وقتی که پروژه رو تحویل گرفتم، با همه شرایط و مشکلاتش کاملا آشنا بودم چون خودم دو سال بود که به عنوان دولوپر اونجا بودم. چون فرآیند تغییر مدیریت و تحویل پروژه به من خیلی سریع و غافلگیر کننده بود اولش مقاومت کردم و قبول نکردم. چند جلسهای با مدیر مجموعه صحبت کردم که کس دیگهای رو برای اینکار انتخاب کنه، ولی ایشون قبول نکرد.
خلاصه من که دیگه چارهای نداشتم بین دو تا انتخاب مونده بودم. یا باید استعفا میدادم چون واقعا توی مدیریت پروژه هیچ تجربه و تخصصی نداشتم و با چارچوبهای ذهنی خودم تضاد داشت. یا با شرایط کنار میاومدم خلاصه با گرفتن یک سری پوئن از مدیرمون قبول کردم.
نکته: همیشه وقتی شرایط اون طور که میخوای پیش نمیره و برات تهدید ایجاد میکنه، میتونی با بررسی ملاحظاتی، از اون تهدید بیشترین فرصتها رو استخراج کنی. من عملا با گرفتن اون پوئنها (البته نه فقط برای خودم بلکه برای تیم) اولین ترفند مذاکره برد-برد رو یاد گرفتم.
اولین قدم در شروع مدیریت بررسی دقیق شرایط نه چندان خوب موجود بود. برای اینکه بدونم چجوری باید حرکت کنم، با یک آدم خبره و و متخصص در این حوزه قرار ملاقات منظم گذاشتم تا به طور مستمر نحوه کارم رو باهاش چک کنم و ابزارهای موجود برای کنترل پروژه رو بشناسم.
نکته: داشتن تخصص توی کارها همیشه یک اصله، اما اشکال کار مدیریت اینه که چون مثل کارهای فنی، عدم تخصص افراد به همین راحتیا مشهود نمیشه. اینکه ما بدونیم مدیریت هم دقیقا مثل برنامهنویسی نیاز به یک سری علم و آگاهی و تکنیک داره خیلی مهمه. متاسفانه توی کشور ما، هرکسی توی یک کار فنی موفق ظاهر میشه، بعد از مدتی توی اون بخش مدیر میشه! بدون توجه به اینکه اصلا اون توی کار فنی خوبه و دلیل نمیشه توی مدیریت هم خوب باشه. با یک اشتباه میتونه هم سابقه کار خوب فنیش رو خراب کنه، هم مدیریت رو. به همین خاطر من سعی کردم با اهل فن پیش برم تا هم یاد بگیرم هم کمترین اشتباه رو داشته باشم.
برای اینکه کارفرما هم تحت تاثیر شرایط و تغییرات مدیریت دچار ترس و تصمیمات عجلهای نشه، چندتا فیچر کوچک رو سریع انجام و تحویل دادم تا حسن نیتم رو به اونا هم ثابت کنم و عملا چندتا مسکن بهشون تزریق کردم تا یه مدت کاری به کارمون نداشته باشن ببینیم چه بلایی سرمون آمده.
اما مهم ترین بخش برای شروع، شارژ کردن عوامل تیم بود. این بچهها سالها بود که داشتن توی این تیم فعالیت میکردن و نتیجه خاصی هم نگرفته بودن. همه انگشتنما شده بودن در حالی که قصور از نحوه کارکردن اینا نبود و داشت در حقشون کملطفی میشد. با اون پوئنها یکم تیم رو شارژ کردم تا با امیدواری به آینده نگاه کنن و گذشته رو کنار بگذارن.
نکته: تمام سرمایه یک پروژه، منابع انسانی اون هستن. باید بدونیم که اگر اونا حالشون خوب نباشه، هرچی هم با زور و تهدید فشار کار کنیم، به رغم وجود کمیت، کیفیتی در کار نخواهد بود. در پستهای بعدی خواهم گفت که چقدر از اون کارهایی که قبلتر به ضرب و زور و فشار تولید شده بود رو بخاطر بیکیفیتی حذف و بازنویسی کردیم.