
صحنه پردازی و ساخت محلی که داستان در آن اتفاق میافتد، یکی از بزرگترین وظیفههای نویسنده است. یکی از وظیفههایی که نویسندههای جوان از آن آگاهی کامل ندارند. نمیدانند که ساختن همین مکان ساده، چه اهمیتی در پیشبرد ساختار داستان دارند. اما وقتی به داستان نویسندگان بزرگ دقت میکنیم، متوجه میشویم که خیلی از آنها حتی برای نوشتن داستانهای واقعی و امروزی، نسبت به محل واقعه حساسیت به خرج میدهند. وقتی نگاهی به رمانها و فیلمهای ماندگار میاندازیم، حضور فیزیکی مکان در داستان را کاملاً حس میکنیم.
نمیتوانیم بوف کور را بدون آن سوراخ پشت رف تصور کنیم. یا آن خانههای مثلثی و استوانه ای را در دل داستان حذف کنیم. گل سرخی برای امیلی، بدون آن اتاق که هنرمندانه مخفی نگه داشته شده، اهمیتی ندارد. گتسبی بزرگ را نمیتوان تصور کرد غیر از جایی که آن خانه مجلل که با یک دریاچه از خانه معشوق جدا شده است. و یکی از هنرمندانه ترین صحنه پردازی ها، داستان گلدستهها و فلک است که جلال آل احمد آن را با قلم توانایش نوشته است. برای این که بدانیم ساختن مکان داستانی چه قدر اهمیت دارد، نگاهی به این داستان کوتاه از جلال آل احمد میاندازیم. این نکته ای است که در هر دوره کلاس آموزش داستان نویسی اینجا داستان، با آن شروع می کنم.
از کلاس ها و برنامه ها در اینستاگرام من خبردار بشوید! همیشه خبری هست.
چند پاراگراف اول گلدستهها و فلک بیشتر به صحنه پردازی و موقعیت مکانی گلدستهها میپردازد و حسی که در راوی داستان ایجاد میکند. انگار که نمیتوان از خیر این گلدستهها گذشت. انگار که هر روز دلش میخواهد حتی یک بار هم که شده این پلهها را دو تا یکی کند و بدود آن بالای بالا! شاید اگر توصیف این گلدستهها در کنار حس و حال راوی نبود، هرگز داستان اتفاق نمیافتاد. انگار اگر مسجد و گلدستهها، روی حیاط مدرسه، سایه نمیانداختند، کسی دلش نمیخواست آن گلدستههای لخت و آجری را برای دیدنش بالا برود!
گلدستهها جای درستی ساخته شده اند. جایی ساخته شده اند که داستان در آن اتفاق بیافتد. اگر فرض بگیریم که جلال آل احمد این داستان را از روی واقعیت و خاطرات کودکی اش نوشته است، باید بگوییم که ذهن نویسنده اش از آن موقع فعال بوده است. آن قدری فعال بوده که صحنه پردازی برای مکانی به این جذابی را برای نوشتن داستانش انتخاب کند.
پایان فیلم درباره الی چه می شود؟
یادداشتی در مورد فیلم اژدها وارد می شود
صفحات صبحگاهی خوب است یا بد
سایت نویسندگی مصطفی مردانی
همین که بدانیم داستان کجا اتفاق میافتد، پنجاه درصد کار را حل کرده ایم. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که این بچهها دلشان بخواهد از گلدستههای مسجدی ده کیلومتر آن طرف تر بالا بروند و دیده بشوند. اما گلدسته مسجدی که نزدیک است، حس عجیبی دارد! « بدیش این بود که گلدستههای مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به کله ی آدم میزد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدستهها نداشتیم؛ اما نمیدانم چرا مدام توی چشممان بودند.»
وقتی این صحنه را توی ذهن مرور میکنیم، به یک نکته خیلی جذاب میرسیم. دوست داریم کشفش کنیم. دوست داریم آن را فتح کنیم و توی دفترچه خاطراتمان بنویسیم! همین میشود که صحنه پردازی داستانی به سادگی یک نفر را پرت میکند وسط داستانی که دوست دارد بشنود.
اگر به داستان نویسی از دو زاویه متفاوت نگاه کنیم، یک زاویه آن نوشتن طرح و پیرنگ درست و پیدا کردن آدم مناسب برای داستان است. اما نکته مهم تر، جزییات و صحنههایی است که داستان قرار است در آن اتفاق بیافتد. نوشتن طرح داستانی، کار چندان سختی نیست. همه ما در روز میتوانیم چندین طرح داستانی را توی ذهنمان بسازیم و پیدا کنیم. اما اولین نکته ای که بعد از پیدا کردن طرح برایمان سوال میشود این است:«از کجا شروع کنم؟»
برای رفع کردن این مشکل، بهتر است از اول مکان داستانی را درست تعریف کنیم. نه آن قدر دقیق که جی آر آر تالکین برای ارباب حلقهها نقشه طراحی کرده است. و نه آن قدر پر زرق و برق، مانند آن چه مارکز در صد سال تنهایی ترسیم کرده است. همین قدر که بدانیم داستان قرار است در چه مکانی اتفاق بیافتد کافی است. خیلی وقتها، اگر مکان داستانی را تغییر بدهیم، کل داستان از بین میرود.
اما اگر مکان داستانی درست ساخته نشود، یعنی از آن داستانها باشد که هر جایی میتواند اتفاق بیافتد، دیگر داستان نیست. شبیه به خاطره ای محو است که کسی هم علاقه ای به شنیدنش ندارد. حتی خاطرهها هم برای واقعی تر شدن، نیاز دارند که محل خاطره را به درستی بسازیم.
اینجا داستان | مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |