مرتضی رزمی
مرتضی رزمی
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

در ماجرای نیمروز2 چه گذشت؟

این مطلب در سایت هفته نامه جیم منتشر شده است.

چهار سال پیش محمدحسین مهدویان در جشنواره فیلم فجر با فیلم ایستاده در غبار درخشید. دوره­ ای که اگر روستایی و فیلم خوبش ابد و یک روز نبود قطعا جشنواره سی و چهارم فجر با نام مهدویان در خاطرات می­ ماند. مهدویان از همان سال کارش را ادامه داد و دست از ساخت فیلم برنداشت. سال بعد از آن ماجرای نیمروز را ساخت که توانست جشنواره بعدی فجر را به نام خودش ثبت کند. بلافاصله بعد از آن هم «لاتاری» را ساخت. فیلمی که بسیار جنجالی شد. از طرفی عده ای آن را فاشیستی خواندند و صحبت های مهدویان در برنامه هفت رشیدپور را هم بد ترجمه کردند. مهدویان در آن برنامه گفت که اگر بخواهیم هر کس که از هموطنش دفاع می کند را فاشیستی بخوانیم پس بعضی اشعار فردوسی هم فاشیستی است. بعد از این جنجال­ها، فیلم از بسیاری از جوایز که حقش بود جا ماند، مانند سیمرغ نقش مکمل هادی حجازی فر که قطعا و یقینا حقش بود.

بازی حجازی فر و عزتی از نقاط قوت فیلم بود.
بازی حجازی فر و عزتی از نقاط قوت فیلم بود.

بعد از جشنواره فجر و مهدویانی که می­ دید به فیلم جدیدیش توجهی نشده است و اتهام فاشیستی خواندن یکی از مفاخر ملی، به اشتباه به او وارده شده است، به دنبال بازگرداندن تحسین های منتقدین بود. پس از جشنواره سی و ششم و اکران فیلم لاتاری، مهدویان سراغ ساخت فیلم جدیدش رفت. مانند بسیاری از افراد که دنبال کسب توجه با استفاده از سری سازی هستند، مهدویان هم این راه را انتخاب کرد و پروژه ساخت «ماجرای نیمروز2؛ رد خون» کلید خورد.

ماجرا چیست؟

داستان ردخون در سال 67، یعنی 7 سال بعد از ماجرای نیمروز1 اتفاق می افتد. در جریان روزهای پس از پذیرش قطعنامه و عملیات مرصاد، صادق و کمال و مسعود، به همراه افشین که به تازگی وارد تیم شده است به سمت کرمانشاه می روند. ازآن طرف همسر افشین و خواهر کمال همراه با منافقین است و به دنبال این است که به تهران برسد تا بتواند پس از سالها فرزندش را ببیند.

ازدواج زهره و عباس قرار بود که مشکلات ازدواج سازمانی را نشان دهد.
ازدواج زهره و عباس قرار بود که مشکلات ازدواج سازمانی را نشان دهد.

نقش اول کجاست؟

داستان رد خون نسبت به ماجرای نیمروز کلاسیک ­تر است. در اکثر فیلمنامه ­های مطرح و معروف ایران و جهان در همان ابتدای داستان یک علامت سوال برای مخاطب ایجاد می­ شود که تا انتها تماشاگر برای رسیدن به جواب آن سوال با داستان همراه می­ شود. در فیلم رد خون با مطرح کردن داستان سیما، افشین و بچه آنها، سوال از همان ابتدا در ذهن تماشاگر شکل گرفت. آیا سیما موفق می­ شود بچه ­اش را ببیند یا نه؟

جزییات داستان مانند همراه شدن کمال و افشین به همراه صادق به سمت غرب کشور و درگیری هایی که پیش آمد به داستان کمک کرد و باعث شد که داستان کاملا جذاب باشد و مخاطب با فیلم همراه شود. اما مشکلی که در ماجرای نیمروز1 بود در این قسمت هم ادامه پیدا کرد. در ماجرای نیمروز1 هم نقش اول مشخصی نداشت. گرچه مهرداد صدیقیان در ابتدای آن فیلم نقش مهمی داشت و در پوستر اصلی فیلم هم از همه جلوتر بود، اما در جریان اصلی داستان چندان نقش مهمی نداشت. ممکن است تماشاگرانی که سه سال پیش آن فیلم را دیده ­اند الآن مهرداد صدیقیان در آن فیلم یادشان نباشد.

ماجرای نمیروز2 هم نقش اول مشخصی نداشت.
ماجرای نمیروز2 هم نقش اول مشخصی نداشت.

همین مشکل در ماجرای نیمروز2 هم بود. هیچکدام را به طور جدی نمی­توان نقش اول مرد معرفی کرد. شاید بتوان گفت شخصیت افشین با بازی محسن کیایی به خاطر قرارگرفتن در موقعیت­های سخت و اهمیت تصمیم های او نقش اصلی داستان است اما هادی حجازی فر نیز به همان اندازه در داستان تاثیرگذار بود و آخرین تصمیم داستان را هم او گرفت.

چند مشکل جزیی دیگر هم در داستان وجود داشت. مانند ازدواج عباس وزهره. ظاهرا دلدادگی زهره و بداخلاقی های عباس قرار بود مشکل ازدواج سازمانی را نشان دهد که چندان جالب از کار درنیامده بود. مسعود، با بازی مسعود زمین پرداز، هم نقش بسیار کوچکی داشت که باز هم همان خوش خیالی قسمت اول را از خود نشان داد. جای تعجب دارد شخصیتی که تا این حد خوش خیال و حتی احمق است چرا این همه مدت در رده­ های بالای اطلاعاتی و امنیتی باقی مانده است.

فداییان جشنواره سی و هفتم

بخشی از بازیگران فیلم مانند احمد مهران فر عوض شدند و بازیگرانی مانند بهنوش طباطبایی، هستی مهدوی فر و محسن کیایی به جمع بازیگران اضافه شدند. دو شخصیت مهم داستان، صادق و کمال، همچنان با همان جذابیت سری اول در کار حضور داشتند. حتی نسبت به سری اول بازی بهتری را از خودشان نشان دادند. از مهمترین دلایل جذابیت فیلم و کشیده شدن مخاطب تا آخر داستان دعواها و چالش­های این دو نفر با یکدیگر بود. اما شخصیت مسعود و حماقتهایش همچنان در داستان حضور داشت.

در بین بازی های نسبتا خوب فیلم، بازی هادی حجازی فر، جواد عزتی و بهنوش طباطبایی چشم نواز بود. عزتی و طباطبایی نامزد سیمرغ بلورین هم شدند که متاسفانه به آن نرسیدند. عزتی سیمرغ نقش مکمل مرد را به نام و آوازه «علی نصیریان» باخت و طباطبایی هم سیمرغ نقش اول زن را به نگاه مثبت مدیران و داوران به فیلم «شبی که ماه کامل شد» باخت. به نظر می آید که تیم بازیگری ماجرای نیمروز هرکدام فدای چیزی شدند تا به آن چیزی که حقشان بود نرسند. به خصوص طباطبایی که در مقایسه با الناز شاکردوست که برنده سیمرغ بلورین شد توانایی خیلی بیشتری از خودش بروز داد. شاکردوست اساسا در انتقال حس با صورت ضعیف بود اما از آن طرف طباطبایی در این زمینه به شدت قوی عمل کرد. مانند چشم های نگرانش هنگام شنیدن سخنرانی مسعود رجوی و یا لبخند رضایتش در انتهای فیلم.

بهنوش طباطبایی شایسه سیمرغ بهترین نقش اول زن بود.
بهنوش طباطبایی شایسه سیمرغ بهترین نقش اول زن بود.

دور بین

محمدحسین مهدویان از همان مستند اخرین روزهای زمستان تا ماجرای نیمروز2 الگوی تصویربرداری ثابتی داشته است. مهم نیست که داستان چه باشد. مهدویان همیشه دوربین را دور از شخصیت­ها و عقب­تر از جایی که باید باشد می­ گذارد. هم در ماجرای نیمروز1 و هم در ردخون دوربین همیشه از پشت شیشه و کمی دورتر از صحنه اصلی، دعواها و صحبت ها را نشان می دهد. معمولا تصویر واید است و حالت فیلم 35 میلیمتری دارد. این مدل برای مستند آخرین روز زمستان و فیلم ایستاده در غبار که حالتی مستند­گونه دارند مناسب است. اما برای داستان­های درام که ما از جزییات گفتگوها و اتفاقات مطلع می­شویم مناسب نیست. ما از نظر میزان اطلاعاتی که داریم در متن ماجرا هستیم اما دوربین با این نوع داستان تناسبی ندارد. به خصوص در فیلم قبلی مهدویان لاتاری که این مشکل به دلیل موضوع داستان بدتر هم شده است.


برخلاف ماجرای نیمروز1، ردخون به دل منافقین زد و بخش زیادی از داستان را به آن ها اختصاص داد.
برخلاف ماجرای نیمروز1، ردخون به دل منافقین زد و بخش زیادی از داستان را به آن ها اختصاص داد.

آیا مهدویان تمام شده است؟

مهدویان کارگردانی است که هیچ منتقدی نمی تواند مهارت و هنر او را انکار کند. اما ظاهرا کمیت کارنامه بیشتر از کیفیت کارنامه برای مهدویان مهم است. او در طی 4 جشنواره گذشته هرسال فیلم داشته است. دو فیلم اول آن مورد تحسین واقع شد اما فیلم سوم گرچه در گیشه موفق بود اما در میان منتقدان جایی نداشت. فیلم چهارم هم چندان مورد توجه منتقدان قرار نگرفت. می­توان گقت یکی از عوامل سیر تقریبا نزولی مهدویان همین پرکاری او است. محمدحسین مهدویان و سعید روستایی در جشنواره سی و چهارم هردو فیلم اولی بودند. سعید روستایی بعد از ابد و یک روز سه سال استراحت کرد و بعد ازآن شروع به ساخت فیلم دومش متری شیش و نیم کرد. فیلمی که از مهمترین فیلم های جشنواره فجر گذشته بود و تاکنون بیشترین فروش را در سال 98 داشته است. فیلم دوم روستایی نسبت به فیلم اول آن رشد بیشتری داشته است. داستان و موضوع آن هم نه کاملا، اما تا حد زیادی متفاوت است و بهتر شده است. اما پرکاری شدید مهدویان باعث شده است تا وقت کافی برای تنوع و خلاقیت را پیدا نکند. مهدویان چهار اثر سینمایی ساخته است، هر چهار اثر دوربینی مشابه داشته است با هادی حجازی فری یک شکل. گرچه در هر چهار فیلم خوب بود اما مجموعا نقش تکراری ای دارد. مجموعا مدل کارگردانی مهدویان تکراری شده است که اگر نتواند این روند را تغییر دهد به زودی نامش از خاطرات پاک خواهد شد.

سینماسینمای ایرانماجرای نیمروز2ردخون
کانتنت مارکتینگ و سینما، همراه با کمی قهوه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید