
ایمان یکی از اصلیترین پارامترهاییه که میتونه بهت کمک کنه که هم از سد سختیها رد بشی و هم اینکه بتونی به سمت پیروزیها و دستاوردها بری. من یه روز ایمان آوردم و همین ایمان منو به یه سفر عجیب و دور و دراز و پر از عجایب برد. سفری که در اون شخصیت من شکل گرفت و دنیایی از شگفتیها ر شکف کردم.
متاسفانه در زمانهای به سر میبریم که صحبت از "ایمان" نشانی از بیکلاسی و عقب موندگی به حساب میاد اما باید بهتون اطمینان بدم که اینطور نیست. وقتی ما در جامعه خودمون از کلمه "ایمان" استفاده میکنیم، شاید اولین مفهومی که به ذهنمون میاد، ایمان مذهبی باشه اما مسئله اینه که ایمان هم میتونه مذهبی باشه و هم حرفهای و کاری. دوست دارم هر دو این موارد رو بطور مختصر بهتون نوضیح بدم:

وقتی حرف از ایمان مذهبی میشه، فکرها میره به سمت هیاتهای عزاداری و نذری و... . حالا من بعنوان یک جوانی که از بچگی با زبان انگلیسی بزرگ شدم و با فرهنگ غربی رشد کردم، بهتون نظرم رو راجع به این کانسپت میگم که؛ از لحاظ روحی کاملا لازمه که ایمان و اعتقاد داشته باشیم. ازتون میخوام قبل از اینکه هرگونه موضعی در مقابل این جمله بگیرین، ادامه مطلب رو مطالعه کنین. از دو منظر این جمله رو باز میکنم:

بعد از ایمان مذهبی و درونی به ایمان حرفهای و کاری میرسیم که اصولا برای داشتن نتیجهای مورد قبول و متمایز در کار باید به این نوع از ایمان رسیده باشیم و کارمون و روشی که باهاش کار رو پیش میبریم مشخص و واضح باشه. ایمان حرفهای بسیار دشوار و سخت به دست میاد. چونکه ذاتا مفهومی عمیق هستش و از لابهلای موارد بیشماری رد میشه؛ مواردی مثل مشکلات مخصوص هر کار و حرفه. اما این ایمان که ژاپنیها اون رو ایکیگای مینامند، کلید رسیدن به رتبه اول بازار و تسخیر قلب مشتریان هستش (البته یادمون نره که قرار نیست ما 100 درصد جامعه هدف رو جذب کنیم و این شاید غیرممکن باشه و حتی اگر هم ممکن بود به احتمال قوی کیفیت کار بخاطر تلاش برای جلب رضایت عمومی پایین میاد).
داشتن این نوع از ایمان باعث میشه سختیهای مسیر کاری رو به راحتی تحمل کنیم و با طی این مسیر به دستاوردهای بسیار ارزشمندی برسیم که شاید بسیاری از رقیبان در حسرت اون هستند.
** و اما اجازه بدین درمورد نوع سوم ایمان هم بهتون بگم **

این نوع از ایمان ریشه در مذهب، فرهنگ، خانواده و نوع تربیت هر انسانی داره که در واقع قالب وجودی اون فرد رو تشکیل میده و فرد با اون باورها تعریف میشه. اگر بخوام مسئله رو براتون باز کنم باید به جامعه خودمون اشاره کنم؛ توی جامعه ما احترام به بزرگترها و مراسم عید نوروز فقط 2 نمونه از ارزشهای وجودی ما هستن که بهشون ایمان و اعتقاد داریم و در وجود ما نهادینه شدن. حالا بیایم و این ارزشها رو که از بچگی توی وجودمون حک شدن رو سعی کنیم که از بین ببریم و حذف کنیم. به نظرتون چه اتفاقی میوفته؟ آیا خوشحالتر میشیم؟ آیا باعث میشه که از قید و بندهای سنتی و دست و پاگیر خلاص بشیم؟
جواب اینه که، خیر! بههیچ وجه. اتفاقا دچار مشکلاتی میشیم که جبران اونها اولا که غیرممکنه و ثانیا هزینه بسیار بالایی داره. شخصا دهها نمونه از افرادی رو میشناسم که به این تفکر مبتلا هستن و با مشکلات زیادی دست به گریبان هستند و بزارین دلیل روانشناختی این مشکل رو براتون توضیح بدم. ضمیر ناخودآگاه ما با مفاهیمی تربیت شده و این موارد حداقل به مدت 10 الی 20 سال تثبیت شدن و الان میخوایم با این باورها مقابله کنیم!!! اتفاقی که میوفته اینه که ضمیرخودآگاه تو با ضمیرناخودآگاهت بطور دائم در حال جنگه. میوه و ثمره طبیعی این اتفاق استرس و اضطراب پنهان و همیشگیه که از درون داغونت میکنه. مشکلات خواب، کبد، دندان قروچه، عصبی بودن و ... چند نمونه از مشکلاتیه که برای این دسته از آدما پیش میاد. مطمئنم این نشانهها برات آشنا هستن و اونا رو توی چندین نفر از اطرافیانت دیدی و امیدوارم توی خودت نباشن و اگر هم باشن، میتونی حلشون کنی و جواب این سوال که "چطور حلش کنم؟" توی همین مطلب گفته شده.
من فرشید پیروز هستم و تلاش میکنم یادبگیرم و یاد بدم. اگر فکر میکنی میتونم به اندازه ذرهای بهت کمک کنم، یه لحظه هم معطل نکن و باهام در ارتباط باش.
ارادتمندم :)