منورالفکر
منورالفکر
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تضاد و همبستگی

زیمل می گوید:

که تضاد باید شکلی از جامعه زیستی باشد، زیراکه حداقل دونفر را به هم مرتبط میکند؛ تضاد نتیجه عوامل جداکننده مانند تنفر و حسادت است و تلاشی است برای حل اختلافات پدید آمده و حفظ وحدت، حتی اگر از طریق حذف یکی از دو طرف باشد. واگرایی(تضاد) و همگرایی( آشتی) هردو شکل های جامعه زیستی اند، که نقطه مقابل هردوی آنها بی اعتنایی است. تضاد خود جنبه های مثبت و منفی را ترکیب میکند، و جامعه لزوما محصول نیروهای همگرا و واگراست، و اگرچه تضاد در سطح فردی ممکن است مخرب باشد، لزوما در سطح اجتماعی اینطور نیست.

تضاد در یکپارچگی واحد اجتماعی سهم دارد. اگر من یکی از همکاران خود را غیرقابل تحمل بدانم، یعنی افتضاح به هر شکل قابل تصور، تضاد ما میتواند چیزی باشد که ما را قادر میسازد باهم کارکنیم. اگر نتوانستم با چنین کسی نبرد کنم، اگر مجبور شدم که خشمم را به جای تعالی بخشیدن، شاید از طریق رقابت، سرکوب کنم، آنگاه زندگی را بسیار دشوار خواهم یافت، طوری که خواهان استعفا میشوم. رابطه به این ترتیب پایان خواهد یافت. مسئله به دست آوردن تعادل درونی است؛ نیازی نیست که خشم من به هیچ‌وجه اثر بیرونی داشته باشد_ خشم من به من احساس بهتری میدهد، این احساس که من گیر نیافتاده ام.

زیمل خشم مارا نسبت به دیگران شیوه ای میداند که با آن سلامتی مان را و روابط مان را در جریان زندگی شهری حفظ میکنیم.

جایی که تضاد به عنوان شکلی از جامعه زیستی عمل نمیکند_ جایی که تضاد بخاطرخودش مطلوب است یا میل به ازبین بردن شخص دیگر وجود دارد_ ازموارد محدودکننده تضاد است.

_____

از همون اولش به دلم نشست این جناب گئورک زیمل! بخصوص با اون سنخ بیگانه ش...

تضادهمبستگی
درباره جامعه از نگاه جامعه شناسی خواهم نوشت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید