منا ربانی
منا ربانی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

پرهیز از عصبانیت

یکی از عواملی که نیروی روحی و روانی ما را افول می دهد، عصبانیت است. حال به هر دلیلی که عصبانی شده باشیم. در این گونه موارد با جدیت از خود بپرسیم: «اگر من مدتها عصبانی باشم نتیجه ای خواهم گرفت؟ »

هر گاه چیزی شما را عصبانی کرده باشد، لازم است فورا به پشت دراز بکشید یا روی یک مبل راحت لم داده و با بستن چشمها چند نفس کاملا عمیق بکشید و لحظاتی به هیچ چیز فکر نکنید.

با نهایت قدرت سعی کنید که هیچگاه غضبناک نشوید. به کلیه عواملی که شما را در زندگی عصبانی می کنند پشت پا بزنید و در صورت عصبانی شدن، به روش فوق عمل کنید.

تنبلی و بی میلی به کار نیز یکی از موانع بزرگ قوای فکری و روانی است، و باید برای هر دوی آن به طور جدی اقدام کرد.

همچنین پشیمانی و تأسف از گذشته، از جمله عواملی است که مانع پیشرفت قوای روحی و روانی خواهد بود. باید از تأسف و پشیمانی در مورد اعمال گذشته برحذر بود و در مقابل، تصمیمات و اهداف جدیدی را اتخاذ نمود. اطمینان داشته باشید از این طریق به مقصود و آمال خود خواهید رسید.

در هر کاری، زمانی نتیجه مطلوب به دست می آید که تمام حواس خود را متوجه همان موضوع و جزئیات آن نمایید. به طوری که آگاهی و ناخودآگاهی شما همزمان متوجه آن کار یا موضوع باشند.

کسی که مایل است خود را یعنی خویشتن خویش را بشناسد و با او در مشورت باشد، نباید اجازه دهد مسائل عادی روزمره، مانع از این شناسائی شود.

برای معرفت به خویشتن خویش، ساعتی در روز یا شب در تنهایی به راز و نیاز با خالق خود بپردازید. حتی می توانید فقط به او فکر کنید. و در چنین مواقعی، باید به تمامی آن چیزهایی که اسباب عصبانیت و ناراحتی شما می شود پشت کنید و با تمرکز فکر، فضای راحت و آرامش بخشی برای معرفت باطنی خود ایجاد نمایید.

ابتدای راه تکامل از زمانی آغاز می شود که انسان درصدد دانایی خویش برآید و بخواهد خود را بشناسد.

انسان در طول مدت زندگی، کم کم قوای جسمانی خود را از دست می دهد و ضعف و پیری بر او مسلط می شود اما انسان عاقل بعد از گذشت ایام برای ترقی و تعالی روح خود بهره می گیرد، زیرا می داند که جسم لباسی است که دیر یا زود انسان باید آن را در بیاورد. چرا که انسان حقیقی روح است نه جسد .

از هر چیز به اندازه نیاز و احتیاج استفاده کنید و علاقه و دلبستگی به آن پیدا نکنید مگر  کسب دانش و معلومات که بهر اندازه مقدورتان باشد ، اندوخته و استفاده نمایید. و از همین ساعت طوری زندگی کنید که میل دارید در دقایق آخر عمر زندگی کنید. فرض کنید آلان می خواهید جهان زمینی را ترک کنید و مایلید حساب عمر خود را پس بدهید. در این صورت قضاوت شما در مورد خودتان چگونه خواهد بود؟

انسان وقتی بزرگ می شود که وجدانش گسترش یابد. هر قدر تسلط روح و وجدان بر اعمال انسان قوی تر شود، به همان نسبت بر شخصیت و عظمت انسان افزوده می شود .

حوادث هر چقدر  بزرگ باشند در بزرگان اثر نمی کنند. بلکه جای حوادث در بدن اشخاص ضعیف النفس است. چون زخم در نفس مثل  زخم در بدن است.

انسان هر قدر هم جاهل باشد ، باز هم می تواند با استفاده از بر نیروی روح و فکر خود، افکار، اعمال و خصوصیات اخلاقی خود را طی زندگی خویش عوض کند و فرصت لازم را برای این تغییرات را به دست آورد.

ما باید بدانیم که چه می خواهیم و سپس اعتقاد پیدا کنیم که رسیدن به آن خواسته مقدور است، آنگاه مصمم و با اراده به سوی هدف حرکت کنیم.

تردیدهای ما خیانت کارند. ما را از امتحان و فرصتهایی که به دست آورده ایم باز می دارند و از نعمت هایی که می توانیم بهره بگیریم، محروممان می گذارند.

برای رسیدن به هر آرزو و هدفی، باید فکر و اراده تان را به شدت به روی آن متمرکز کنید و با تمام توجه بسوی آن حرکت کنید. این توجه و تمرکز، در مغز نیروی مثبت و پایداری به وجود می آورد و تحقق آرزو را میسر می سازد.

فکر نیروی عظیمی دارد. بزرگترین فاتحان چه در میدان جنگ چه در عالم کار و مبارزات معنوی، پیروزی های خود را مدیون فکرشان می باشند. نیروی فکری بزرگترین عامل موفقیت است. روزی که همه بتوانیم به این موضوع معتقد

شویم، مرحله تازه ای را در زندگی آغاز خواهیم کرد.

ایمان و اعتقاد، نیروی آفریننده و سازنده ای است. حس اعتماد بنفس، تردید و بی ثباتی را از میان می برد و به انسان امکان می دهد که بی توقف به جلو برود.

همه مخترعین، سیاحان، کاشفین، فاتحین، بزرگان دین و عرفان و فلسفه، به استعداد و توانائی خود ایمان داشته اند.

زمانی که «گراهام بل» برای ساختن تلفن مشغول آزمایش بود و تا آخرین دلاری را که داشت صرف این آزمایش کرد، همه او را دیوانه شمردند. اگر او به تمسخرها گوش می داد و اعتماد بنفس خود را از دست می داد، آیا امکان داشت که امروز مخترع تلفن نامیده شود؟

ژاندارک که یک دختر ساده و روستایی بود اگر به مأموریت آسمانی خود ایمان قلبی پیدا نمی کرد، آیا می توانست آن نیروی عظیم را برای خود تشکیل دهد و هزاران نفر را به اطاعت از خود وادارد و حتی پادشاه فرانسه را به تسلیم و اطاعت وادارد ؟

توجهی که توأم با اراده و از روی عقل و منطق باشد می تواند روح و فکر را تحت «نظم معینی» به درجات عالی و به نقطه ایده آل برساند.

راهی که باید در پیش گرفت این است: آنچه را که می خواهید باید با حرارت و اشتیاق بخواهید و آن را در خیال خود، چنان که گویی به دست آورده اید ، آشکار و واضح مجسم کنید.

اصل مهم این است که هدف پیوسته جلوی چشم مجسم باشد و فرصتی برای ضعف اراده داده نشود.

بهترین عمل این است که انسان در میان سکوت فکر کند و تصمیم بگیرد و بعد این تصمیم را با تمام نیرو به اجرا بگذارد، چنین خیال کند که به هدفش رسیده و آنچه را که خواهان رسیدن به آن بوده به دست آورده است. یک خیال پایدار برای رسیدن به خواسته ها و حتی امکان دادن به غیر ممکن ها کمک بزرگی است.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید