ویرگول
ورودثبت نام
مرتضی کلهر
مرتضی کلهر
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بالکن

ایده فیلمنامه کوتاه با موضوع تکریم خانواده ( ارسالی به جشنواره فیلم ۱۸۰ ثانیه پاسارگاد)

بالکن

يك شب تاريك بر بالاي چراغ هاي شهر
يك برج مسكوني
طبقه هاي فوقاني و به روي بالكن يكي از واحدها
مرد و زني ميانسال چشم به شهر و آسمان كم ستاره كرده اند
مرد(پيروز) و زن( شهين )
پيروز: شب قشنگي نيست ولي ستاره شو دوست دارم
شهين : يادته بهم اولين بار چي گفتي ؟!
به هم نگاه مي كنند و مي زنند زير خنده...
شهين : (نقل قول حرف پيروز در گذشته با تقلید صدا) ،ببين خوشگل نيستي اما عاشقت شدم
پيروز: زنم شدي . بعد ديدم خوشگل بودي .. اتفاقا همون طوري هم موندي
شهين : آره . ..(با آه و حسرت )همه چيز بزرگ شد تغيير كرد زياد شد جز اين اسمان كه هر شب يه ستاره شوخاموش كرد.. بخيله نه ؟
پيروز : نمي دونم شايد
شهين : چه عجب يبار گفتي شايد!!
پيروز : مگه من نيستم مگه تو نيستي .. ما بخيل نيستيم ؟؟
شهين : اگر نمي شناختمت با داد مي گفتم نه نيستم نه نيستيم ... پيروز ،اميد تنها ستاره ي اسمونه مونه نذار به اين زودي خاموش شه چه بخيل باشيم چه نباشيم !
پيروز زل مي زند در چشمان شهين و با سكوت نگاهش مي كند
ماشيني مدل بالا در پايين برج مي ايستد و پسر جواني از آن پياده مي شود سپس ماشين به سرعت محل را ترك مي كند. پيروز متوجه پسر جوان مي شود
پيروز: اميدمون اومد(با خنده و غصه اي در هم )
شهين : هميشه هيچ وقت آخرين فرصت نيست
پيروز : چشم ( با رضايت ) . قشنگ نيست اما صبر مي كنم
صداي زنگ واحد زده مي شود.


لینک اینستاگرام

ایده فیلمنامهبانک پاسارگادفیلمنامهفیلمنامه نویسیایده پردازی
دفترچه ی ایده ها و یادداشت های من | https://zil.ink/morito
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید