ویرگول
ورودثبت نام
موسیو میم
موسیو میم
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تصویر زنی در مترو



زن جوان و خوش‌پوش، با بارانی بلند و نازک بهاری وارد مترو شد. به دقت خلوت‌ ترین گوشه‌ی واگن را انتخاب و با مهارت تمام صندلی‌ها و پنجره‌های اطرافش را اسپری کرد و سپس با اکراه روی لبه‌ی صندلی نشست، انگار برای اتفاقی قریب الوقوع، آماده‌ی واکنشی سریع بود. طلقی شفاف با گیره‌هایی ظریف، به کلاه گرد و لبه دارش متصل بود، یک ترکیب با سلیقه از مد و پاندمی. کلاه، حرکت سریع سرش را چند برابر بیشتر نشان می‌داد، حرکاتی بی نظم، پیوسته در حال اتفاق افتادن از هر گوشه‌ای به سمتی دیگر... آرام و قرار نداشت و برای لحظه‌ای به عقب برگشت، شاید ثانیه‌ای نگاهمان با هم درآمیخت. آن صورت پنهان شده پشت لایه نازک طلق شفاف، ماسک n95 و عینک بزرگ گرد، یک جفت چشم با کیفیتی متفاوت داشتند. ترسی لرزان در آن‌ها بود، هراسی از اتفاقی عظیم که انگار فقط او می‌دانست... آن لحظه، تصویری از انسان امروزی در ذهنم ثبت شد، در تلاشی مستاصل برای شکست این هیولای ریز نادیدنی...

آن هیبت ظریف، شکننده و لرزان با همراهی یک قوطی اسپری، شبیه کودک سربازی بود با اسلحه‌ای در دست، که با کوچکترین تکانه‌ای، دست به ماشه می‌برد. عبور هر فردی از کنارش، او را بیشتر به پنجره می‌فشرد و بعد از صدایی خفیف، بوی الکل درون واگن راه می‌افتاد. تلاشی بی هدف برای تطهیر هوای آلوده‎ای که احاطه‌اش کرده...

کرونامترومردمزندگینویسندگی
تجربه میکنم، می‎نویسم، عکس میگیرم، خلق می‌کنم ... تلاشی برای زندگی میان پارادوکس های مهاجرت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید