ویرگول
ورودثبت نام
مرتضی رویتوند
مرتضی رویتوند
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

ماجرای یک آدم‌ربایی

پیش‌نوشت: هیچ‌لووِنی یک کشور خیالی در تاریخ است.

در کشور بزرگ و زیبای هیچ‌لوونی چند آدم‌ربا پسر یک خانوده را دزدیدند و از خانواده‌اش تقاضای پول زیادی داشتند. طبیعتا خانواده آن پسر به پلیس مراجعه کردند. در آنجا ماموری پس از شنیدن جریان ربایش گفت: «از کجا معلوم پسر شما را دزدیده‌اند؟!» خانواده گفتند چند روز است که پسرمان به خانه نیامده است. مامور با پوزخندی پاسخ داد: «خب پسر من هم چند روز به خانه نیامده است!» مامور با صدای بلند خندید و ادامه داد: «البته این‌که من اصلا ازدواج نکرده‌ام و پسری ندارم هم نکته مهمی است.» مامور خیلی زود فهمید که شوخی جالبی نکرده است. مامور به خانواده پسر گفت: «حالا بروید که پایان ساعت اداری است! فردا بیایید!»

خانواده پسر رفتند و فردایش آمدند و مامور دیگری گفت: «به قطعیت نرسیده است که پسر شما دزدیده شده است» چند روزی خانواده پسر رفتند و آمدند تا اثبات کنند پسرشان دزدیده شده است. سرانجام پرونده به جریان افتاد و البته همین هم چند هفته طول کشید. پس از آن پروسه تحقیق آغار شد و تحقیقات را از دوران نامزدی پدر و مادر پسر آغاز کردند! خانواده پسر شاکی شدند که آن دوران چه ربطی به دزدیدنش دارد! و پاسخ شنیدند ما باید ببینیم ازدواج شما بر اساس عشق بوده است یا نه. در همین جریان طولانی تحقیق آدم‌رباها با خانواده پسر تماس گرفتند و گفتند: «پول نخواستیم! جان مادرتان بیایید خرج غذای همین چند روز پسرتان را بدهید و ما آزادش کنیم!» اما پلیس در تحقیقاتش ثابت‌قدم بود. یک ‌سال گذشت و پلیس همچنان درگیر دوران پیش‌تولد پسر دزدیده شده بودند و اتفاقا به موضوعات مهمی هم پی بردند از جمله: مادرش در دوران بارداری لواشک زیاد خورده؛ پدرش در آن دوران یک هفته به سفر رفته؛ پسرعموی مادرش به تیم ملی هندبال دعوت شده؛ کشورشان در آن سال‌ها با خشکسالی دست به گریبان بوده.

تحقیقات همین‌طور پیش می‌رفت و البته چندین و چند سال به طول انجامید. تا اینکه یک کارت دعوت عروسی به خانه پدر و مادر پسر پست شد و در آن نوشته شده بود:

شما که کاری برای پسرتان نکردید، ما بزرگش کردیم، او را به دانشگاه فرستادیم و برایش زن گرفتیم! حداقل در مراسم عروسی پسرتان شرکت کنید!

امضا: آدم‌ربایان عزیز


مرتضی رویتوند

روزنامه ولایت

طنزپلیسیادداشتآدم ربایی
من؟ کمی نویسنده. کمی روزنامه‌نگار. کارشناس ارشد ادبیات فارسی. کتاب‌هام: «بی‌حوصلگی»، «صندلی شماره هفتصد و پنجاه و پنج»، «زرافه‌بودن یا زرافه‌نبودن؟»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید