مرتضی کلهر
مرتضی کلهر
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

برفک ( ایده فیلمنامه)

در دامنه های زاگرس در استان لرستان و شهر الیگودرز آدم برفی عروسکی داستان ما بنام برفیز ( اسم پسرانه لری به معنی بهمن ) زندگی می کند . او بعد از مدتی مجبور می شود به دلیل مشکلاتی از جمله ساخت و سازها،رفت و آمد ها و مزاحمت های پی در پی هر بار جای محل سکونش را عوض کند و در جایی دیگر قرار بگیرد. برفیز را دو ماه پیش پسری به نام علیرضا با پدرش ساخته اند . یک روز بالاخره آدم برفی در این جابه جایی درست وقتی از دست تعدادی مردم آزار که با سنگ او را هدف قرار می دادند( به خاطر یک عیب ظاهری در صورتش ) در پشت یک وانت سواری مخغی می شود . برفیز همان جا خوابش می برد . چند ساعت بعد وقتی بیدار می شود وانت دیگر در الیگودرز و لرستان نیست بلکه در بوشهر داغ و گرم قرار دارد . حالا آدم برفی در گرمای بوشهر از وانت پیاده می شود. احمد صاحب وانت برفیز را پیش پسرش امیر علی(کودک) و دخترش یسنا(کودک) می برد.برفیز نگران است چرا که با این گرمای بوشهر آب می شود و عمرش به سر می آید. امیرعلی و یسنا باید فکری کنند. هر سه با همفکری هم روش هایی را تست می کنند تا برفیز بتواند گرمای کمتری را دریافت کند. خرید یخ از بازار ، به زور جا دادن برفیز در یخچال ،استفاده از پنکه و کولر ، برف شادی ،و........ بالاخره پدر بچه می گوید اگر می خواهید برفیز آب نشود باید آن را به یک منطقه سرد برگردانیم . او به خاطر شرایط کاری اش نمی تواند فعلا از بوشهر خارج شود و بچه ها باید خودشان مشکل برفیز را حل کنند از طرفی عروسک در حال آب شدن است. امیرعلی و یسنا تصمیم می گیرند بچه های محله و دوستان خود را بسیج کنند و گروهی تشکیل بدهند برای بازگرداندن برفیز به الیگودرز یا محلی مناسب برای او. بالاخره شرایط فراهم می شود. روز قرار فرا می رسد و مینی بوسی از بچه ها به همراه برفیز آماده بازگشت و سفر می شوند . در همین حین برف شدیدی در بوشهر شروع به بارش می کند . ( این اتفاق نادر هر چند سال یکبار در این منطقه رخ داده است.)

لینک اینستاگرام

برفبرفکفیلمنامه نویسی
دفترچه ی ایده ها و یادداشت های من | https://zil.ink/morito
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید