کنکوریای مفلوک میدونم بدترین اتفاقا سرتون اومده و بی حس بی حسین از این انفجار نان استاپ مصیبتها. بیاین برای یه بارم که شده دیگه به این بدبختیای درشت و ریز فکر نکنیم. خسته شدیم خب. این مشکلها انگار از ظرفیت آدما خبر ندارن.. یه فان واستون دارم آخرت. اونارو ول کن منو بچسب:)
ما که وضعمون از نابودی گذشته حالا چکاریه هی اینارو بکنیم تو چش خودمون.. اصلا من میخوام اون اتفاقایی که هنوز سرم نیومده رو لیست کنمو بشینم وسط خوشبختیامو یه شیشه نوتلارو تموم کنمو خودمو تحویل اورژانس بدمو...
مث اون شعارهای آبکی که ای جوان زیر خط فقر به بدبختی هات افتخار کن زیرا که خرپولها اون سردرگمی ها و دغدغه هارو ندارنو مجبورن بجاش هرماه برن جزایر تونگا! وضع مام همینه.خخخخخخ
حالتو میفهمم خودمم اصل وسطشم! سونامی عید نزدیکه، افکار پلید اسفندم دست از سرمون برنمیداره، کروناام که بیخ گوشمونه.. چه جای خل بازیه آخه ه ه ؟))); ولی باید این حقیقت تلخو بهت بگم که تو این وضعیت دهشتناک مجبوریم نیمه پر لیوانو ببینیم. تمام
الان فقط با خودتو تخیلت کار دارم بقیشو بیخیال.. بزن بریم
فرض کن وسط قرن صنعتی تو اون دود غلیظ زغال سنگ و شهرهای سیاه سوخته به دنیا میومدی.. از ده سالگیم مجبوری تو کارخونه جون بکنیو هروزم آرزوی تموم شدن این کابوسو بکنی! نابود درصد بالا میشدی! مور مورم شد.. از گرگ ومیش بزنی بیرونو حول و حوش ساعت ده شب عین این آدمای پنجاه ساله درحالیکه جورابای گندیدتو درمیاری بگی ای روزگار نامروت..
اگه وسط جنگهای صلیبی زندگی میکردی چــــی؟! ..وسط مهمونی تمرکز کردی رو قرهای ریزو داری به خودت میگی ای ولا.. یهو یه جماعت وحشی با اسبهای شیهه کش میان وسط موزیک و رقص نورو از دم ناقص و اسیرتون میکننو خیلی خونسرد میذارن میرن.. !
تا اینجا اگه راضی نشدی یه چیز آس دارم برات(: فک کن برای خودت کنار پنجره تو اوج آرامش لم دادی رو مبل و به جذابیتهای سواحل گریس بی فک میکنی بعد میبینی انگار آفتاب داره هی کمرنگ میشه.. اهمیت نمیدی. کی میخاد چشاشو وا کنه تو این کیفیت لاکچری. بعدم حتما ابرا اومدن جلو خورشید دیگه. برمیگردی تو حالت قشنگ خلست و با فراخی تمام ذهنتو از همه چی خالی میکنی جز ولو شدن تو ساحل.. بعد چن ثانیه حضور یه چیزیو احساس میکنی.. یه چیزی هس انگار!! یه نگاه سنگینو حس میکنی...اوه شت شاید همسایس..منم جذااااب بالاخره دارم دیوونه میشم. یه چـــــیزی زل زده تو چشام! خب دیگه الان زمان مناسبی برای توهمات نیستو ترجیح میدی حالت لش طورتو جمع کنیو ببینی این چیه اصلا؟؟ آروم چشاتو وا میکنی و یه کش و قوسی به خودت میدی و یهو چشت که به بیرون پنجره میوفته یه زامبی آش و لاشو میبینی که با یه حالت چندشی با چنگ و دندون داره از درو دیوار میکشه بالا که بیاد پیشت!! توام با چشای از حدقه درومده قفلی که چی شده چرا من؟ میخوای خرخره منو بخوری که چی چندش عصبی؟!؟ از حالت هنگ که درمیای میبینی هیچی جز فرار از موقعیت خطر باقی نمیمونه و عین غزالی که از چنگال شیر میجهه میری سمت در..و اونجــــــــــــــاس که میبینی یه مشت کج و معوج آویزون دیگه انگار که ارث باباشونو بالا کشیدی دارن درو میشکونن.. جرأت داری درو وا کن(;