بن بست نویسندگی، خطر خاموش و سردی است. شاید تا چند وقت پیش فکر می کردم که یقه من را نگرفته یا حداقل نتوانسته خیلی من را زمین بزند. وقتی فکر می کنم می بینم همین که نمی توانستم به اختیار خودم بنویسم، یعنی بن بست داشته ام. نوشتن متن های ساده و کوتاه هم برایم سخت شده بود. نهایتاً می توانستم صد تا دویست کلمه بنویسم. با این که متنهای کوتاه را تمام می کردم، اما راضی ام نمی کرد. کتابم روی دستم مانده بود.
توصیه های خودم را به دیگران، بارها و بارها گوش دادم. انگیزه بخش بودند، راه را برای مدتی باز می کردند، اما باز هم در حالت قبلی بودم. الان مطمئن شدم که باید کتاب «خودت باش کافی نیست» را تمام کنم. کتابی که می دانم حرفهای زیادی خواهد داشت.
پایان فیلم درباره الی چه می شود؟
یادداشتی در مورد فیلم اژدها وارد می شود
صفحات صبحگاهی خوب است یا بد
سایت نویسندگی مصطفی مردانی
آن لحظه که تمرکزتان به هم می خورد، تواناییتان به چالش کشیده شده است. اگر آن لحظه از جای خودمان بلند بشویم، به چالش فضا داده ایم که ما را شکست بدهد. شکست دادن در این جا به معنای نتیجه نامطلوب نیست. می دانم که بارها گفته ام، شکست همان نتیجه نامطلوب است. اما وقتی پای جنگ در میان باشد، برد و باخت معنی پیدا می کند. جنگی خاموش بین منتقد درونی و دست نویسنده.
قرار نیست که کسی چاقو بکشد، شیپور جنگ بزند یا با پهپاد از مرزهای هوایی رد بشود. همین که بتواند جلوی خواسته های ما را بگیرد، یعنی وارد جنگ شده است. زمانی را یادتان بیاید که شکلاتی را از یک کودک می خواهید بگیرید. کودک با شما وارد جنگ می شود و تا زمانی که شکلات را پس نگیرد، ول کن نیست!
همین مفهوم را ببریم سراغ منتقد درونی که البته برای محافظت از ما سر جنگ دارد. هر بار که تصمیم بگیریم کار بزرگی بکنیم، وارد مبارزه می شود. برای قدم اول، تلاش می کند که با مسخره بازی، سر و ته قضیه را هم بیاورد. مثلاً زیر گوشمان زمزمه کند که «بی خیال بابا. تو را چه به این کارها. خیلی داری گنده برمی داری. یک کم یواش تر برو با هم برویم.». این زمزمهها آشنا هستند. آن قدر شنیده ایم که به محض شروع شدن، گوشمان زنگ می زند.
این تازه اول راه است. وقتی دید بی خیال نمی شوید، کارش را طور دیگری شروع می کند. حواس را پرت می کند که مثلاً از جایمان بلند بشوییم و یک لیوان آب بخوریم. گاهی همین قدر کوتاه و مسخره است. یا مثلاً بگوید: «وای! نهار چی داریم؟»
سوال ها به نظر آشنا هستند؟ خیلی از این سوال ها همین الان هم هستند. تمرکز کردن در چنین شرایطی سخت و غیر ممکن است. مدام گوشی زنگ می خورد، دلمان می خواهد پیام ها را چک کنیم، غذا چی شد و.... تمرکز کردن با این منتقد درونی پررو و حسود چه قدر سخت است؟
گاهی پیش می آید که مشکل از توانایی نیست، قدرت تمرکز کردنمان را از دست داده ایم. این خودش دلایل زیادی دارد. بعضی از این دلایل فیزیکی هستند، بعضی دیگر روانی و ذهنی. در مورد مسائل فیزیکی می توانم بگویم که بدن نیاز به مواد مغذی دارد، کم آب شده، نیاز به استراحت پیدا کرده و در یک کلام، از نظر فیزیکی آماده نیست. عوامل زیادی در این مسئله نقش دارند. اما برای شروع بهتر است روزی حداقل ده تا لیوان آب بنوشید تا سوخت و ساز به حالت عادی برگردد. انرژی کم کم بالا می رود.
مشکلات ذهنی را راحت تر می شود حل کرد. همین که با حس خوب کارهایمان را جلو ببریم، خیلی به خودمان کمک کردهایم. فقط سعی کنیم وقتی در حال نوشتن هستیم، لبخند بزنیم و از کارمان لذت ببریم. برای خودمان مدت زمان تعیین کنیم (مثلاً نیم ساعت) و در آن زمان بنویسیم.
مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |