چند شب پيش در همسايگي ما يک عروسي پرسروصدا برپا بود. اولش پرسروصدا نبود و اصلا صدايي در کار نبود و ما از عروسي خبر نداشتيم تا آنکه در موقع خواب ناگهان صدايي مهيب به گوش رسيد؛ صدايي با ريتم ششوهشت. مراسم عروسي شروع شد و من که ديگر نميتوانستم به خواب بروم، با دقت به صداي مراسم عروسي گوش کردم. شايد مراسم عروسي، مراسمي ساده به نظر بيايد اما درواقع يک مراسم عروسي فراتر از يک مراسم بلکه يک ماجراي فرهنگي چندلايه است. به گمان نگارنده، خواننده و «او که برقها را روشنخاموش ميکند» (معادل فارسي ديجِي) بسيار نقش بسزايي در فرهنگسازي و بالابردن سطح سواد جامعه دارند؛ بهراستي اينان زحمتکشان فرهنگ و دانش هستند. صدايي به گوش ميرسد، «شاباششاباش»؛ همين ترکيب باعث ميشود ما به لغتنامه مراجعه کنيم و طبيعتا باعث افزايش سواد و فرهنگ ما ميشود.
چند شب پيش در همسايگي ما يک عروسي پرسروصدا برپا بود. اولش پرسروصدا نبود و اصلا صدايي در کار نبود و ما از عروسي خبر نداشتيم تا آنکه در موقع خواب ناگهان صدايي مهيب به گوش رسيد؛ صدايي با ريتم ششوهشت. مراسم عروسي شروع شد و من که ديگر نميتوانستم به خواب بروم، با دقت به صداي مراسم عروسي گوش کردم. شايد مراسم عروسي، مراسمي ساده به نظر بيايد اما درواقع يک مراسم عروسي فراتر از يک مراسم بلکه يک ماجراي فرهنگي چندلايه است. به گمان نگارنده، خواننده و «او که برقها را روشنخاموش ميکند» (معادل فارسي ديجِي) بسيار نقش بسزايي در فرهنگسازي و بالابردن سطح سواد جامعه دارند؛ بهراستي اينان زحمتکشان فرهنگ و دانش هستند. صدايي به گوش ميرسد، «شاباششاباش»؛ همين ترکيب باعث ميشود ما به لغتنامه مراجعه کنيم و طبيعتا باعث افزايش سواد و فرهنگ ما ميشود.چند شب پيش در همسايگي ما يک عروسي پرسروصدا برپا بود. اولش پرسروصدا نبود و اصلا صدايي در کار نبود و ما از عروسي خبر نداشتيم تا آنکه در موقع خواب ناگهان صدايي مهيب به گوش رسيد؛ صدايي با ريتم ششوهشت. مراسم عروسي شروع شد و من که ديگر نميتوانستم به خواب بروم، با دقت به صداي مراسم عروسي گوش کردم. شايد مراسم عروسي، مراسمي ساده به نظر بيايد اما درواقع يک مراسم عروسي فراتر از يک مراسم بلکه يک ماجراي فرهنگي چندلايه است. به گمان نگارنده، خواننده و «او که برقها را روشنخاموش ميکند» (معادل فارسي ديجِي) بسيار نقش بسزايي در فرهنگسازي و بالابردن سطح سواد جامعه دارند؛ بهراستي اينان زحمتکشان فرهنگ و دانش هستند. صدايي به گوش ميرسد، «شاباششاباش»؛ همين ترکيب باعث ميشود ما به لغتنامه مراجعه کنيم و طبيعتا باعث افزايش سواد و فرهنگ ما ميشود.
«عروس داماد را...» اين جمله به اين معني است که بايد عروس داماد را مورد توجه قرار دهد، ناگفته پيداست که چقدر همين پند در استحکام عاطفي خانواده نقش دارد. «کسي از روي سهراهي رد نشود!» شايد در ظاهر، اين جمله يک هشدار معمولي باشد اما در باطن، درس زندگي به آدم ميدهد؛ فحواي کلام آن است که هر کسي در مسير موفقيت خويش قدم بردارد و از ميان سهراه، يک راه را انتخاب کند. «اين فوقالعاده است، زندگي با تو شاعرانه است» اين جملهها را بارهاوبارها بايد خواند و از بر کرد، در قسمت اول خواننده به اهميت اين موضوع اشاره ميکند که پيوند زناشويي چه اهميتي دارد و همسران را به مقامات بالا ميرساند، در بخش دوم هم بسيار هنرمندانه و با زباني غيرمستقيم و اثرگذار به اهميت شاعران در فرهنگ جامعه اشاره ميکند. «يک دو سه حالا...» اين نکته هم بديهي است که خواننده براي همه سنين برنامه دارد و در تلاش است که اعداد را به خردسالان آموزش دهد. «او که برقها را روشنخاموش ميکند» برقها را روشنخاموش ميکند، او درصدد است اهميت روشنايي و لزوم صرفهجويي در مصرف برق را گوشزد کند. «جان مادرت ريتمش را کم کن خوابم ميآيد» اين زمزمه نگارنده است که خواب بر او مستولي گشته اما خواننده بهشدت به رسالت فرهنگسازياش عشق ميورزد. «به افتخار شاهداماد...» اين جمله، ما را به اين سمت سوق ميدهد که دامادها باعث افتخار ما هستند. «ماهداماد» هم ترکيبي است عجيب، تصور يک ماه با کت و شلواري بر تن نميتواند چندان جالب به نظر بيايد اما خواننده اصرار دارد قوه تخيل ما را تقويت کند.
در ادامه، خواننده عروس و داماد را به چندين گل مختلف تشبيه ميکند؛ او تلاش دارد زيستشناسي را هم به مخاطبان خود بياموزد. «جان مادرت بگذار بخوابم!» اين هم جمله نگارنده است در خلوت تنهايي خودش. «بيا وسط...» خواننده به مشارکت همه و اصل دموکراسي اعتقادي راسخ دارد. «اي قشنگتر از پريا...» (نگارنده با صدايي بلند ميگويد اي بچههاي محل! جان مادرتان او را ندزديد، بگذاريد من بخوابم)
خداي من! خواننده ميخواهد بندري بخواند! (نجواي غمناک نگارنده)
يادم نميآيد کي به خواب رفتم اما به گمانم تا صبح خواننده به فرهنگسازي پرداخته است.
مرتضی رویتوند
کتاب زرافهبودن یا زرافهنبودن؟