ویرگول
ورودثبت نام
رادیو متروک
رادیو متروک
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

رادیو متروک - قسمت #7 :سوال درست و دستگاه اخلاق در پروداکتیویتی


داستان:

چند وقتی هست دارم به این مساله فکر میکنم که مرغ های توی مرغداری چقدر رنج میکشن؟ یعنی هی تصور میکنم که یه مرغ داره چطور زندگی میکنه، برداشتش از زندگی چیه و آمال و آرزوهاش چقدره. چه رنج هایی میکشه، وسعت نگاهش چقدره و چه چیزهایی اذیتش میکنه. میدونی، بحث از اون جایی شروع شد که یکی از دوستان فرانسویم گفتش که این سبک دامپروی و طیور داری رنج الکی به حیوانات میده، به همین دلیل باید علف خوار بشیم (این فرنگی ها بهش میگن وجترین یا ویگن). این یک سوال اخلاقی خیلی بزرگ هست که کار درست اینه که علف خوار بشیم یا همین جوری به زندگی ادامه بدیم. اگر بخوایم علف خوار بشیم، باید رژیم غذایی رو کلا عوض کنیم، واسه اش برنامه های مختلف بچینیم، خرید متفاوت بکنیم، حتی دوستانی که باهاشون میگردیم تحت تاثیر قرار میگیرن (مثال شخصی اش اینه که اگر کسی ویگن یا وجترین باشه سریع ازش فرار میکنم). البته در شرایط فعلی اقتصادی که مصرف گوشت خیلی خیلی کاهش پیدا کرده، شاید صحبت کردن از این موضوعی که ذهن یه فرانسوی در صلح و آرامش کمی جالب نباشه، اما موضوع این قسمت از پادکست گیاه خوار شدن یا نشدن نیست...

بحث:

موضوع اینه که توی زندگی سوال های اخلاقی زیادی پیش رومون هست. جوابی که به این سوال ها میدیم همه بخش های زندگی مون رو تحت تاثیر قرار میده. حتی برای اینکه سیستم ارزشی منسجم برای اهداف آینده داشته باشیم و دایره افراد دور و برمون هم تکلیف شون مشخص باشه، باید یه سیستم اخلاقیم منسجم داشته باشیم. معلم اخلاق نیستم، قرار هم نیست توی این اپیزود در مورد این صحبت کنم که چه چیزی خوب هست و چه چیزی بد. موضوع این اپیزود در مورد تاثیر دستگاه اخلاقی روی پروداکتیویتی و زندگی بهینه هست.

دستگاه اخلاقی و پروداکتیویتی

عمده آدم ها جامعه گرا هستن. یعنی چی؟ یعنی اگر ازشون بپرسی که انجام فلان کار خوب است؟ توی ذهنش ناخودآگاه میگرده ببینه جامعه ای که توش زندگی میکنه در مورد اون سوال چطور جواب میده؟ مثلا اگر از یک جامعه گرا که توی خانواده دامدار و قصاب بپرسی نظرت در مورد گیاه خواری چیه، درجا میزنه تو دهنت و میگه این مزخرفات چیه تحویل من میدی. حالا از کجا من بفهمم که جامعه گرا هستم یا نه؟ اگر در مواجه با موضوعی اخلاقی به این نتیجه برسم که اگر کار درست رو انجام بدم ولی نگران این بشم که نکنه دوستام یا خانواده ام ازم ناراحت بشن، احتمالا جامعه گرا هستم. مثلا همه ما میدونیم که تقلب کردن عمل غیر اخلاقی یی هست. ولی اگر سر امتحان شرایط تقلب باشه و همه تقلب بکنن جز من، چه عکس العملی نشون میدم؟ آیا در مقابلش می ایستم؟ یا من هم تقلب میکنم یا در نهایت سکوت میکنم؟ اگر دومی هست یعنی احتمالا به سمت جامعه گرایی گرایش بیشتری دارم. اگر توی شرایطی ببینم یه اتفاق بدی داره می افته ولی نگاه کنم به دور و اطرافیانم و هیچ چیز نگم، مثلا اگر یکی توی خیابون داره حق یکی دیگه رو میخوره و من هیچی نمیگم، احتمالا جامعه گرا هستم. برای شنونده حاذق این پادکست، مثال بیشتر زدن وقت تلف کردن هست، تا الان دستت اومده که منظور از جامعه گرایی چی هست و چطوری میشه فهمید جامعه گرا هستیم.

این جامعه گرایی ایراد فلسفی خیلی زیاد داره. من کاری به ایراد های فلسفی اش ندارم، مشتاق هستی میتونی به درآمدی جدید به فسلفه اخلاق رجوع کنی و در مورد مکاتب مختلف اطلاعات کسب کنی. اما جدای ایراد های فلسفی اش، یه سری ایراد در زندگی روزمره داره که جلوی رسیدن به اهداف مون در زندگی رو میگیره. چطوری؟ هیچ راه بهتری جز مثال زدن نیست که توضیح بدم.

سوال اینه: سرک کشیدن در زندگی خصوصی دیگران کار خوبی هست یا نه؟ از طرفی، به اشتراک گذاشتن حریم خصوصی خودمون با دیگران کار درستی هست یا نه؟

سی سال پیش مفومی به اسم شبکه های اجتماعی وجود نداشت. اگر از مردم در مورد شرایط خصوصی زندگی شون میپرسیدی، عمدتا با غضب و خشم برخورد میکردن. خب شرایط جامعه اون دوران به اون شکل بود و عمده مردم هم جامعه گرا، انتظاری جز این نبود. الان شما میری توی اینستاگرام و میبینی طرف از موقعیت پی پی کردنش توی دستشویی و پوشک گهی بچه اش هم برات استوری میذاره و ما هم با اشتیاق میریم نگاهش میکنیم. چرا؟ چون دوباره جامعه یه پدیده جدید رو بوجود اورده و عمده مردم هم جامعه گرا و میرن همین کار رو میکنن. نتیجه چی میشه؟ کم کمش این میشه که بخش بزرگی از وقت مون رو صرف این جامعه گرایی میکنیم که توی زندگی دیگران فضولی کنیم یا زندگی خودمون رو به اشتراک بذاریم. حالا اگر 10 سال بعد دوباره اتفاقات و پدیده های جدید بیفته، باز شرایط زندگی و کارها و برنامه ها مون رو تغییر میدیم که یه وقت از دیگران عقب نیفتیم. البته باید حق بدم که فشار این قضیه از سمت دیگران زیاده، موقعی که از ایران زده بودم بیرون تا یک سال باید مقابله میکردم با خواسته های دور و اطرافیان که اینستاگرام درست کن هر جا میری عکس بگیر بذار ما ببینیم چه خبره. ولی به هر شکل باید دید که چه چیزی برامون مهم تره؟ اهداف زندگی مون یا خوب و بد های جامعه و دور و اطرافیان مون.

یه مثال دیگه: چه سبک آهنگی خوبه؟

خاطرم هست راهنمایی و اوایل دبیرستان بودیم، یه سری خواننده بودن به اسم مجید خراط ها و حامد هاکان و از این قبیل. توی دبیرستان دیگه کم کم امیر تتلو و حسین تهی و این سبک خواننده ها ظهور کردن. یه دورانی موسیقی مرتضی پاشایی و اون سبکی مد شده، الان هم یک سری این بند و اون بند و فلانی و بهمانی اومدن روی کار. حالا یک آدمی که جامعه گرا باشه و به قولی در نسل خودش زندگی کنه هی باید چشمش به این باشه که فردای روز کیا میشن خواننده جدید و موسیقی جدید میدن به خوردمون، هی اون ها رو مصرف بکنه. از سبک رپ به پاپ بعد به هیپ هاپ و هم سبک چس ناله های ذهن یک جوان دم بلوغ ایرانی. خب نتیجه این جامعه گرایی چی میشه؟ این میشه که بعد از 40 سال عمر، وقتی ازم میپرسن که موسیقی چی دوست دارم؟ میگم هرچی باشه گوش میدم برام فرقی نمیکنه. این حرف یعنی اینکه ساعت ها عمر رو مصرف کردم برای چیزی که جامعه ام بهم گفته دوست داشته باش، در حالی که هیچوقت به این فکر نکردم که خب واقعا خودم چی دوست دارم، خودم هم تهش هیچی از موسیقی نفهمیدم.

از این مثال ها فراوان هست و در همه بخش های زندگی مون هم نفوذ کرده. لباس پوشیدن و خرید کردن هامون، مراودات اجتماعی مون، و قص علی الهذا. این مورادی که گفتم فقط مثال بود برای اینکه بگم جامعه گرایی چطور توی زندگی ما تاثیر میذاره و چطور وقت و انرژی و عمر ما رو میتونه هدر بده. چیزی که میتونه این رو حل بکنه اینه که یک دستگاه اخلاقی تثبیت شده برای خودت داشته باشی. دستگاهی که در مواجه با سوال های مختلف بتونه جواب بهت بده و بر اساس اون هم بتونی عمل بکنی. اینکه این دستگاه اخلاقی چی باشه وظیفه من نیست و من هم اینکار نیستم.

حالا میخوام موقعیت این اپیزود رو توی کل پادکست مشخص کنم: اول شروع کردم در مورد سیستم ارزشی در مورد اهداف زندگی و آینده صحبت کردم. بعد گفتم که این وسط دایره افراد دور و برت چه تاثیری در رسیدن تو به اون اهداف میذارن و توی این اپیزود در مورد این صحبت کردم که جدای دایره افراد دور و برت، جامعه به طور کلی چطور میتونه وقت تو رو هدر بده. حالا نتیجه تعیین تکلیف کردن مون با این سه حوزه یعنی اهداف و آدم ها و جامعه چی میشه؟ خیلی ساده، اینکه وقتت رو الکی هدر نمیدی، چه برای هدف هایی که نمیخوای، چه با آدم هایی که فایده ای ندارن، چه با چیزهایی که فایده ندارن.

حکمت به من چه؟

یکی از تبعات این سبک به دنیا که شاید خیلی شفاف نباشه حکمت "به من چه" هست.

حالا حکمت به من چه یعنی چی؟

یعنی اینکه در مواجه با هرچیزی، اول از خودت بپرسی که به من چه؟ این موضوع، فرد، یا چیز به من چه اصلا؟ باز مثال بزنم

- اینستاگرام رو باز میکنم و میبینم که فلانی رفته فلان جا بهمان چیز رو خورده و حالش خوبه. باید از خودم بپرسم که خب به من چه؟ چیکارش کنم؟ چه کمکی به اهداف من میکنه؟

- یوتیوب رو باز کردم یه فیلم آموزشی ببینم، دو ساعت بعد دارم فیلم به دنیا اومدن زرافه رو میبینم. باید از خودم بپرسم که خب این به من چه؟ چه فایده ای برای اهداف من داره؟

- یکی از آشنا ها تماس میگیره و در مورد فلان مشکلش صحبت میکنه، راه حل های من رو هم نمیپذیره و کمکی هم از دست من برنمیاد. باید از خودم بپرسم که خب به من چه؟ کمکی که نمیتونم بهش بکنم، چه فایده ای هم برای من یا خودش داره شنیدن چس ناله هاش؟

- توی جامعه فلان آهنگ جدید و لباس جدید مد شده. باید از خودم بپرسم که خب به من چه؟ این ها چه کمکی به رسیدن من به اهدافم میکنه؟ چه فایده ای برام داره؟

این ها مثال هایی بود در مورد حکمت به من چه. این ایده رو هم خودم از استاد اخلاق مصطفی ملکیان یاد گرفتم. اگر حوصله کتاب خوندن نداری میتونی به کانالش سر بزنی و مباحث کوتاهی رو در مورد اخلاق هر از چندگاهی بخونی.

تکلیف:

این سری تکلیف خاصی نیست. ولی میخوام دلیل انتخاب اسم متروک رو بگم. اگر بیای و بر اساس حرف های من عمل بکنی، عملا باید این خیل عظیم توده مردم و خواسته ها و باورهاشون رو ترک کنی، بری بشینی توی اتاق خودت و برای زندگی خودت بجنگی. موسیقی سبک خودت رو گوش بدی و فیلم سبک خودت رو ببینی و برای خودت زندگی کنی به جای اینکه برای مردم زندگی کنی.

این میشه که عملا ترک باید کنی خیلی از چیزها رو، خیلی از خواسته ها رو، خیلی از باورها رو. وقتی هم که این ها رو ترک کردی، میشی مثل من در نگاه اون ها متروک. با یک سری اهداف شخصی مشخص، دوستان گزیده، به درد بخور و کاردرست با روابط دوستانه عمیق، و حالا یه دستگاه اخلاقی دست و پا شکسته شخصی.

به خاطر همین هم نه من هیچوقت اینفلوئینسر میشم، نه این پادکست هیچوقت میتونه مخاطب حداکثری جذب کنه. هیچوقت هم چنین اهدافی انتخاب نشده بود.

جهان بینیدستگاه اخلاقیپروداکتیویتیبه من چهرادیو متروک
رادیو متروک درباره پروداکتیویتی و مهارت های فردی برای زندگی بهینه صحبت میکند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید