ویرگول
ورودثبت نام
پیروان حق
پیروان حق
خواندن ۱۳ دقیقه·۳ سال پیش

اتباع امرالله 34 34-God's command followers

261ـ ابراهيم (عليه­السلام): والد أمة الإسلام: والسبب تسمية ابراهيم (ع) يأبي المسلمين، أنه هو الذي استسلم الله (البقرة ـ 131). من ناحية أخري: اقتبس القرآن كما قال: " كل من يتبعني فهو لي. " (ابرهيم ـ 36)، و بتلك الملاحظة نسب أتباعه إلي نفسه و ينقل عنه أيضاً: " يا الله يحفظني و اولادي عن العبادة الأوثان " (آل ـ ابراهيم ـ 35). بلا شك، كان أولاده المسلمون؛ لأنه لا معني للصلاة من أجل الوثني من جيله. كما جاء في القرآن: " إن احق الناس لإبراهيم هم من تبعوه و (كانوا في زمانه و عمره، مخلصين لمدرسته) أيضاً هذالرسول لمن أمن عنده (احق لهم)." (آل عمران ـ 68). يتضح من هذه الآيات لماذا يعتبر القرآن الكريم ابراهيم (ع) الأب الروحي لأمة المسلمين، و المسلمين أولاده الروحيين؛ لأنه كان أول مسلم و كان أتباعه مسلمون محسوبين أيناؤه.

261- The reason why Abraham (as): Father of the Ummah of Islam: The reason why Abraham (as) was called the father of Muslims, is that he was the one who surrendered to God (Baqara - 131) On the other hand: The Quran quotes as He said: “ Anyone who follows me is mine. “ (Abraham ـ 36) and with that remark, he attributed his followers to himself and it also quotes him: “ God, keep me and my children away from idol worship “. (Abraham – 35). Without any doubt, the mean of his children was the Muslims; Because it makes no sense to pray for the idolater of his generation. The Qur’an also states: “ Abraham’s most deserving people are those who followed him and ( in his time and age, they were faithful to his school) also this messenger to those who to him believed ( most deservedly are ). “ (Al- Imran 68). From these verses, it becomes clear why the Qur’an the Abraham (as) the father spiritual of the Muslims Ummah, and counts Muslims as his spiritual children; because he was the first Muslim and his followers who are Muslims his children counted.

261ـ ابراهیم (ع): پدر امت اسلام: دلیل این که ابراهیم (ع) پدر مسلمانان نامیده شده، این است که او کسی بود که در برابر خدا تسلیم شد (بقره ـ 131). از طرفی: قرآن از قول او حکایت می­کند: «هر کس از من پیروی کند از من است». (ابراهیم ـ 36) و با این سخن، پیروانش را به خود نسبت داد و همچنین از او نقل می­کند: من و فرزندانم را از پرستش بت­ها دور نگه دار» (ابراهیم ـ 35). بی شک منظور او از فرزندانش، مسلمانان بوده­ اند؛ چرا که معنا ندارد برای مشرکین از نسل خود دعا کند. قرآن نیز در این باره می­فرماید: «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ هم چنین) این پیامبران و کسانی که (به او) ایمان آورده ­اند (از همه سزاوارترند). » (آل عمران ـ 68). از مجموع این آیات روشن می­شود که چرا قرآن حضرت ابراهیم (ع) را پدر معنوی امت اسلامی، و مسلمانان را فرزندان معنوی او شمرده است؛ زیرا او اولین مسلمان بود و پیروان خود را که مسلمانان هستند، فرزندان خویش برشمرد.

262ـ Pوَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ‌O. (52/مؤمنون)

Indeed this community of yours is one community, and I am your Lord, so be wary of Me. (52)

و اين امّت شما امّت واحدى است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد! (52 / مؤمنون).

263ـ Pفَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَO. (53/مؤمنون)

But they fragmented their religion among themselves, each party exulting in what it had. (53)

امّا آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند، و هر گروهى به راهى رفتند؛ (و عجب اينكه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! (53 / مؤمنون).

264ـ Pفَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍO. (54/مؤمنون)

So leave them in their stupor for a while. (54)

آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى (كه مرگشان فرا رسد يا گرفتار عذاب الهى شوند). (54/ مؤمنون).

265ـ التحيز الجاهل؛ عقبة كبيرة في الطريق إلي اليمين: عبارة " كل حزب بما لديهم فرحون " (كل مجموعة سعيدة بما لديها) يروي حقيقة نفسية و اجتماعية مهمة، و هي إنه التعصب الجاهل للجماعات التي اختارت كل منها طرقها و عاداتها و يغلقون عقولهم في كل كلمة و لا يتركون شعاعاً جديداً يتوهج لأدمغتهم، نسيم يهب في نفوسهم و ينير لهم الحقيقة. هذه الحالة تنبع من الأنانية والطموح المفرط والأنانية، المتركز علي الذات والأنانية، أكبر عدو لتوضيح الحقايق و تحقيق وحدة الأمة. هذا ليكون سعيداً لأنه في طريق رسم السلوك الذاتي والشعور بالكراهية والأغتراب عن كل شيء آخر غير هذا، في بعض الأحيان يصل الأمر إلي درجة أنه إذا سمع الشخص كلمة تتعارض مع طريقته الخاصة، يضع إصبعه في أذنه و يلبس ثيابه علي رأسه و يهرب لينكشف له الحق خلافاً لما اعتاد عليه؛ كما يقول القرآن عن المشركين في زمن النبي نوح أدعوهم في كل مرة يؤمنون بها، حتي تغفر لهم، وضعو أصابعهم في آذانهم ولفوا ملابسهم حولهم و أصروا علي المعارضة و كانوا متغطرسين للغاية." (7/ نوح).

265- Ignorantly prejudice; A big obstacle on the way to the getting right: The phrase, “ kuli Hizb bima ladayhim farihun “ (each party is happy with what they have) recounts an important psychological and social truth, and that, it is the ignorant fanaticism of the groups that have each chosen their ways and custom and they shut their brains on every word and they don’t let a new ray to glow to their brain. a breeze blows in their souls and illuminates the truth for them. This case stems from selfishness and ambition excess and egotism, self –self-centeredness, and egotism that is the greatest enemy of clarifying the facts and achieving unity of Ummah. This to be glad that in the way of drawing of self-manner and feeling of hatred and alienation from everything else that is non this, sometimes it gets to the point that if a person hears a word contrary to his way, he puts his finger in his ear and puts on his clothes on his head and runs away so that the truth will be revealed to him contrary to what he is accustomed to; As the Qur’an says about the polytheists of the time of Prophet Noah “ I invite them every time that they to believe until you forgive them. They put their finger in their ears and wrapped their clothes around them and they insisted on the opposition and were very arrogant. “ ( Noah- 7).

265ـ تعصب جاهلانه؛ مانعی بزرگ در راه وصول به حق: جمله «کل حزب بما لدیهم فرحون» یک حقیقت مهم روانی و اجتماعی را بازگو می­کند و آن؛ تعصب جاهلانه گروه­هاست که هر یک راه و آئینی را برای خود برگزیده و دریچه مغز خود را به روی هر سخن دیگری بسته­ اند و اجازه نمی­دهند شعاع تازه­ ای به مغز آنها بتابد، نسیمی به روحشان بوزد و حقیقتی را بر آنها روشن کند. این حالت، از خودخواهی و حب ذات افراطی و خودبینی و خودپسندی سرچشمه می­گیرد که بزرگترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت امت ­ها است. این خوشحال بودن به راه و رسم خویشتن و احساس تنفر و بیگانگی از هر چه که غیر آن است، گاه بجائی می­رسد که اگر انسان سخنی بر خلاف راه و رسم خویش بشنود، انگشت در گوش می­گذارد و جامه بر سر می­کشد و پا به فرار می­ نهد تا مبادا حقیقتی بر خلاف آنچه با آن خو گرفته، بر او روشن شود؛ چنان که قرآن درباره مشرکان زمان حضرت نوح (ع) بیان می­کند «من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند) و تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوش­هایشان قرار داده و لباس­هایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند». (7/ نوح).

266ـ Pإِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَO. (131/بقره)

When his Lord said to him," Submit," he said," I submit to the Lord of all the worlds." (131)

آنگاه (برگزيده شد) كه خدا به او فرمود: اى ابراهيم سر به فرمان خدا فرود آر، عرض كرد: پروردگار عالميان را مطيع فرمانم. (131 / بقره).

267ـ معني و درجات الاسلام: الإسلام والخضوع كلا هما يعني أن شخصاً و شيئاً خاضعاً للأخر و لا يعصيه أبداً. في هذه الآيات و نحوها، (الإسلام يعني الاستسلام) فإن الإسلام يعني الخضوع المطلق للوصايا إلالهية و ما جاء من الله. استسلم لله في تطبيق القانون و الأوامر الإلهية، له درجات مختلفة. أدني درجات الإسلام والأعتراف بلغة الله بوحدانية الله، و غير ذلك من التربية الإلهية التي نسميها شهادات. و مما لا شك فيه، أن مقصد إسلام إبراهيم النبي (عليه­السلام) في مثل هذه الآيات، ليس من مرتبة الإسلام: لكن الخضوع لله هو ذلك العبد الذي لا يعرف نفسه صاحب شيئاً لا متلاكه والله هو المالك الحقيقي لكل الأشياءِ بما في ذلك وجوده. في هذه الحالة ستكون، إرادة الله، مشيئة و كل جهوده لنيل رضا الله.

267- Meaning and degrees of Islam: Islam and the surrender both mean that someone and something is submissive to another and never he does not disobey. In these verses and the like. Islam means submission to absolute divine commandments and what has come from God. surrender to God in the enforcement of the law and divine orders, it has different degrees. The lowest grade of Islam, language confession to God's oneness and other divine educations we call them testifying, undoubtedly, the purpose of Islam of Abraham (as) in such verses, this is not a rank of Islam: But submission to God is such that servant, does not know himself owner nothing to own and God is the true owner of all things and including himself existence. in this case, God's will be his will, and all his efforts to obtain God's consent.

267ـ معنا و درجات اسلام: اسلام و تسلیم هر دو بدین معنا هستند که کسی و چیزی مطیع دیگری باشد و هرگز او را نافرمانی نکند. در این آیه و مانند آن، اسلام یعنی تسلیم مطلق بودن در برابر دستورهای الهی و آنچه از خدا رسیده است. تسلیم خدا بودن در اجرای مقررات و دستورهای الهی، درجات متفاوتی دارد. پائین­ ترین درجه اسلام، اقرار زبانی به یکانگی خداوند و دیگر معارف الهی است که آن را شهادتین می­نامیم. بی شک مقصود از اسلام حضرت ابراهیم (ع) در چنین آیاتی، این مرتبه از اسلام نیست: بلکه تسلیم شدن در برابر خدا بدین صورت است که بنده، خود را مالک هیچ چیز نداند و خدا را مالک حقیقی همه اشیاء و از جمله وجود خود شناسد. در این صورت، خواست خدا، خواست او خواهد شد و تمام تلاشش به دست آوردن رضایت خداوند می­شود.

268ـ Pوَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَيْرُهُ أَ فَلَا تَتَّقُونَ‌O. (23/مؤمنون)

Certainly We sent Noah to his people, and he said," O my people! Worship Allah! You have no other god besides Him.Will you not then be wary [of Him]?" (23(

و همانا ما پيغمبر خود نوح را (به رسالت) به سوى امتش فرستاديم. نوح به قوم خود گفت كه خدا را پرستيد كه جز آن ذات يكتا شما را خدايى نيست، آيا شما مردم خداترس و باتقوا نمى‏ شويد؟ (23 / مؤمنون).

269ـ Pفَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَيْرُهُ أَ فَلَا تَتَّقُونَ‌O. (32/مؤمنون)

and We sent them an apostle from among themselves, saying," Worship Allah! You have no other god besides Him. Will you not then be

و در ميان آن قوم باز رسولى از خودشان (يعنى هود را) فرستاديم كه خداى يكتا را پرستش كنيد كه جز او شما را خدايى نيست، آيا خداترس و باتقوا نمى‏ شويد؟ (32/مؤمنون).

270ـ Pثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ‌O. (44/مؤمنون)

Then We sent Our apostles successively. Whenever there came to a nation its apostle, they impugned him, so We made them follow one another [to extinction] and We turned them into folktales. So away with the faithless lot! (44)

سپس پيغمبران خود را پى در پى فرستاديم و هر قومى كه رسول بر آنها آمد آن رسول را تكذيب و انكار كردند، ما هم آنها را از پى يكديگر همه را هلاک كرديم و داستانهاى هلاک آن اقوام را عبرت ديگران ساختيم، كه قوم بى‏ ايمان را (از رحمت خدا) دورى باد. (44 / مؤمنون).

271- Pثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ‌O. (45/مؤمنون)

Then We sent Moses and Aaron, his brother, with Our signs and a manifest authority, (45)

آنگاه موسى و برادرش هارون را فرستاديم با آيات و معجزات خود و حجّت روشن. (45/مؤمنون)

272ـ Pوَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ‌O. (49/مؤمنون)

Certainly We gave Moses the Book so that they might be guided, (49)

و همانا ما به موسى كتاب تورات را فرستاديم، باشد كه آنها هدايت شوند. (49/مؤمنون)

273ـ Pوَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِO. (52/مؤمنون)

Indeed this community of yours is one community, and I am your Lord, so be wary of Me. (52)

و اين مردم همه يک دين و متفق الكلمه يک امت شمايند و من يگانه خداى شما هستم، پس از من بترسيد. (52/مؤمنون).

274ـ Pأَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَO. (68/مؤمنون)

Have they not contemplated the discourse, or has anything come to them [in it] that did not come to their forefathers? (68)

آيا در اين سخن (خدا و قرآن بزرگ) فكر و انديشه نمى‏كنند (تا حقانيت آن را درک كنند) يا آنكه كتاب و رسول تنها بر اينان آمده و بر پدران پيشين آنها نيامده؟ (68 / مؤمنون).

275ـ الدين الإلهي، نعمة إلهية في جميع الأوقات: الغرض بما في ذلك " ام جاءِ هم ما لم يأت آباءِ هم الاولين " (أو شيئ ما أتي إليهم لم يأت لإسلافهم) و هذا يعني أنه إذا كان التوحيد والقيامة والدعوة الي الخير والطهارة إلا علي يد نبي الاسلام (صلي الله عليه و آله)، قد يكون بإمكانهم استخدام عذر مفاده أن هذه كلمات جديدة لا يمكننا قبولنا و إِذا كان هذا صحيحاً، لماذا الله الذي يجب علي جميع البشر أن يرحمهم، لم يرسل إلي الأنبياءِ السابقين، ولكن محتوي دعوة النبي هو في الأساس نفس محتوي الدعوة الأنبياءِ السابقين و ليس أكثر مثل هذه الأعذار. بالطبع، هذا لا يعني أن أي كلمة جديدة لم يكونوا علي علم بها خاطئة، لكن الرسالة الإلهية، الهدف هو إرشاد البشر، يجب اُن تصل إلي جميع البشرحتي يتمكن الجميع من اختبار الطريق الصحيح، و اذا لم يتم إبلاغه في الماضي، فإن الإعلان عن ذلك إلي مجموعة سكانية معينة يعتبر باطلاً بلا شك.

275- Divine religion, a divine blessing at all times: Purpose including " am ja’ahum maalam yaat aba’ahum al’awalin “ (or something has come to them that has not come to their ancestors) this means that if monotheism, resurrection, and inviting goodness and purity have been raised only by the prophet (pbuh) of Islam, it might be they can to use an excuse that these are new words that we can't accept and if this is true, why God that has to all human favor and mercy, did not send to past prophets, but the content of the prophet's invitation is essentially the same as invitation content of the past prophets and no more such excuse, of course, this does not mean that any new-found word that they were unaware of it is false; But the divine mission, the goal is to guide human beings. must reach all human beings so that everyone can choose the right path and if in the past had been not communicated, announcing it to a specific population is undoubtedly invalid.

275ـ دین الهی، موهبتی در تمام زمانها: منظور از جمله «ام جاء هم مالم یات اباءهم الاولین» یا اینکه چیزی برای آنها آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟! بدین معنی که اگر توحید و معاد و دعوت به نیکی­ها و پاکی­ها تنها از ناحیه پیامبر اسلام مطرح شده بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نو ظهوری است که ما نمی توانیم زیر بار آن برویم و اگر این مطالب حق است، چرا خدا که به همه انسانها نظر لطف و مرحمت دارد، برای پیامبران گذشته نفرستاد، ولی محتوای دعوت پیامبر از نظر اصول و اساس، همان محتوای دعوت همه پیامبران گذشته است و دیگر چنین بهانه­ هائی جا ندارد، البته معنای این سخن این نیست که هر حرف نوظهوری که گذشتگان از بی اطلاع بوده­ اند، باطل است، ولی رسالت الهی چون هدف هدایت انسانها است، باید به تمام انسانها برسد تا همگان امکان انتخاب راه حق را داشته باشند و اگر به گذشتگان ابلاغ نشده باشد ابلاغ آن به جمعیتی خاص، بی شک باطل و نادرست است.

ابراهیم پدر امت اسلامتعصب جاهلانه مانعی بزرگ در راه وصول به حقمعنا ودرجات اسلامدین الهی موهبتی در تمام زمانها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید