ویرگول
ورودثبت نام
رادیو متروک
رادیو متروک
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

رادیو متروک - قسمت #6: مدیریت و تثبیت روابط


داستان:

دو سال اول دانشگاه خیلی خوش گذشت. کماکان با دوستان دبیرستان ارتباط داشتم، تعدادی دوست توی دانشگاه پیدا کردم. برای پول درآوردن از طریق شغل معلمی و تدریس خصوصی هم با یک نتورک دیگه ای از دوستان ارتباط زده بودم. نتیجه این تعداد دوست این شد که عید سال 90 تقریبا برای 500 نفر تبریک عید فرستادم. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشه. برای نگه داشتن روابط باید کلی وقت و هزینه صرف میکردم. اون موقع وضعیت هزینه ها بهتر بود، کلاس خصوصی و تدریس کنکور هم داشتم و شرایط بر وفق مراد بود خلاصه. از این قهوه خونه به اون یکی کافه و بعد به اون یکی قهوه خونه شده بود بخش عمده زندگی. یه زندگی مصنوعی که با حقیقت دنیا فاصله داشت، اون هم از شانس برام بوجود اومده بود. بخش هایی هم از کارهایی هم که کردیم رو نمیشه اینجا گفت و باید ازش گذر کرد. درسته که خیلی خوش میگذشت ولی بعد از 2 سال به خودم اومدم دیدم برای زندگی خودم هیچ کاری نکردم و اگر بخوام برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برم، این سبک زندگی چنین نتیجه ای رو نمیده بهم چون هیچ وقتی نمیموند که برای پیشرفت خودم بذارم. اگر توی اون دوره روابط رو مدیریت نمیکردم و همون مسیر رو میرفتم، الان هم کماکان تو همون مسیر بودم.

بحث:

بهینه کردن زندگی بیشتر از اینکه چطور کار ها رو باید انجام داد، در مورد انجام ندادن و نه گفتن هاست. توی این اپیزود در مورد همین موضوع به ظاهر ساده در حوزه روابط میگم. اپیزود قبل مربوط به نه گفتن در مورد کارها بود، این اپیزود مربوط به نه گفتن به روابط هستش.

مساله زمان

گذران زمان با دوستان خیلی لذت بخشه. خیلی زیاد. این رو از کسی میشنوی که خودش رفیق بازی میکرده. اما سوال اینه که چقدر و بر چه اساسی باید با دوستان وقت بگذرونیم. اگر تو روزی 10 نفر مختلف رو ببینی و با هر کدومشون نیم ساعت هم وقت بگذرونی، ته روز هیچ چیز ارزشمندی به خودت اضافه نکردی. هر روز یکی زنگ میزنه ممد میای بریم بیرون؟ بریم، میای بریم فلان جا بریم، میای بریم فلان کار رو بکنیم، بریم. اگر به همه اش اوکی بدی، میشی بچه باحال و پایه، اگر نه بگی میشی بچه اسگل و بد پایه. اما حقیقت امر اینه که این آدم های همیشه پایه آدم هایی هستند که بخش بزرگی از زندگی شون رو به لذت های لحظه ای میدن، هدفی توی زندگی شون ندارن، یا با مسائل دیگه ای دست و پنجه نرم میکنن و دوستان شون ابزار هایی هستن برای فراموش کردن اون مسائل. اما گذارن وقت با دوستان فقط به این موضوع ختم نمیشه. دوستان، آشنایان، و اطرفیان بعضا حرف هایی میزنن و کارهایی میکنن که به آدم فشار میاد و ساعت ها و روزها و حتی ماه ها آدم توی ذهنش درگیر اون مسائل میشه. دیگه شنونده حاذق این پادکست خودش میدونه منظورم چیه و توضیح بیش از حد نمیدم.

حالا راه حل چیه؟

بخش اینکه چطوری به دیگران نه بگی به عهده من نیست، این دیگه با خودته. اما برای طبقه بندی و نظم و نظام دادن روابط یه ایده میخوام بهت بدم. ایده کشیدن یک سیبل هست. یک کاغذ بزرگ بردار و وسطش یک دایره کوچک بکش. این میشه دایره نزدیک ترین آدم های زندگی ات، کسایی که بیشتر از هر کس دیگه ای توی این دنیا بهت نزدیکن، آدم هایی که بهشون تکیه میکنی. میتونه پدر و مادر باشه، میتونه همسرت باشه یا افرادی از این قبیل. کسایی که نظرات شون مفید هست و خیرخواه تو هستند. کسایی که نظرات شون هم باید واقعا مهم باشه. حالا دور این دایره کوچک یه دایره کمی بزرگ تر بکش و افراد درجه دوم زندگی ات رو بنویس. میتونی بخشی از خواهر برادر هات باشه، میتونه دوستان خیلی نزدیکت باشن، عمویی خاله ای کسی. کسایی که یک سطح با افراد درجه اول فرق دارن. کسایی هستن که نظرات شون مهم هست، ولی نه به اندازه افراد درجه اول. همین راه رو ادامه بده تا دو یا سه تا دایره بیشتر. برای خودم مثلا 5 دایره است. تعداد این دایره ها و تعداد و نوع افراد توشون بستگی به دایره افراد زندگی خودت داره. تجربه زیسته ام این رو میگه که برخی از آدم ها بر خلاف این موضوع عمل میکنن. اینجوری که با افراد دورتر بیشتر آدم ها وقت میگذرونن و به نظرات اون ها بیشتر اهمیت میدن تا افراد درجه اول زندگی شون. دیگه این موضوع خیلی واضح هست که باید با افراد درجه اول بیشتر ارتباط برقرار کرد و به نظرات شون اهمیت داد، و با درجات بعدی کمتر. نیت این بود که این طبقه بندی رو منتقل کنم، اینکه چطوری از این طبقه بندی استفاده بکنی توی زندگی ات دیگه با خودته.

مساله تاثیر پذیری

مساله پایه بودن و رفیق بازی به موضوع تخصیص زمان و نظرات اون ها محدود نمیشه. حرف من رو قبول نداری، برو توی یوتیوب بگرد حرف این آدم های موفق رو بشنو در مورد تاثیر دوستان. اصلا اینا هیچی، به شعرای خودمون رجوع بکن و در مورد مصاحبت و همنشینی بیشتر بخون و فکر کن. ما ها تارزان و وسط جنگل تک و تنها نیستیم که از کسی تاثیر نپذیریم. به قول این فرنگی ها rule of thumb این قضیه اینه که تو میانگین 5 تا نزدیک ترین دوستات هستی. اهل تلاش باشن، تو هم احتمالا اهل تلاش میشی، معتاد باشن، تو هم احتمالا معتاد میشی، قمار باز باشن، تو هم احتمالا قمار باز میشی، مذهبی باشن، تو هم احتمالا مذهبی میشی، لامذهب باشن، تو هم احتمالا لامذهب میشی.

یه مسیر رو که دیدم میرن دور و اطرافیانم بذار بهت بگم. البته یک دهه پیش وضعیت بهتر بود، شنیدم الان وضعیت بدتر هم شده. اون دوران بچه ها با قلیون پرتقال نعنا شروع میکردن. بعد از یه مدت دیگه جواب نمیداد، دوسیب آلبالو میکشیدن. باز اون بعد از یه مدتی دیگه جواب نمیداد، سیگار رو تفریحی شروع میکردن. بعد یه روز حالشون خراب میشد، سیگار زیاد میکشیدن با هم. بعد از یه مدتی، یکی میومد میگفت که گل کشیدید؟ اعتیاد نداره، تفریحی میکشیم چیزی نمیشه مثل سیگار میمونه. حالا هر زمان که یکی از این حلقه در میومد، دیگه زندگی اش تا همونجا پیش میرفت. هرچقدر بیشتر توی اون باتلاق دوستی میموند، بیشتر هم توش میرفت.

حالا راه حل چیه؟

دو راه حل هست.

راه اول اینکه به این فکر کن چجور آدمی میخوای بشی در آینده. با افرادی بیشتر بگرد که اهداف شون شبیه به تو هست و یا همین الان به اون هدف رسیدند. مثلا اگر میخوای قاچاقچی بشی، گشتن با معلم ها و جامعه آموزش پرورشی فایده ای نداره برات. از اون طرف به این فکر بکن که با کیا داری زیاد میگردی، آخر عاقبتت هم قراره همون بشه. این روابط و آدم هایی که دور و برت هستند، از اون گوشت کوبیده هاست که اگر بخوری، ته ظرفش رو باید سال ها بخوری. بعضا حتی هیچوقت هم تموم نمیشه. برای کسایی که نمیدونن داستان گوشت کوبیده چیه، به اپیزود سه قانون قهوه ای رجوع بکنن.

راه دوم رو از کتاب 12 قانون برای زندگی جردن پیترسون قرض می گیرم. ایشون توی اون کتاب میگه تصور کن که مسئول یک بچه ای هستی، مثلا بچه خودت. آیا صلاح میدونی که بچه ات با هوشنگ بره بیرون یا نه. اگر صلاح میدیدی، خودت هم باهاش برو بیرون، ولی اگر صلاح نمیبینی، خودت هم نرو بیرون. اما موضوع به همین سادگی ها هم نیست. یک موضوع شایع دیگه اینه که آدم توی اینجور مواقع فکر میکنه که خیلی تیزه. هییییییچ حرف و سخنی بهتر از این ضرب المثل نمیتونه جواب گوی این حرف باشه که میگه سوزن هم فکر میکرد خیلی تیزه، آخر سر نخ رفت توش.

مساله نتوورک قوی

اما باز فقط بحث محدود به گذران زمان و تاثیر های خوب و بد از دیگران نیست. بعضی ها در مورد روابط دوستانه از اون طرف بوم می افتن. اینجوری که میگن همه آدم ها بد هستن، میچپن توی اتاق شون و با تعداد انگشت شماری آدم ارتباط میگیرن. مقدمه حرف این افراد درست هست، اغلب افراد بیرون آدم های مناسبی برای رفاقت و دوستی نیستن و میتونن تاثیرات مخربی روی آدم داشته باشن. اما نتیجه ای که میگیرن، غلطه. آدم باید بره بیرون و نتوورکش رو قوی بکنه، موقعیت های مختلف رو تجربه کنه و گستره زندگی اش رو بزرگ تر بکنه. دوستان خوب و درست حسابی، موقعیت های بسیار بزرگی رو توی زندگی مون میتونن بوجود بیارن که اگر اون ها نبودن، هیچوقت اون موقعیت ها جور نمیشد. یه مثال ملموس تر بزنم، اگر تمام نتوورک خودت و نتوورک خانوادگی ات توی بازار کار میکنن، به احتمال زیاد همسر آینده ات هم یک کسی از همین قشر بازاری خواهد بود. ولی اگر نتوورک خودت و خانواده ات معلم باشن، باز احتمالا همسرت یک کسی از همون دور و بر و با همون فضای ذهنی و فکری خواهد بود. حالا اگر بشینی تو خونه، خدا شریک مناسب زندگی ات رو از آسمون نازل نمیکنه برات

بعضی ها خجالتی هستند یا روابط عمومی شون ضعیف هست. حقیقت امر اینه که راه حل این رو نمیدونم. یکی دو تا کتاب مشهور هست توی بازار یکیش How to win friends and influence peopleو کتاب influence: Science and practice

این دوتا هم توی غرب خیلی مشهور هستند، هم توی ایران خاطرخواه زیاد داره. قطعا همه مسائل رو نمیتونه حل بکنه، ولی باعث پیشرفت های بزرگی میتونه بشه

حالا ربط زندگی بهینه با ارتباطات چیه؟

ساده اش این میشه، افراد به درد نخور وقتت رو میگیرن و نمیذارن به هدفت برسی. اگر آدم های نامناسبی هم دور و برت باشن به مسیر های سیاهی از زندگی ات تو رو میبرن. اگر هم کلا نتوورک قوی نداشته باشی، شانس های بسیار زیاد و موقعیت های بسیار بزرگی رو در زندگی از دست میدی.

اپیزود رو جمع بکنم. تو مسئول آدم های دور و برت هستی. آدم هایی رو باید دور و برت جمع بکنی که:

- خبر های بد رو میتونی بهشون بگی و اون ها هم گوش میدن

- خبر های خوب رو میتونی بهشون بگی، حسادت نمیکنن و کمکت میکنن جشن بگیری

- کسایی که چیزهای خوب برات میخوان و کمک به رشدت میکنن

تکلیف:

تکلیف این سری ساده است.

- اول اینکه آدم های زندگی ات رو با همون روشی که گفتم اولیت بندی بکن. یه تفکر و تحقیقی بزن روش که آیا واقعا متناسب با این اولیت ها باهاشون وقت میذاری و نظرات شون برات مهمه یا نه؟ اگر نه چه کار باید بکنی؟

- دوم اینکه دوست های دور و برت رو یه نگاه بنداز. سوال اولی که باید بپرسی از خودت اینه که میخوای آینده ات شبیه به اونا بشه یا نه؟ سوال دوم اینکه میذاشتی بچه ات باهاشون دوست باشه یا نه؟ اگر جوابت به یکی از این دو سوال نه هست، هرچه سریع تر باید اقدامات لازم رو بکنی

- سوم اینکه یه سری به اون دو تا کتاب بزن، مستقل از اینکه چقدر در روابط اجتماعی خوب هستی، مطالب آموزنده زیاد داره. حتی شده خلاصه اش رو بخون.

مدیریت روابطتثبیت روابطنتوورک قوی
رادیو متروک درباره پروداکتیویتی و مهارت های فردی برای زندگی بهینه صحبت میکند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید