نمیدانم تا چه اندازه به سیاست آمریکا علاقهمندید. اگر به اندازهی من (که راستش گاهی خودم فکر میکنم از حد نرمال فراتر است) علاقهمند باشید میدانید جیمز کومی کیست و ماجرا از چه قرار است. ولی حالا برای شمایی که نمیدانید میگویم.
جیمز کومی مدیر سابق اف.بی.آی و یکی از خبرسازترین چهرههای آمریکا در سال انتخابات ریاستجمهوری است. خیلیها او را مقصر شکست هیلاری کلینتون در انتخابات آمریکا میدانند و تا همین چند ماه پیش او یکی از چهرههای منفور میان افرادی بود که تحمل دیدن دونالد ترامپ را در مقام رییسجمهور نداشتند. اما سال پیش همین موقعها ورق برگشت و اخبار اخراج جیمز کومی توسط دونالد ترامپ همه را متحیر کرد. اول به این دلیل که همه تصور میکردند ترامپ باید سپاسگزار کومی هم باشد که ۱۱ روز مانده به انتخابات پروندهی رسیدگی به تخلفهای احتمالی در ماجرای ایمیلهای خانم کلینتون را بازگشایی کرد و باعث شد خیلی از رایدهندهها از خیر انتخاب بین بد و بدتر بگذرند و رای ندادن را انتخاب کنند. چند هفته بعد معلوم شد ماجرا از کجا آب میخورد. کومی سکوتش را شکست و از دیدارها و تماسهای تلفنی غیرمتعارف ترامپ با خودش پردهبرداری کرد و گفت ترامپ او را تحتفشار گذاشته برای اینکه به او قول وفاداری کامل بدهد و تحقیقات در مورد تبانی کمپین انتخاباتی ترامپ با روسیه را متوقف کند و وقتی جواب کومی به تمام این درخواستها منفی بوده کار به اخراج او میرسد. آشوبی به پا شد و کار به شهادت علنی و غیرعلنی در کنگره و سنا و در نهایت تشکیل یک کمیته مستقل برای بررسی ماجرای تبانی با روسیه به سرکردگی رابرت مالر رییس اسبق و خوشنام اف.بی.آی رسید. تحقیقاتی که هنوز ادامه دارد و اگر نگوییم هر هفته، هر دو هفته یک بار خبری جدید و امیدوارکننده از آن میرسد که شاید کابوس ترامپ زودتر از چیزی که فکرش را میکنیم تمام شود.
حالا پس از گذشت نزدیک به یک سال کومی با چاپ کتابی به صدر اخبار برگشت. او در این کتاب شرحی از زندگی پرفراز و نشیب خودش و روند شغلیاش از یک وکیل و بازپرس تا بالاترین رده در اف.بی.آی را روایت میکند. از روزهای سخت و عجیب فعالیتاش در دولت بوش گرفته تا روزهای منطقی و آرامتر در دولت اوباما تا سال عجیب انتخابات و در نهایت ترامپ.
او در این کتاب از آنچه مدیریت و رهبری صحیح در نهادهای بزرگ میداند گفته و چالشها و دستاندازهایش را به تصویر کشیده است. برای یک وکیل جدی و عصاقورتداده قلمی شیوا و پرکشش دارد و در سراسر کتاب تعهد او به مسیری که آمده و آنچه همیشه به آن باور داشته که "حقیقت" باشد، به وضوح مشخص است.
اینکه تا چه حد میتوان در مورد شخصیت او و میزان محق بودنش مطمئن بود به نظرم به برداشت و قضاوت شخصی خواننده برمیگردد. ولی برای من خواندن این کتاب و مصاحبههایی که از او دیدم از جیمز کومی تصویر مردی قابل احترام و صادق را ساخت. این کتاب حتی اگر در نظر بگیریم سراسر دروغ و اغراق باشد تصویریست از آرمانشهری که آدمها دوست دارند روزی در آن زندگی کنند. آرمانشهری که آدمها در آن به اصول و عقایدشان پایبند میمانند. قدرت و موقعیت و ثروت فاسدشان نمیکند. چنان مست قدرت نمیشوند که یادشان برود ماموریت اصلیشان چه بوده است و از همه مهمتر شفافیت. دنیایی که در آن آدمها مسئولیت کارها و حرفهایشان را میپذیرند و خود را در برابر مردم و قانون پاسخگو میدانند. دنیایی که در آن هیچ ماهی پشت ابر نمیماند.