Morteza Shabanzadeh
Morteza Shabanzadeh
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

برداشتی از کتاب «خاطرات سفیر»

کتاب ”خاطرات سفیر“، یادداشت‌های دختر دانشجویی به نام نیلوفراست که برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری رشته‌ی طراحی صنعتی به کشور فرانسه سفر کرده است.

او که در جامعه آزاد و بی‌دین فرانسه زندگی می‌کند، در برخورد ابتدایی با هر جنس مذکری در ابتدای امر باید متذکر حریم روابط میان زن و مرد شود، مسئله‌ای که در روزهای آغازین آشنایی او با سایرین به شدت او را به زحمت انداخته اما او را از پا نمی‌اندازد. پای‌بندی او به التزام کامل به رعایت شئونات دین اسلام همچون حجاب، حریم محرم و نامحرم، انجام فرائض دینی مثل نماز و روزه و ... و حتی برخی مستحبات به موازات اخلاق خوب اسلامی، همه با هم نگاه ویژه‌ای از او در دل مخاطبش ایجاد می‌کند.

از بخت بد یا خوش نیلوفر، او دقیقا زمانی به فرانسه رفته که رییس جمهور وقت آمریکا جورج بووش، کشور ایران را محور شرارت نامیده و تبلیغات گسترده‌ای از سوی رسانه‌های غربی و فارسی زبان معاند علیه ایران و فرهنگ ایرانی- اسلامی در حال شکل‌گیری است.

از این رو افراد عادی جامعه فرانسه که از طریق رسانه‌های جمعی کشورشان کسب اطلاعات می‌کنند نگاه چندان مثبتی به ایران و فرهنگ اسلامی تشیع ندارند. از سوی دیگر، نیلوفر تنها دانشجوی ایرانی دانشگاهی است که در آن در حال تحصیل است از این رو تمام اعمال، رفتار و سخنان او به نحوی نشان‌دهنده نوعی نمایندگی برای ایران شیعه محسوب می‌شود. برخی از افراد در مواجهه با او تلاش می‌کنند با ورود به بحث‌های چالشی و دست گذاشتن بر روی برخی مسائل پر تنش، او و فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی را به چالش بکشانند اما نیلوفر که به گفته خودش سرش برای این نوع بحث‌ها درد می‌کند و البته با یک پشتوانه قوی علمی- مذهبی به نحوی شایسته پاسخگوی شبهات این نوع افراد است.

با وجود اینکه نیلوفر در فرانسه تحصیل می‌کند، اما عمدتا در حال بحث با دانشجوهای عربی است که اهل کشورهای تحت استعمار فرانسه هستند، کشورهایی همچون الجزایز و مراکش. این کشورها برای جبران عقب‌مانندگی‌های علمی و صنعتی خود در مقابله با سیاست‌های استعمارگرایانه کشور فرانسه سعی می‌کنند تا حد امکان خود را شبیه این کشور کنند البته این کار را به قیمت از دست دادن فرهنگ ملی و اسلامی خود انجام داده‌اند و تنها یک پوسته ظاهری از آن برایشان باقی مانده است.

دانشجویان عرب عمدتا آغازگر بحث هستند و موضوع بحث هم همیشه مسائل چالش‌برانگیز میان اهل سنت و تشیع است، اما نیلوفر که به درستی به نقاط ضعف این افراد پی برده است، با حفظ آرامش ظاهری خود و در نهایت ادب به موضوعات مشترک و مورد تفاهم اشاره می‌کند و سپس با ارجاع آنها به منابع اهل سنت سعی می‌کند پاسخگوی شبهات آن‌ها باشد.

در طول این کتاب، به وفور شاهد بحث‌های متفاوت میان نیلوفر و هم‌خوابگاهی‌ها، هم‌دانشگاهی‌ها، کارمندان و بعضا اساتید دانشگاه هستیم. اما موضوع بحث میان او و غیرمسلمان‌ها عمدتا در مورد وجود خدا و لزوم خداشناسی و دینداری است، موضوعی که در جامعه لاییک فرانسه به شدت درحال کمرنگ شدن است.

تقریبا در اواخر سال اول حضور او در دانشگاه و خوابگاه، تاثیرات مثبتی از نتایج این بحث‌ها بر روی بعضی از افراد دیده می‌شود. یکی از نقاط اوج داستان آنجاست که ریاض - دانشجوی پسر الجزایری که در روزهای ابتدایی آشنایی با نیلوفر برای به چالش کشیدن او گفته بود دین خود را از اسلام به مسیحیت تغییر داده - با خواندن فرازهایی از دعای کمیل منقلب می‌شود و اشک می‌ریزد. سپس در چند صفحه آن طرف‌تر می‌خوانیم که در حال جستجو و مکاتبه با حوزه‌های علمیه ایران برای گرفتن یک بورسیه تحصیلی جهت آشنایی بیشتر با مکتب تشیع است!

اما بخش بسیار روح نواز کتاب در مورد خاطراتی است که نیلوفربا هم خوابگاهی‌اش امبروژا – دانشجوی دختر آمریکایی- دارد. او برای دور شدن از جامعه بی‌دین آمریکا و به دنبال یک زندگی بهتر برای خودش به مهد آزادی جهان فرانسه آمده است، کشوری که در آن همه چیز آزاد است بجز دین‌داری! او که ضمیری خداجوی دارد در حال جست‌وجوی سرزمینی است که بتواند با آرامش با فرزندان آینده‌اش در آنجا زندگی کند.

در جایی از کتاب، نیلوفر در توصیف امبروژا به چند نفر به ظاهر مسلمان که او را بخاطر دوستی با یک غیرمسلمان سرزنش می‌کنند، می‌گوید: «دین اسلام میگه بهترین دوست شما کسیه که وقتی با اون هستید به یاد خدا بیفتید، من امبروژا را دوست دارم، چون من رو به یاد خدا میندازه، چون خدا دوستش داره، چون خدا رو دوست داره، و کسی که خدا رو دوست داشته باشه دنبال بهانه نیست تا نافرمانی خدا رو بکنه».

زیبایی داستان آنجا به اوج خودش می‌رسد که امبروژادر لحظه جدایی با نیلوفر به او می‌گوید:

«اگه دیگه هم رو ندیدیم ... روز ظهور هم رو پیدا می‌کنیم، باشه؟

- حتما امبروژا، باشه هم رزم خوبم» و این بود خداحافظی دو بچه شیعه از هم!

با خواندن این سطور، بی اختیار اشک از چشمان خواننده جاری می‌شود و تنها حس موجود غبطه و حسرت به این دختر آمریکایی است که در کشوری با همه نوع آزادی بی‌دینی، با فطرت پاک و خداجوی خود به چنین انتخاب آگاهانه‌ای رسیده است.

کتاب خاطرات سفیر به ما گوشزد می‌کند که با وجود گستردگی فراوان رسانه‌های جمعی و شبکه‌های اجتماعی، اما هنوز هم که هنوز است در سرتاسر جهان افراد بسیاری هستند که با وجود داشتن فطرت‌های پاک و خداجوی، شناخت چندانی نسبت به حقیقت دین اسلام ندارند! چرا که اگر این شناخت صحیح اتفاق بیفتد، همچنان افراد زیادی هستند که مستعد پذیرش دین حقیقی اسلام باشند.

م. شعبان‌زاده

جمعه 20 تیر ماه 1399 - ساعت 18:54

http://mortezash.blogfa.com/



کسب و کار «خانوادگی» تبدیل دانش به ثروت «حلال». حوزه هوش مصنوعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید