ویرگول
ورودثبت نام
مرتضی رویتوند
مرتضی رویتوند
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

روز شمار یک روز تاریخی

روز شمار یک روز تاریخی


یک سال مانده به انتخابات:

حمید یک کودک کار است. او صبح تا شب در چهاراه‌های شهر گل می‌فروشد تا بتواند مخارج خانواده‌اش را تامین کند. حمید دوازده سال بیشتر ندارد. پدرش مدتهاست به علت بیماری در خانه است. مادرش هم با بافتن جوراب کاموایی بخشی از هزینه‌های زندگی را تامین می‌کند. خواهر حمید، مریم، جواب‌هایی که مادرشان می‌بافد را می‌فروشد. مریم هشت ساله است. حمید و مریم به مدرسه نمی‌روند. یعنی نمی‌توانند بروند...



هشت ماه مانده به انتخابات:

احزاب و گروه‌های سیاسی در تکاپوی معرفی کاندیداهای خود هستند.

حمید گل می‌فروشد، مریم جوراب. زندگی‌شان به سختی می‌گذرد.


شش ماه مانده به انتخابات:

تورم افزایش یافته است. مردم دل و دماغ خرید گل و جوراب ندارند. زندگی خانواده حمید و مریم سخت‌تر شده است.


پنج ماه مانده به انتخابات:

احزاب نگران تایید صلاحیت کاندیداهای خود هستند. حمید گل می‌فروشد، مریم جوراب. وضع خانواده حمید خوب نیست.


سه ماه مانده به انتخابات:

داروهای پدر حمید گران‌تر شده است. حمید و مریم بیشتر کار می‌کنند. تقریبا روزی هجده ساعت در شهر می‌چرخند.

احزاب در تب و تاب انتخابات هستند.


یک ماه مانده به انتخابات:

تنور انتخابات داغ شده است. دعواهای سیاسی اوج گرفته است. احزاب و گروه‌های با تهمت و افترا از خجالت هم درمی‌آیند.

حمید و مریم نگران افزایش کرایه خانه هستند.



بیست روز مانده به انتخابات:

جامعه پر از شعارهای زیبا شده است. «مبارزه با فقر و بی‌عدالتی» در همه شعارها به چشم می‌خورد.

حمید و مریم همچنان در خیابان‌ها کار می‌کنند.


یک هفته مانده به انتخابات:

شهر پر از تبلیغات کاندیداها شده است. همه جای شهر چهره خادمان مردم را می‌بینید. بر روی زمین تراکت و برگه‌های تبلیغاتی کاندیداها به وفور یافت می‌شود.

حمید با یکی از برگه‌های تبلیغاتی برای مریم موشک کاغذی درست می‌کند.


روز انتخابات:

سیاسیون هیجان‌زده هستند.

حمید و مریم در مراکز اخذ رای، گل و جوراب می‌فروشند.


یک ماه بعد از انتخابات:

تکلیف رای‌گیری مشخص شده است. کاندیداهایی که رای آورده‌اند خوشحال هستند. کاندیداهایی که رای نیاورده‌اند برای انتخابات بعدی برنامه‌ریزی می‌کنند.

حمید و مریم در خیابان‌ها سخت کار می‌کنند.



شش ماه بعد از انتخابات:

کاندیداهایی که رای آورده‌اند به پشت میزهای جدیدشان نشسته‌اند.

حمید و مریم سخت کار می‌کنند.


ششصد روز بعد از انتخابات: انتخاباتی دیگر در راه است. احزاب سیاسی فضای جامعه را رصد می‌کنند.

حمید و مریم بیشتر از قبل کار می‌کنند. حمید و مریم به مدرسه نمی‌روند. داروهای پدرشان چند برابر شده است. کرایه خانه دو برابر شده است. سقف خانه‌شان چکه می‌کند...


مرتضی رویتوند‌

طنزانتخاباترایمردم
من؟ کمی نویسنده. کمی روزنامه‌نگار. کارشناس ارشد ادبیات فارسی. کتاب‌هام: «بی‌حوصلگی»، «صندلی شماره هفتصد و پنجاه و پنج»، «زرافه‌بودن یا زرافه‌نبودن؟»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید