جی کی رولینگ برای نوجوانهای نسل من، کودکان نسلهای بعدی من و حتی بخشی از نسلهای قبلی من آدم مهم و تاثیرگذاریست. خالق دنیای حیرتانگیزی که سالها و حالا میتوان گفت دههها جادو را به زندگی میلیونها انسان اضافه کرده است.
پای هری پاتر را خواهر کوچکم به زندگی ما باز کرد. شوق کودکانهاش در جمع کردن پول توجیبی برای خریدن جلد بعدی و سر زدنهای مصرانهاش به کتابفروشی محل برای اینکه ببیند جلد جدید ترجمه شده و آمده یا نه اول کنجکاوی من و بعد مادرم را برانگیخت. دیری نپایید که در خانهمان کتابها دست به دست میشد و گاهی یکی با بیصبری منتظر بود آن یکی زودتر جلد بعدی را بخواند. اشک ریختنها با مرگ شخصیتهای محبوب و خوشی از پیروزیهای کوچک و بزرگ تا مدتی هیجان خانهی ما بود.
اینها را مرور میکنم که از جادوی قلم و تخیل جی کی رولینگ گفته باشم و اینکه چه جایگاه ویژهای در زندگیام داشته است. بعد از اینهمه سال و بارها خواندن کتابهای هری پاتر هنوز یکی از رسوم کریسمس برایم تماشای فیلمهای هری پاتر و غرق شدن در دنیای هاگوارتز است.
ولی نبوغ خانم رولینگ به همینجا ختم نشد. از سال ۲۰۱۳ شروع به انتشار سری کتابهای کارآگاهی با نام مستعار رابرت گالبریت کرد. داستانهای جنایی کارآگاهی به نام کورموران استرایک که به همراه همکارش رابین الکات درگیر ماجراهای پرپیچ و خمی میشوند که گرهاش به این آسانی باز نمیشود.
امروز خواندن کتاب ششم از این مجموعه با عنوان قلب سیاه جوهری را تمام کردم و این یکی به نظرم مصداق این بود که شاهد باشی نویسندهای برای دل خودش کتاب بنویسد.
دو سه سال پیش دعوایی در توییتر بر سر اظهارنظری از جی کی رولینگ در مورد حقوق تراجنسیتیها درگرفت که به یکی از مناقشه برانگیزترین جدلهای تاریخ دیوانهخانهی توییتر بدل شد و تا مرز کنسل شدن رولینگ پیش رفت. تا جاییکه تعدادی از بازیگرهای هری پاتر هم له و علیه ماجرا نظر دادند و کار حسابی بالا گرفت. من وارد چند و چون ماجرا نمیشوم و نظر قاطعی هم در مورد بحث ندارم ولی همینقدر بگویم که به نظرم برچسب هموفوب و همجنسگراستیز به رولینگ نمیچسبد.
حالا ماجرا کجا جالب میشود؟ آنجاییکه خانم رولینگ کتاب ششم را براساس یک ماجرای جنایی در بستر یوتوب و توییتر و دنیای گیم پلاتبندی میکند و در ۱۰۲۴ صفحه چنان انتقام شیرینی از ترولهای اینترنتی و وحشیهای توییتری میگیرد که پوست انسان چند درجه شفاف میشود. واقعا چه چیزی زیباتر از اینکه ابزاری چنین قوی در دست داشته باشی که پهلوانهای پشت کیبورد را اینچنین تحقیر کنی؟
ولی از این ماجرای انتقامگیری شخصی که بگذریم کتاب قصهی مهمی را تعریف میکند. هشدار قابل تاملی میدهد از آنچه اینترنت و فضای غیرواقعیاش بر سر انسانهای واقعی و زندگیهایشان میآورد. یادآوری تلخ و مهمی از اینکه بدانیم انسانهایی در این دنیای عجیب و غریب زندگی میکنند که خود واقعیشان را، خود ترسوی بیجنمشان را پشت تصویری ساختگی پنهان میکنند و روح و روان دیگران بیخبر از این منجلاب را به بازی میگیرند. برای منی که این روزها به عمد خودم را از شبکههای اجتماعی دور نگه میدارم این قصه انگار جایزهای بود که بدانم مسیر درستی را در پیش گرفتهام. چند سال مگر زندهایم که خطر بازیچهی ذهن بیمار دیگران شدن را به جان بخریم؟
حوصلهتان اگر کشید و ژانر جنایی اگر دوست دارید کتابهای خانم رولینگ را دریابید. آدم خواندن کتاب چند صد صفحهای اگر نیستید سریال ۴ جلد اولش را بیبیسی ساخته است.