مرتضی هاشمی
جوامع مستعد شکلگیری توهم هستند. توهم در مورد امکان پیشرفت دفعی و بهتر شدن یکشبهی وضعیت سیاسی و اقتصادی. توهم در مورد نحوهی پیشرفت آمرانه و بالا به پایین با ظهور یک رئیس و مدیرِ نابغه و اَبَرمرد و اَبَرزن. توهم در مورد تاریخ موفقیت سریع سایر کشورها مثل ژاپن و سنگاپور و چین و دانمارک بدون اذعان به تاریخ خونین یا استعماری یا صنعتی پشت هر کدام از موفقیتهای امروزین اقتصادی.
جوامع مستعد این هستند که به جای قرار دادن امید در زمان حال و آیندهی نزدیک، گذشته را بنابر امیال امروزین خود بازسازی و بازروایت کنند. یا با روایتی گزینشی از گذشته سعی کنند شواهدی برای آسان و یکشبه بودن راه پیشرفت بیابند. صنعت پررونق تحریف تاریخ به سبک شبکهی "منوتو" و "تونل زمان" بدون دلیل محبوب نمیشود. مردم دوست دارند روزنهی گریز از تاریکی را در جایی غیر از اینجا در گذشته ببینند؛ امیدی کاذب به یک "خویشتنِ خویش" یا "خودِ اصیل" که خیلی خوشبخت و رو به راه بوده است. تصور این خودِ اصیل (که موقتاً دچار مشکل شده) به ادامهی حیات فرد کمک میکند. کمک میکند که فرد و جامعه با یک توهم و امید کاذب و تصویر دروغین از خودش به حیاتش در برابر مشکلات روزمره ادامه دهد.
مساله بر سر یک خیال و تصور است که به حیات جامعه کمک میکند. اینجاست که شبکهی تلویزیونی "منوتو" وارد میشود. این واقعیت که هفتاد درصد مردم تا چهل سال پیش ساکن روستا بودند، برای آن مخاطب نوستالوژیهای دوران پهلوی که برساختهی منوتو است اهمیتی ندارد. مهم دیدن آن تضاد بین شیکپوشی یک آدم پولدار در ماشینی خوب در شمال تهران در نیم قرن پیش است و مقایسهی آن تصویر گزینشی با وضع امروز. آن مخاطبِ ناامید تشنهی این توهم است.
چرا به انتخابات سالم نیاز داریم؟ راههایی وجود دارد که انتظارات جامعه واقعی شوند. واقعی شدن انتظارات یعنی اذعان به گام به گام و تدریجی بودنِ مسیر پیشرفت و درک کردن دستاوردهای واقعی و برنامهریزی کردن برای گام آینده. انتخابات، حتی در شرایط نامطلوب، این مزیت را دارد.
انتخابات توهمها را از بین میبرد. توهم اینکه اگر این گروه یا آن گروه قدرت داشت وضعیت به طرز معجزهآسایی بهتر میشد. انتخابات انتظارات را واقعی میکند. مسائل را از سطح نظری و شعار پایین میکشد. به مدعیان قدرت و فرصت محدود چند ساله میدهد تا عیار خود را نشان دهند. انتخابات و دست به دست شدن قدرت بین گروهها و سلیقهها باعث میشود که طلبکاران کمتر شعار دهند و به دنبال تصمیمگیری و ایجاد تغییر در دنیای واقعی باشند. هر تغییر هم تبعاتی دارد. مردمی که شهروند هستند تبعات را میبینند و بازخواست میکنند. قدرت را به فرد و گروهی جدید میدهند. با همین انتخابهای پیدرپی رعیت تبدیل میشود به شهروند. بازی طولانی کسب مردمسالاری چیزی نیست که کسی هدیه بدهد و هدیه بگیرد. چیزی نیست که یکشبه به دست بیاید. مدام باید دیوار توهمِ شیرین را شکست و به واقعیتِ تلخ بازگشت و یک گام کوچک اما واقعی رو به جلو برداشت.
خطوط نهایی رمان "گتسبی بزرگ" از جمله محبوبترین بخشهای رمانهاییست که خواندهام. اینجا ترجمهی کریم امامی را میآورم: "... چه باک! فردا تندتر خواهیم دوید و دستهایمان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام یک بامداد خوش... و بدینسان در قایق نشسته پارو برخلاف جریان بر آب میکوبیم، و بیامان به طرف گذشته رانده میشویم."