من هم مثل خیلی از شما که به خلاقیت در هنرتان نیاز دارید، کتاب راه هنرمند را خواندهام! خیلی از جملههای این کتاب را قبول دارم. برای تک تکشان فکر کرده ام و بهشان اهمیت داده ام. اما نه همه جملهها را! جولیا کامرون در همان فصل اول و زمانی که درباره ابزارهای بنیادین صحبت میکند، جملهای میگوید که اگر جدیش بگیرید و خدای نکرده یک خشم درونی داشته باشید، تمام مسیرتان قطع میشود: «هیچ چیز اشتباهی در صفحات صبحگاهی وجود ندارد!»
چه چیز در این جمله بود که من را تا این حد آشفته میکرد؟ پشت این جمله باید تجربههای زیادی باشد که مبتدیها آن را درک نمیکنند. البته که منظور کامرون در این جمله، بیشتر روی شیوه نگارش و نشانهگذاری و ویراستاری متن است. از شما میخواهد که سانسورچی درون یا مغز منطقی را خاموش کنید و تمام درونیات را بریزید روی کاغذ. و البته نکته از همینجا شروع میشود که مغز منطقی هرروز وظیفه دارد که از ما محافظت کند و اگر چیزی که از آن محافظت میکرده، مسئله دردناکی باشد، ماجرا به این سادگی حل نمیشود.
دقیقاً وقتی سه صفحه صبحگاهی تمام میشد، گاهی خیلی خوب بودم و گاهی آن قدر مضطرب که دلم میخواست همه چیزم را بفروشم و بیابانگرد بشوم. در این حد استیصال و اضطراب را نمیتوانستم درک کنم. شاید در مورد جولیا کامرون که نویسنده توانمندی بوده و دختر یکی از مهم ترین کارگردانهای دنیاست (جیمز کامرون)، گفتن این حرف ساده باشد. اما برای کسی که تازه میخواهد شروع کند، گفتن این حرفها کشنده و گاهی نابودکننده است. اما چرا؟
هر بار که با کتاب راه هنرمند همراه میشدم، هفته دوم همه چیز را رها میکردم. با این که به نظرم خیلی به این کتاب و تمرینهایش نیاز داشتم، اما همیشه روی من اثر عکس میگذاشت! دلیلش را نمیفهمیدم. تا این که متوجه شدم آدمهایی که با این کتاب مشکل پیدا میکنند، کم نیستند. و مشکل همه آنها هم سه صفحه صبحگاهی بود! صفحاتی که به نظر چیزی شبیه به خودکشی روانی میماندند. در مقابل، آدمهایی بودند که با همین صفحات صبحگاهی ذهنشان باز میشد. البته روزهایی بود که خودم هم از این صفحات صبحگاهی حالم خوب میشد، و روزهایی هم بود که تاثیر برعکس داشت.
پایان فیلم درباره الی چه می شود؟
یادداشتی در مورد فیلم اژدها وارد می شود
صفحات صبحگاهی خوب است یا بد
سایت نویسندگی مصطفی مردانی