«دقیقا» نمایشنامهی کوتاهیست با دو شخصیت. دو مرد که در حال نوشیدناند و دربارهی اعداد و ارقام صحبت میکنند. «بیست میلیون» رقمیست که بر سرش توافق شده است و حالا، دو مرد از اینکه عدهای رقمهای بالاتری را مطرح کردهاند، شاکیاند و بر سر این که این بیست میلیون، سی و حتا بیشتر از پنجاه میلیون باشد و بین مردم این ارقام بالاتر مطرح شود، بحث میکنند. آنها بر سر یک تعداد کشته توافق کردهاند و مردم هم این رقم را پذیرفتهاند. نه سی میلیون و بیشتر؛ «دقیقا» بیست میلیون کشته.
انتخاب این عنوانِ طعنهآمیز برای نمایشنامه بسیار هوشمندانه بوده است. در یک مقیاس بسیار کوچک مثل اسم اثر هم میتوانیم طعنهآمیز بودن اثر را درک کنیم. دو مرد که در حال نوشیدن مشروب، دربارهی کشتار بیست میلیون انسان صحبت میکنند. این امر به حدی عادی به نظر میرسد که وقتی مخاطب با کلماتی چون «جمعیت» یا «کشته» روبهرو میشود، یکه میخورد. مکالمهی دو مرد، دیگر معصومانه و یا عادی و کاری نیست؛ مکالمهی غریبی است دربارهی کشتن انسانهای دیگر. خشونتی که عادی جلوه داده میشود. یکی از مردها اذعان میکند که باید «این آدمها را سینهی دیوار گذاشت و کلکشان را کند». شخصیتها میتوانند مشروب بنوشند و دربارهی کندن کلک انسانهای دیگر صحبت کنند.
این اثر به مخاطب پوزخند میزند، شخصیتها مخاطب را دست میاندازند. کشتن به همین راحتی است؛ برای همین میتوانند جوری دربارهی این بیست میلیون و اعداد و ارقام صحبت کنند که تا رسیدن به سطرهای پایانی مخاطب درنیابد که این مکالمه دربارهی قتلعام انسانهاست. وقاحت شخصیتها رفتهرفته بیشتر میشود، خشونت مدام آشکارتر میشود. نفر اول با راجر دربارهی آویزان کردن و شقه کردن صحبت میکند. به گونهای طعنهآمیز، خشونت انسانهایی که در آرامش و در یک مکالمهی به ظاهر عادی و ساده دربارهی کشتار و یک عمل غیرانسانی صحبت میکنند آشکار میشود. دیگر بیست میلیون و یا شصت میلیون اهمیتی ندارد. مسئله اعتماد مردمی است که بهشان گفته شده است که این کشتار بیست میلیون نفری بوده است و چه فاجعهای خواهد بود که این رقم بیشتر شود. پاسخ اعتماد مردمی که با بیست میلیون راضی شدهاند، چگونه داده خواهد شد؟ شخصیتها بار دیگر به صورتی کاملا کنایهآمیز از اعتماد مردم و حس امنیت آنان حرف میزنند. بیان ترکیب «حس امنیت»، توسط کسی که خودش از ماموران اجرای این کشتار است، واکنشبرانگیز است.
شخصیتها از المشنگهای که عدهای بر سر درست نبودن رقم قطعی اعتراض کردهاند، سخن به میان میآورند. این رقم میتواند کل جمعیت یک کشور باشد و اگر افرادی این بین خواستار حقیقت باشند، اعتراضشان المشنگه تلقی میشود. شخصیتها از این وضعیت ناراضیاند، آنها برای این تحقیقات زحمت کشیدهاند، وقت و پول صرف کردهاند، باید پاسخگوی «بالاییها» باشند و این بالا رفتن رقم برایشان قابلقبول نیست. در این اثر بیاهمیت بودن جان انسانها برای عدهای به روشی بسیار گزنده به مخاطب فهمانده میشود. تا جایی که جان دو میلیون انسان با یک گیلاس مشروب قابل معاوضه خواهد بود.
کوتاه بودن نمایشنامه برای رساندن هدف متن کافی است. قدرت نیازی به مقدمهچینی ندارد. دو نفر میتوانند در یک حالت دوستانه، از تلاششان برای از بین بردن یک جمعیت حرف بزنند. فاجعهای که اتفاق میافتد به سادگی و با صراحت خاصی به مخاطب القا میشود. این بین برای فرو نشاندن این حس که کاری که راجر و همکارش میکنند، منطقی دارد، روی یک رقم -که خودش هم رقم بالاییست و جای بحث دارد- تاکید میشود، روی بیست میلیون کشته. عذاب وجدانی که بسیار بسیار محو، فقط در یک جمله حس میشود، این خشونت تا حدی پیش میرود که یکی از شخصیتها در پاسخ به دیگری میگوید «نه، نه. بیست میلیون کافیه». به نظر میرسد این میزان بیپردگی در ابراز بیاهمیت بودن جان انسان برای کسی که خودش مامور به انجام رساندن آن است، برای لحظهای، شوکآور است.
نویسنده متن را به درستی به پایان رسانیده. «دقیقا». این توافق روی یک تعداد مشخصی کشته از یک جمعیت، برای دو شخصیت اثر کافی است. این تیر آخر متن است برای نشان دادن وقاحت کسانی که به همین راحتی برای جان انسانهای دیگر تصمیم میگیرند. دقیقا همان چیزی است که بعد از خواندن متن حس میکنیم؛ پوزخندی که به لب آورده میشود. نویسنده با استفاده از کنایات متعددی که در طول اثر به چشم میآید، انزجار از این عمل و تصمیم شخصیتها را به درستی روشن میکند. در یک موقعیت آرام، عادی، با خونسردی، دربارهی قتلعام و کشتار صحبت کردن و تلاش برای از دست ندادن حس امنیت در مردم و ثابت شدن روی یک میزان کشته و بالاتر نرفتن این رقم، ابزارهایی مناسباند برای آشکارسازی حقیقتِ خشونت و دارندگی قدرت عدهای.