Monire Hajakbari
Monire Hajakbari
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

جادوگری

سلام، منیره هستم. منیره حاج اکبری. امروز یکشنبه 10 اردیبهشت 1402. دانشگاهم، کتابخونم و سر کلاس نرفتم. برای اولین بار بعد مدتها عمیقا و با تمام وجودم شادم و احساس خوشبختی و رضایت دارم. نمی تونم باور کنم همون منیره ای هستم که چند ماه قبل دقیقا چند روز قبل از ددلاین آزمون ورودی #باشگاه_محتوا دچار اون همه حس بد و #افسردگی و... بودم. اما خدایا، من الان اینجام، شاد و قبراق و پر از حس خوب، انگار که اصلا اون منیره نبوده و شاید اگر این متن رو نمی نوشتم و بقیه فقط کسی که الان هستم رو می دیدن، نمی فهمیدن اون روزها رو هم پشت سر گذاشتم.

خیلی وقت بود می خواستم بنویسم. حتی بقیه بهم می گفتن چرا نوشتن یک کتاب رو شروع نمی کنی. همیشه می خواستم #نویسنده بشم و کتاب هم بنویسم. اما یک نیرویی، یک فشاری جلوم رو می گرفت. بعضی وقتا حس می کردم دیگه آمادم، دیگه وقتشه اما نمی تونستم. علتش رو هنوز هم نمی دونم اما شاید علتش همون افسردگیه باشه. زمانی که افسرده ای کارها بیش از اون که واقعا سخت باشن، برات سخت جلوه می کنن. چیز زیادی حس نمی کنی و رنگ زیادی توی دنیا نمی بینی که بخوای به نوشتت حس و رنگ بدی. شاید به خاطر همه این ها بود نمی نوشتم.

اما الان آمادم. اما الان آمادم... می خوام داستانم رو بگم، می خوام داستان بقیه رو بشنوم، می خوام احساسات و هیجاناتی که برای مدت طولانی شاید چندین سال حسشون نکرده بودم و الان دارم حسشون می کنم به اشتراک بذارم. قبلا وقتی 17 18 سالم بود، یه فیلمی دیدم که تا جایی که یادمه می گفت: سن 18 سالگی، سنیه که هنوز دنیا و زندگی انسان ها رو سرخورده نکرده و نشکسته... سال های بعد وقتی توی آیینه به خودتون نگاه می کنید و با اون دختر/پسر 18ساله مقایسه می کنید، می بینید که زندگی کجا شما رو شکسته، چه آرزوهایی که بر باد رفتن و چه موقعیت هایی که توی خواب هم نمی دیدی دچارشون بشی اما دچارشون شدی.

من، الان که توی آیینه نگاه می کنم، قسمت زیادی از حقایق و وقایع رو می بینم. اگرچه زندگی دقیقا مطابق با اونچه میخواستم و فکر می کردم پیش نرفت اما، زنده باد #زندگی!( از کتاب اگر فریدا بود چه می کرد؟)

اگرچه خیلی چیزهایی که نباید می شد، شد اما حقیقت اینکه من هنوزم منم: آزاد، وحشی( همه چیزهای زیبا آزاد و وحشی اند) هنوزم عاشق #لرد_بایرون، #والت_ویتمن و #هنری_دیوید_ثورو. هنوزم می نویسم این بار هدفمندتر، هنوزم میخونم این بار دقیق تر.

من یک سفرو طی کردم. هنوزم دارم طی می کنم. اما شاید بشه گفت تقریبا از کودک معصوم به بالغ معصوم تبدیل شدم( پادکست #رادیو_راه، فصل اول، اپیزود دوم) و الان وقتشه که جادوگری کنم.برای یک نفر، دو نفر و... اگر خوش شانس باشم یه روزی می تونم این بازخورد رو دریافت کنم که: منیره، تو باعث شدی من هم سفرم رو شروع کنم یا هدفمندتر حرکت کنم. پس می نویسم که... جادوگری کنم:)

زندگیکتابجادوگری
جمع اضداد از منظر غیر فلسفی:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید