کامران مهدوی
کامران مهدوی
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

یونگ چگونه زیست ؟

کودکی کارل یونگ

کارل گوستاو یونگ در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵ در کسویل سوئیس زاده شد. مادرش امیلی پرایسورک و پدرش پل آکیلیس یونگ نام داشتند. نخستین فرزند این خانواده در سال ۱۸۷۳ زاده شد اما چند روز بیش‌تر زنده نماند پس از آن کارل در این خانواده دیده به جهان گشود. خانواده‌ی یونگ خانواده‌ای مذهبی به شمار می‌آمد. مادرش فرزند کشیشی برجسته به نام سموئل پرایسورک بود پدر یونگ هم کشیش کلیسای پروتستان سوئیس بود. هشت عموی کارل گوستاو یونگ نیز کشیش بودند. یونگ در کودکی بیش‌تر در گورستان کلیسا به تنهایی بازی می‌کرد یا در جنگل پرسه می‌زد. هنگامی که یونگ ۶ ماهه بود پدرش به قلمروی کلیسایی برجسته‌تری در لوافن منصوب شد اما همزمان تنش و کشمکش میان پدر و مادرش بیش‌تر شد. امیلی زنی غیر عادی و افسرده بود که بیش‌تر وقتش را در اتاق خوابش می‌گذراند و می‌گفت که شب‌ها می‌تواند ارواح را در اتاق خوابش ببیند اما در طول روز حالت امیلی طبیعی می‌شد. یونگ به یاد می‌آورد که یک شب بدنی نامرئی با نوری ضعیف را دید که سرش را از تنش جدا کرده‌اند و در هوا شناور بود. یونگ مادرش را دوست داشت و بر این باور بود که او از یک سو زنی مهربان و دلسوز و از سوی دیگر مرموز و غیر عادی است. رابطه‌ی یونگ با پدرش بهتر از مادرش بود. یونگ کودکی درون‌گرا و تنها بود. هنگامی که به مدرسه می‌رفت با دو جنبه‌ی گوناگون از خودش آشنا شد و بر این باور بود که همانند مادرش دو شخصیت دارد.

شخصیت ۱: بچه مدرسه‌ای که در زمان حال زندگی می‌کرد و یک شهروند سوئیسی نوین به شمار می‌آمد. این شخصیت، برون‌گرا و اجتماعی است .

شخصیت ۲: شخصی که بیش‌تر در قرن ۱۸ زندگی می‌کرد. مردی باشکوه، ارزشمند و با نفوذتر از گذشته. این شخصیت درون‌گرا و به دنبال خودکاوی بود.

یونگ در آغاز هر دو بخش را جزئی از دنیای شخصی خودش می‌دانست اما پس از نوجوانی به بعد به این باور رسید که شخصیت ۲ بازتاب چیزی غیر از خود اوست که با احساسات و شهودهایی در تماس بوده که شخصیت ۱ آن‌ها را درک نمی‌کرد. یونگ در سال‌هایی که به آموزش و تحصیل مشغول بود شخصیتی درون‌گرا داشت و هنگامی که برای انجام کار و مسئولیت‌هایش آماده می‌شد شخصیتی برون‌گرا داشت. این نگرش شخصیتی تا هنگامی که دچار بحران میانسالی شد و دوره‌ی درون‌گرایی شدیدی را تجربه کرد در وی وجود داشت. هنگامی که یونگ ۱۲ ساله بود در سالن ورزش توسط پسری دیگر به شدت به زمین خورد و لحظه‌ای هوشیاریش را از دست داد. یونگ بر این باور بود که در این حادثه به طور غیرمستقیم او مقصر بوده است. سپس به این نتیجه رسید که‌ «دیگر ناچار نیست به مدرسه برود». از آن هنگام هر بار که به مدرسه رفت بیهوش شد. یونگ ۶ ماه را در خانه گذراند. پزشکان بر این باور بودند که یونگ دچار صرع شده است. یونگ تلاش کرد تا صرع خود را مدیریت کند و با ارداه‌ی خود توانست از سرگیجه و بیهوشی رهایی یابد.

تحصیلات کارل گوستاو یونگ

یونگ در آغاز باستان‌شناسی را دوست داشت اما به زبان‌شناسی، تاریخ و فلسفه نیز علاقه‌مند بود. سپس به پزشکی روی آورد و در سال ۱۸۹۵ توانست بورسیه‌ی رشته‌ی پزشکی دانشگاه بازل را دریافت کند. در سال ۱۸۹۶ پدرش درگذشت و فقر را برای خانواده‌اش بر جای گذاشت او در این سال‌ها به سختی زندگی می‌کرد اما دست از تحصیل و دانش‌اندوزی برنداشت. در سال ۱۹۰۰ دوره‌ی پزشکی را در دانشگاه بازل به پایان رساند. سپس به عنوان دستیار دکتر یوجین بلولر در بیمارستان بورگ هولزلی که از درمانگاه‌های وابسته به دانشگاه زوریخ بود آغاز به کار کرد. یوجین بلولر روان‌پزشکی بر جسته بود که بیش‌تر برای پژوهش‌هایش در زمینه‌ی اسکیزوفرنی و اتیسم شناخته شده بود. یونگ در سال ۱۹۰۳ پایان‌نامه‌ی خود را با عنوان «روان‌شناسی و آسیب‌شناسی پدیده‌های به اصطلاح نامعلوم» به چاپ رساند. او در سال ۱۹۰۵ استاد دانشگاه زوریخ شد اما پس از چند سال از این جایگاه کناره‌گیری کرد و زندگیش را صرف پژوهش و نگارش پیرامون یافته‌هایش در زمینه‌ی روان‌شناسی و روان‌پزشکی کرد.

ازدواج و زندگی یونگ

در سال ۱۹۰۳ یونگ با «اما راسچنباخ» دختر یک کارخانه‌دار ثروتمند سوئیسی ازدواج کرد. این ازدواج و مرگ پدر زنش خانواده‌ی یونگ را از نظر مالی تقویت کرد. با این‌که تحصیلات اما راسچنباخ محدودتر بود به پژوهش‌های همسرش علاقه نشان می‌داد و به عنوان دستیار یونگ در کارهایش مشغول به کار شد. در همین راستا اما راسچنباخ یونگ در نهایت توانست یک روانکاو برجسته شود. سرانجام یونگ به کمک همسرش روان‌شناسی تحلیلی را بنیان‌گذاری کردند. یونگ در طول ازدواجش روابط نامشروع نیز داشت. او با بیماران و شاگردانش روابط نامشروع برقرار می‌کرد که برخی از این روابط سال‌ها دنباله داشت. برای نمونه می‌توانیم از رابطه‌ی یونگ با سابینا اسپیلرین یاد کنیم. یونگ و اما ۵ فرزند داشتند. آگاته، گرت، فرانتس، ماریان و هلن.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید