
از وقتی نویسندگی را شروع کردهام، همیشه این سوال را شنیده ام که «از کجا فهمیدی که میتوانی بنویسی؟». خب از نگاه من سوال خنده داری است. مگر اول کاری را شروع نمیکنیم و در آن تلاش نمیکنیم، بعد به نتیجه برسیم؟ مثلاً یک برنامهنویس از کجا فهمید که استعدادش را دارد؟ یک ریاضیدان یا یک استاد زبان چه طور؟ هر کسی با توجه به علاقهاش شروع به کار کرده و نویسندگی هم مثل تمام شغلهای دیگر است.
یک برنامهنویس به سمت کدها و الگوریتمها کشانده میشود. آدمها به سمت تواناییها و شغل مناسبشان کشیده میشوند و اگر به سمت درستی بروند، میتوانند خوشحال و غنی باشند. اما خیلی از شغلها هستند که صرفاً برای کسب درآمد، جایگاه اجتماعی و اعتبار به دنبالشان میرویم. خیلی وقتها حتی نمیتوانیم در موردشان صحبت کنیم. و این شروع ماجرا است.
دلیلی که باعث میشود شرکتهای بزرگ برای تولید محتوا به مشکل بخورند. آنها کارشان را برای درآمدزایی راه انداخته اند و علاقه ای به آن ندارند. در نتیجه علاقه ای هم ندارند که در موردش صحبت کنند. برای این کار نویسندههایی را استخدام میکنند که آنها به جایشان این کارها را انجام بدهند.
پایان فیلم درباره الی چه می شود؟
یادداشتی در مورد فیلم اژدها وارد می شود
روش درست نوشتن سه صفحه صبحگاهی راه هنرمند
سایت آموزش نویسندگی مصطفی مردانی
دبیرستان که بودم، احساساتی داشتم که شاید نویسنده خوبی بشوم. اما هیچ وقت به این فکر نکردم که نویسندگی شغل مناسبی نیست. متاسفانه خیلیها زمانی به سمت نویسندگی میآیند که دغدغه مالی ندارند. اما اگر به شما بگویم که یک مهارت پولساز یاد بگیرید مثل فتوشاپ یا تدوین، حتماً برایش هزینه خواهید کرد. انتظار شما از یادگیری در بیست تا سی و پنج سالگی خیلی متفاوت از دیگر سنها است.
در این سنین، معمولاً به نویسندگی به چشم یک هنر نگاه میکنیم. هنری مثل نقاشی کردن روی دیوار (که آن هم درآمد خوبی دارد) یا نواختن ساز (که آن هم در حوزه خودش پولساز است). اما وقتی حرف از مهارتی مثل کریپتو کارنسی پیش میآید، همگی نگاهشان تغییر میکند. مهارتی که مستقیم به پولسازی مرتبط است، پس یاد میگیریم! نوشتن نیست؟
دلیل دارم که هست.
اگر الان از شما بخواهم که یک متن کوتاه در مورد خودتان بنویسید، شاید چیزی به ذهنتان نرسد. اما وقتی بخواهم یک متن کوتاه در مورد جورابها یا کفشهایتان بنویسید، قضیه کمی ساده تر میشود. اگر بخواهم در مورد روز خرید این کفش یا جوراب هم بنویسید، قضیه ساده تر هم میشود.
در اولی، از شما خواسته بودم که متنی کلی بنویسید. حتی اگر از من هم بخواهند چنین متنی بنویسم، چند ساعتی فکر میکنم و در نهایت چند تا جمله مبهم مینویسم و تحویل میدهم. متن دوم، کمی جزئی تر شده. یعنی در مورد یک کالای محسوس که هر روز با آن سر و کار داریم، قرار است متنی بنویسیم که البته مشخص است وقت زیادی با آنها میگذرانیم. در متن سوم، هم موضوع را مشخص کرده ام که روز خرید بود و هم گفته ام که مشخصاً در مورد چه کالایی بنویسید.
همیشه از ما خواسته شده که در مورد مسائل کلی بنویسیم. کسی به ما کمک نکرده، جزئیاتی اضافه نشده و آن قدر کلی بوده که جسارت پرداختن به جزئیات را از ما گرفته است. همین قدر بدانید که اگر از شما بخواهند در مورد سه تا کلمه بنویسید، باز هم دچار همین سردرگمی میشوید. اما اگر بخواهند متنی بنویسید که سه تا شی مشخص در آن هست، کار ساده تر است.
جزئیات، سنگ بنای نویسندگی است. در این متن میدانستم که باید در مورد جزئیات استعداد و نشانههای عدم استعداد بگویم. پس نوشتن در موردش برای من خیلی ساده تر از زمانی است که بخواهم فقط در مورد خود نویسندگی مطلب بنویسم.
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |