یادم می آید زمانی که در سنین کودکی بودم گاهی از اخبار می شنیدم که شاخص بورس امروز با فلان واحد افزایش ( یا کاهش ) به فلان واحد رسید و نماید های فلان و فلان تاثیر بسزایی در شاخص داشته اند . پدرم هم هر وقت این اخبار را می شنید همیشه فعالان بورس را دیوانگانی توصیف می کرد که با پول و داراییشان دارند قمار می کنند و آن را در خطر قرار می دهند
پدرم نمی دانست سال ها بعد پسر شاخ شمادش به نامش کد بورسی خواهد گرفت و حال پدرم سهامدار چندین شرکت بزرگ بورسی است ، هر چند بعضی اوقات تلفظ نماد ها را بعضی اوقات به زبان محلی تلفظ می کند و پس از ضرر ها بعد از من ، حقوقی ها را مقصر می داند و می گوید کار خودشان است .
می خواهم به این نتیجه برسم که حال بیش از هشت ملیون کد بورسی در ایران فعال است و در حال معامله گری اند ، کسی فکرش را نمی کرد که حجم فعالبن بورسی به این حد برسد فقط به طور مختصر داستانی عجیب از برهه ای عجیب در بورس ایران را که من را ترقیب به نوشتن این کتاب کرد را برای شما بازگو می کنم ، داستانی که به احتمال زیاد بسیاری از ما در آن بوده ایم .
اواخر سال 98 بود دلار و بورس با یک شیب نسبتا ملایم در حال رشد بودند و همه چیز آرام بود . تا اینکه اواخر سال 98 یک حجم عظیم از پول ها وارد بورس شد در یک ماه آخر 98 کل بازار به طور باور نکردنی به سمت بالا جهش کرد و در یکماه کامل همه سهم ها صف خرید بودند همه انگشت به دهان در خال تماشای نمودار های صعودی بودند که بسیاری از سهم یا نزدیک به دوبرابر شدند .
این پایان ماجرا نبود ، بورس دیگر بر سر زبان ها افتاده بود ، حجمی بزرگ از نقدینگی وارد بورس شد و مثل طفانی خروشان سهم ها را جابه جا می کرد ، کار به جایی رسید که حتی رئیس جمهور هم مردم را به بورس دعوت می کرد و هجمه ی بزرگی از پول ها به بورس سرازیر شد ، پول خیلی ها چند برابر شده بود و دلیلش هم کم بودن عرضه سهام و بالا بودن تقضا به دلیل ورود پول های عظیم به بازار بود ، اوضاع عجیبی در جریان بود دیگر در کوچه و بازار حرف از بورس بود ، کودک و نوجوان و پیر و جوان در بورس بودند ، حتی تلوزیون روستایی را نشان می داد که اهالی آن در بورس پولشان چند برابر شده بود و حتی دختری 12 ساله را نشان می داد که از 50 ملیونی که در بورس گذاشته و الان 300 ملیون دارد سخن می گفت . راستش را بخواهید همانجا بود که کمرم شکست ، زیرا برایم عجیب شده بود که آیا این وضعیت واقعیت است یا خیر .
سه ماه گذشت هنوز سهام در حال رشد شارپ ( سریع و تیز ) بود و حال با پدیده های جدیدی روبرو بودیم ، بسیاری ازکارمندان بورسی از کارشان استعفا داده بودند زیر سود یک روزشان بیشتر از حقوق چند ماهشان شده بود ، از آن طرف بسیاری خانه و ماشین خود را فروخته بودند و در بورس آورده بودند تا سود کنند و بهترشان را بخرند ، بگذارید رک و پوست کنده بگویم در آن روز ها بورس مثل کازینو و قمار شده بود زیا هیچکس سهمی را تحلیل نمی کرد و نادانسته و بر حسب شنیده ها خرید و فروش می کرد .
تا این که در چله تابستان یعنی اواسط مرداد سال 98 بورس روی دیگر خود را نشان داد و امیال و آرزوها و اموال بسیاری را به باد داد ، شاخص بورس تا سه ماه منفی شد و بیش از چهل درصد از خود را از دست داد . در این میان سهم هایی بودند که تا 70 درصد از ارزش خود را از دست دادند و پول های بسیاری از مردم در این میان دود شد .
نکته ی بدتر تر در این میان گران شدن کالاهای بازار و نصف شدن سرمایه ی خیلی از مردم بود که می شود گفت قدرت پولشان یک چهارم شد ، زیرا نصفش را بورس برد و نصف دیگرش را گرانی های چند ماهه . البته افرادی هم بودند که بارشان را بستند و پول خوبی پارو کردند .
این واقعه برای من یک درس بسیار بزرگ داشت که باعث شد بیشتر به آن پایبند باشم ، به استراتژی خودم پایبند باشم . از نظر من قبل از هر چیز دیگری در بورس و حتی در هر جایی از زندگی انسان باید استراتژی داشته باشد ، به قول معروف یک برانامه ی بد بهتر از نداشتن برنامه است .
شما اگر استراتژی نداشته باشید مثل بازیکن فوتبالی هستید که هر لحظه در هر نقطه ای از زمین سر در می آورد ، اندکی دفاع است بعد مهاجم می شود بعد می خواهد دروازه باستید بعد هافبگ می شود حتی اگر فرصتش پیش بیاید اندکی هم مربی گری کند. شما خود چه نتیجه ای برای این تیمی که بازیکنانش این چنین هستنتد انتظار دارید .
استراتژی برنامه ای معاملاتی است که شما برای خود چهارچوبی تعیین می کنید که فقط بر اساس آن معامله می کنید .. دیگر اینجا حرف اول و آخر را استراتژی شما می زند نه افراد دیگری یا گروه ها و کانال ها و شنیده ها .
استراتژی شما می شود پدرتان ، زیرا باید فقط به حرف های او گوش دهید .
استراتژی شما می شود مثل مادرتان ، زیرا تنها چیزی که می توانید در آغوش آن با آرامش پیش بروید .
می شود دوست و همدمتان می شود اربابتان ، می شود فرمانده تان .
این جمله را به خاطر بسپارید :
سهم هایی که با استراتژی من سازگار نیسستند در پرتفوی من جایی ندارند .
اگر استراتژی شما بر اساس سود آوری شرکت است پس سهم های زیان ده در آن جایی ندارند .
اگر استراتژی شما بر اساس تکنیکال است پس سهم هایی که حمایت های خود را از دست داده اند در آ ن جایی ندارد .
اگر استراتژی شما بر اساس تابلو خوانی و قدرت خرید و فروش است پس سهم های کم قدرت دران جایی ندارند .
بگذارید همین الان یک اصل را با یکدیگر توافق کنیم ، البته شما چون خواننده هستید چاره ای جز قبول ندارید زیرا در غیر این صورت از شما می خواهم کتاب را هینجا ببندید و به ایمیل من شماره کارتتان را بفرستید تا پول کتاب را به شما برگردانم .
زیرا این اصل را نمی توانم نادیده بگیرم :
ظاهر معاملات دیگران را با باطن معاملات خود مقایسه نکنید .
شما از الان به بعد یک سیستم معاملاتی دارید و ممکن است بعد ها هزاران بار به فکر بی خیال شدن آن بیفتید زیرا حس می کنید دیگران با معاملات سر به هوا محور در حال سود های سرشار هستند و شما فقط با استراژی تان خودتان را زنجیر کرده اید.
بهتر است بدانید که پیروزی هزاران سرپرست دارد و این شکست است که یتیم است ، یعنی انسان ها همیشه پیروزی های خود را پر رنگ جلوه می دهند و کمتر به شکست های خود می پردازند . در بورس هم همین است ، زیرا بسیاری از افراد سعی دارند که سود های خود را بزرگ جلوه دهند و ضررهای خود را بپوشانند تا خود رابرترین و با هوش ترین معامله گر نشان دهند .
بدترین چیز هم همین است که ما دچار فوموی معاملاتی شویم و با چشم پوشی از استراتژی مان دست به معاملات پرخطر هیجانی بزنیم . ( فوموی معاملاتی حالتی است که معامله گر فکر می کند که همه در حال سود کردن هستند و او جا مانده )
پس من از شما می خواهم که هیچ وقت با بلف های سود کردن دیگران خود را نبازید و بدانید که اگر رمز موفقیت در دست دیگران بود هرگز آن را جار نمی زدند .