سال سوم دانشگاه بودم که دچار یک سری از مسائل پی در پی شدم. اول از همه یه نیمچه شکست عشقی مال دوران خامی جوانی، بعد فوت مادربزرگ، پدربزرگ، مریضی یکی از نزدیک ترین افراد بهم، بی پولی سنگین، و خلاصه سرت رو در نیارم مسائل مشابه. تویی که داری بهم گوش میدی هم حتما الان داری یک رنج بزرگی رو تحمل میکنی و خودت یا یکی از افراد خانواده ات داره با یک بیماری دست و پنجه نرم میکنه. میدونی این رو از کجا میدونم؟ از این جایی که نقطه اشتراک همه انسان ها رنج کشیدن هست. حتی اگر ما بهترین سیستم تصمیم گیری رو هم داشته باشیم، باز یک سری اتفاقات توی زندگی می افته که دست خودمون نیست و برای همه هم می افته. نحوه نگاه ما به این موضوعات تعیین کننده کیفیت زندگی ماست. موضوع این اپیزود و 5 اپیزود بعدی در مورد رنج هست، در مورد ماهیت رنج، نگاه ما به رنج، و تاثیراتی که میتونه توی زندگی مون بذاره.
یکی از نقاط مشترک بین همه انسان ها رنج کشیدن هست. از همون بدو تولد بگیر تا خود مرگ، ما با انواع مختلف رنج دست و پنجه نرم میکنیم. بیماری، از دست دادن، نرسیدن، مرگ، تجاوز، جنگ و تمام رنج های کوچک و بزرگی که تصورش رو بکنی. در مورد رنج دو مقدمه میخوام بچینم توی این اپیزود و در اپیزود های بعدی در مورد جوانب مختلف این موضوع صحبت خواهم کرد.
مقدمه اول اینه که رنج برای همه در طول تاریخ و در تمام وسعت جغرافیایی کره زمین رخ داده، رخ داره میده، و رخ خواهد داد. این اصلی هست که از بودا توی سه هزار سال پیش بگیر تا الان، عمده کسایی که از خوش گذرونی های لحظه و تولید مثل یه ذره فاصله گرفتن و یه ذره وارد فضای تفکر شدن به این موضوع اشاره کردن. حالا که صحبت از بودا شد، داستان بودا رو خلاصه بذار تعریف بکنم. بودا یه شاهزاده بود. موقعی که به دنیا میاد، پدر و مادرش حالا به هر دلیلی تصمیم میگیرن که بودا رو از تمام رنج های دنیا به دور بکنن. از مریضی، از پیری، از شکست و هر رنج دیگه ای. ولی خب، کور خونده بودن. یه ذره بودا پا به سن میذاره و نمیدونم مادرش میمیره، کی میمیره و بعد میبینه، عه، بو کباب میاد، ولی انگار دارن خر داغ میکنن توی این دنیا. از خونه پا به فرار میذاره و میره بیرون و میبینه که اوه اوه عجب وضعیت شلم شوربایی هست توی دنیا. ملت مریض میشن، عضو بدن شون رو از دست میدن، میمیرن، قتل و دزدی و تجاوز هست. سرت رو درد نیارم. این رو که میبینه خیلی تحت تاثیر قرار میگره و میزنه به دل کوه و جنگل و بیابون. در نهایت بعد از سال ها تفکر و مراقبه و از این قبیل کارها، میشه این بودایی که توی داستان ها میشناسیم. نکته مهم اینه که خیلی از پدر و مادر های امروزی هم بچه هاشون رو به همین شکل بار میارن. طرف به سن 24 رسیده و تا به حال رنج درست حسابی توی زندگی اش ندیده، یهو با اولین رنج کوچکی که بهش وارد میشه تمام زندگی اش زیر و زبر میشه. اونی هم که پولش رو داره میره پیش این روانشناس های اغلب دوزاری و شروع میشه به چس ناله کردن. این رو تو پرانتز بگم که روانشناس خوب هم قطعا داریم. حالا درسته من ندیدم و هیچ کسی رو هم نمیشناسم که دیده باشه، ولی قطعا بالاخره توی ایران هست کسی که کاربلد باشه. بگذریم. به بحث اصلی مون برگردیم.
بحث اینه که مشاهدات من این رو نشون میده که خیلی از افرادی که تازه وارد دوران جوانی میشن هیچ تجربه جدی نسبت به رنج های جدی زندگی ندارن، بعدش که با حقیقت تلخ زندگی آشنا میشن یه بیست سالی تو خودشون میپیچن. حقیقت ماجرا اینه که رنج های مختلف برای همه در طول تاریخ و در کل کره زمین رخ داده و رخ میده و رخ خواهد داد. من و تو و هیچکس دیگه ای توی این دنیا هم از این قضیه مصون نیستیم.
مطمئن هستم که شنونده حاذق این پادکست با من هم نظر هست که هیچ چیزی توی این دنیا مجانی نیست. یکی از هزینه های این زندگی که بهمون داده شده حالا از هر طریقی، رنج کشیدن هست. یعنی چی؟ یعنی اینکه اگر میخوای زندگی کنی باید رنج بکشی. یعنی همونطور که میخوای بستنی بخوری باید پول بدی، اگر میخوای شیرینی های زندگی رو هم بچشی باید رنج بکشی. این موضوع هم برای همه صدق میکنه. فقط نکته مهم اینه که باید بدونی که این رنج ها و اتفاقات به شکل عمده سینوسی هست. یک دورانی از زندگی ممکنه خیلی بد باشه، یک دوران دیگه ای ممکنه یک سری اتفاقات خوب بیفته. به شکل کلی و بر اساس تجربه شخصی اینطوری دیدم که عمده مواقع برای افرادی که توی زندگی دیدم، تعداد اتفاقات بد بیشتر از تعداد اتفاقات خوب هست.
بذار یک مثال دیگه بزنم که بهتر دستگیرت بشه. یک بازی یی هم هست به اسم پوکر. توی این بازی یک بخش بزرگی از موفقیت وابسته به شانس هست، یک بخش بزرگتری مربوط به نحوه بازی کردن. تو اگر بخوای بازی بکنی و برنده بشی، باید هزینه بدی، باید پول بذاری. بدون هزینه کردن نمیتونی بازی بکنی یا چیزی ببری. حالا اگر قبول بکنی که هزینه بدی، باز بعضی از روز ها هست که روز روز آدم نیست، بخت و روزگار با آدم یاری نمیکنه، باد موافقی نمیوزه و هرچقدر هم که تلاش بکنیم، باز چیزی نمیتونیم ببریم. ولی نکته مهم ماجرا اینه که تنها راه بردن اینه که بپذیریم اون روز، اون هفته، اون ماه، مال ما نیست. باد موافق نمیوزه. بعد از اینکه این رو پذیرفتیم، به "درست" بازی کردن و درست تصمیم گرفتن در دراز مدت ادامه بدیم. اگر سیستم عملکردی سیستم درستی باشه، در دراز مدت قطعا نتیجه مثبت خواهد شد.
زندگی هم همینه. ممکنه یک روز، یک ماه، یک سال، 5 سال اصلا بخت با آدم یار نباشه و مداوم آدم در حال رنج کشیدن مفرط باشه. اما تنها راه پیروز شدن توی زندگی اینه که ادامه بدیم و سختی های زندگی رو بپذیریم و درست بازی کنیم. اگر این کار رو انجام بدیم، در دراز مدت قطعا موفقیت رخ میده.
این اپیزود مقدمه یک سیر بحث بود. تکلیف دو هفته آینده اینه که یک نگاهی به گذشته و حالت بکنی و ببینی چه رنج هایی قبلا کشیدی و یا در حال حاضر داری میکشی. این میشه مقدمه بحثی که در اپیزود های بعدی در موردش صحبت خواهم کرد.