ویرگول
ورودثبت نام
مصطفی مردانی | روایتگر و مدرس نویسندگی
مصطفی مردانی | روایتگر و مدرس نویسندگینویسنده داستان و روایت های داستانی /
مصطفی مردانی | روایتگر و مدرس نویسندگی
مصطفی مردانی | روایتگر و مدرس نویسندگی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

خودت باش اما خودت باش کافی نیست...

شاگرد اول کلاس بودن برای من عادت بود. یک اتفاق معمولی و روتین که حتی برای خودم هم جذابیت نداشت. با این که یک سال زودتر به مدرسه رفته بودم، باز هم شاگرد اول می‌شدم. سال سوم دبستان بودم که پدرم از شهری نزدیک اصفهان به تهران منتقل شد. بچه درس‌خوان مدرسه بودم و به راحتی اول و دوم می‌شدم. آن قدر برایم اهمیت نداشت که نفر چندم از کلاس باشم. خوب یادم مانده که یکی از سال بالایی‌ها، جایزه بهترین دانش‌آموز سال را گرفت، چون سر امتحان، حتی اشتباه معلم را هم تصحیح کرده بود! این جمله از آن سال هنوز توی ذهنم باقی مانده.

یک پیشنهاد ویژه برای یادگیری مهارت ارتباطی در کنار نویسندگی:

خرید دوره افزایش دایره واژگان و مهارت ارتباطی 


اولین تجربه از دوم شدن

سال دوم راهنمایی بودم که اولین بار، دوم شدن را تجربه کردم. اسمم روی تابلوی مدرسه قرار گرفت که بعد از یک پسر دیگر بود. اسمش را الان یادم نیست، ولی همین قدر یادم هست که روز بدی را گذراندم. دوم شده بودم و یکی بهتر از من درس خوانده بود، البته اگر مسئله را درس خواندن گرفته باشیم.

بعد از تمام شدن مدرسه، همراهش رفتم و ازش پرسیدم که وقتی می‌رود خانه چه کار می‌کند. سوالی که جایگزین سوال «چه طور شاگرد اول شدی» شده بود. شروع کرد به توضیح دادن که می‌رسد خانه، چای می‌خورد، استراحت می‌کند، غذایش را می‌خورد، تلویزیونش را می‌بیند و فردا هم می‌آید مدرسه. انگار که هیچ کار خاصی نمی‌کرد.

تا چند سال پیش در روانکاوی، نفهمیده بودم که منظورش از آن حرف‌ها چی بود؟ و چرا مسخره ام کرده بود که این سوال را پرسیده بودم. در اصل باید می‌گفت: «خب ما باهوش تریم احمق جان!» و خب احتمالاً پیش خودش گفته بود این خنگ چه طوری می‌خواسته شاگرد اول بشود.


چرا خنگ بودم؟

البته که باید بگویم در مورد بعضی مسائل واقعاً خنگ بودم. اولین مسئله‌ای که درکش نمی‌کردم، خوش گذراندن بود که هنوز توی این ویژگی، لنگ می‌زنم. خیلی وقت‌ها مفهوم دور همی و کنار هم نشستن را درک نمی‌کنم. پس وقتی شاگرد اول کلاس داشت از خوشی‌های رسیدن به خانه می‌گفت، هم خودم خنگ شده بودم و هم او. فقط من ادایش را درنمی‌آوردم و واقعی بودم.

خودت باش اما نه جای اشتباهی

تا سال دوم دبیرستان با این مسئله درگیر بودم که چرا من باید باهوش تر از بقیه باشم؟ چرا من راحت تر امتحان‌ها را قبول می‌شوم، کمتر نیاز دارم درس بخوانم و بیشتر می‌توانم کتاب‌ها را زیر و رو کنم. چرا به راحتی هفته‌ای یک رمان می‌خوانم و ککم نمی‌گزد. مسئله‌های ریاضی حوصله‌ام را سر می‌برند و ادبیات برایم مسخره به نظر می‌رسد. دقیقاً به یک دلیل: «من جای اشتباهی بودم.» جایی که خودم برای شاگرد اول شدن، کافی بود. نیازی به تلاش ویژه نداشتم، کتاب‌ها ساده بودند و با کمترین تلاش، بهترین نتیجه را می‌گرفتم.

از امروز

وقتی این جمله ها را می نوشتم، به این فکر می‌کردم که نکند دارم خودم را دست کم می‌گیرم. من در حل کردن مسائل ریاضی استاد نبودم، بلکه فقط استعدادش را داشتم، اما هیچ وقت تلاشی برای بهتر شدن نداشتم. اما حالا می‌خواهم در نویسندگی، همچنان رشد کنم...


مصطفی مردانی


نویسندگیکتابمعرفی کتابخلاصه کتابسال
۸
۱
مصطفی مردانی | روایتگر و مدرس نویسندگی
مصطفی مردانی | روایتگر و مدرس نویسندگی
نویسنده داستان و روایت های داستانی /
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید