در این چند هفتهی اخیر مجموعهی مستند هفت قسمتی Tiger King یا ببر شاه به معنای واقعی کلمه نقل محافل بوده است. داستانی عجیب و باورنکردنی با آدمهایی که هر چه جلوتر میرود بیشتر متعجب میشوی از دیدنشان،شنیدنشان و حتی وجود داشتنشان.
ماجرا حول محور شخصیتی منحصربفرد به نام جو اگزاتیک (Joe Exotic) شکل میگیرد که یکی از شناختهشدهترین صاحبان باغ وحش در آمریکاست. کسی که به گفتهی خودش مجموعاً ۲۲۷ ببر و پلنگ و شیر و دیگر حیوانات وحشی را دور هم جمع کرده است. تا اینجا چیز چندان عجیبی نیست. آمار نگهداری حیوانات وحشی به عنوان حیوان خانگی و حبس کردنشان در باغ وحشها مناقشهای قدیمی و طولانی در آمریکاست. داستان از آنجایی جذاب میشود که یک دشمنی و نبرد بیوقفه بین جو و کارول بسکین (Carole Baskin) بر سر حقوق این حیوانات شروع میشود. کارول بسکین موسس مجموعهای عظیم است به نام Big Cat Rescue که سالهاست زندگیاش را وقف حمایت از حقوق حیواناتی کرده که به زعم او توسط افرادی مانند جو مورد سواستفاده قرار میگیرند چرا که آنها فقط به دنبال منافع خود بوده و از طریق زاد و ولد بیرویه این حیوانات زبانبسته، به دنبال پر کردن جیبهای خودشان هستند.
تا اینجای کار با خودت میگویی خب ماجرا مشخص است. بحث حقوق حیوانات است و خب بله نگهداری حیوان وحشی در قفسی تنگ غیرانسانی است و چه خوب که آدمهای مثل کارول هستند که عمر و ثروتشان را در این راه گذاشتهاند که جلوی این سواستفاده گرفته شود. ولی ایراد کار آنجاست که تند رفتهای. این تازه اول راه است. از جایی در میانههای قسمت دوم میبینی نه، کمکم بازیگران دیگری به این نمایش اضافه میشوند که چه بسا باید در مورد تکتکشان جداگانه مستندهایی ساخته شود. چه تشکیلاتی و چه ثروتی و ... دو دقیقه یک بار از خودت میپرسی چطور چنین چیزی غیرقانونی نیست؟ چطور کسی تا امروز نتوانسته جلوی این آدمها را بگیرد؟
قسمت سوم برای من یکی نقطهی عطف داستان بود. قصهای قدیمی از گذشتهی کارول بسکین و سرنوشت نامعلوم شوهر مفقودالاثرش ناگهان تمام معادلهها را به هم میریزد. چهرهی زن فداکار عاشق گربهها که طرفه آنکه خودش به موی گربه حساسیت دارد و نمیتواند حتی به عنوان حیوان خانگی هم گربه نگه دارد، با یک داستان مشکوک به کسی تبدیل میشود که دیگر نمیتوانی به سرش قسم بخوری.
از دشمنی جو و کارول میگفتم. آنچه نبرد میان این دو را به عرصهای تماشایی تبدیل کرده بود حضور مستمر و قدرتمند شبکههای اجتماعی در زندگی و کار و دنیای این دو نفر بود. صفحهی فیسبوک Big Cat Rescue بیش از ۲.۵ میلیون فالوئر دارد و ویدیوهای یوتوب کارول از گزارشهای منظماش از اوضاع حیوانات و ارتباطش با گروه زیادی از داوطلبها که برای کمک در نگهداری حیوانات به او مراجعه میکنند از کارول چهرهای اجتماعی، قدرتمند و کنشگر ساخته است. آنطرف این مهلکه جو با سر و وضع عجیب و رفتار منحصربفرد و سبک زندگی عجیبش ایستاده است که بسیاری از کسانی که سالها با او کار کردهاند معتقد بودند آدمها بیشتر برای دیدن او بوده که به باغ وحش میآمدهاند تا دیدن ببرها. دردسرتان ندهم، کاری نیست که فکر کنید در دنیای شگفتانگیز اینفلوئنسرها بوده که جو نکرده باشد (از شبکههای اجتماعی گرفته تا ساخت برنامهی مستند در مورد زندگی خودش، تا تاسیس یک شبکه تلویزیونی خصوصی تا کاندیداتوری برای فرمانداری و ریاستجمهوری).
بخش عظیمی از محتوای این برنامهها به جنگ خونین میان جو و کارول بر سر حیوانات میگذرد. کارول با حمایت گروههای حامی حقوق حیوانات و صد البته با حمایت چند صد هزار نفر از فالوئرهای وفادار، زندگی و کار و درآمد و وجود جو را نشانه میگیرد و حلقهی محاصره را هر روز برای او تنگ و تنگتر میکند. جو تمام ثروت و اندوختهی خود و حتی خانوادهاش را در مناقشات حقوقی با کارول از دست میدهد و زندگیاش برای همیشه از این رو به آن رو میشود. نمیخواهم تمام داستان را برایتان موبهمو بگویم، حیف است اگر کنجکاو شدهاید لذت تماشایش را از دست بدهید.
ولی حالا برمیگردم به عنوان نوشتهام: به خاطر یک مشت لایک. آن چیزی که در پایان قصهی پر فراز و نشیب جو اگزاتیک بیشتر از هر چیز دیگری با من ماند این بود که این آدم زندگیاش را به شهوت شهرت و دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن باخت. قسمت عظیمی از آنچه در آخر بر علیه او استفاده میشود و زندگیاش را برای همیشه عوض میکند یک مشت نمایش احمقانه جلوی دوربین به منظور جلب توجه است. در طول این قصه با آدمهای زیادی آشنا میشوی که به مراتب انسانهایی دیوصفتتر، خطرناکتر، بیرحمتر و خلافکارتر از جو هستند ولی خوب یاد گرفتهاند این دنیای پر زرق و برق شبکههای اجتماعی روزی قاتل جانشان خواهد شد.
این مستند هفت قسمتی سفری عجیب است که با نفرت و انزجار از آدمی که با تمام استانداردهای موجود در دنیای امروز آدم بدهی ماجراست شروع میشود و بارها و بارها قضاوتت را در موقعیتهای مختلف به چالش میکشد. به قول یکی از همکارانم که میگفت: این قصه چنان باورنکردنیست که اگر به جای مستند فیلمی براساس داستان واقعی ساخته میشد و در سینما اکران میشد وقتی از سالن بیرون میآمدی قطعاً میگفتی امکان ندارد این ماجرا واقعی باشد، چه تخیلاتی را به اسم داستان واقعی به خورد مخاطب میدهند.