هنر در مورد عشق به ما خیانت میکند. داستان عاشقانه و عشقی که توی ادبیات میخوانیم، دروغ محض است. شاید به همین دلیل کتابخوانها و حرفهایترها رمانهای عاشقانه را از لیست کتابهایشان حذف کردهاند. عشق جزو اولین تجربههایی است که معمولاً فرصت عمیق شدن را پیدا نمیکند. وقتی هم که عمیق شد، در قالب کلمهها جا نمیشود. یک داستان عاشقانه خیلی باید تلاش کند تا به واقعیت نزدیک شود. اگر هم نزدیک شد، هنوز بخشهای زیادی را کنار گذاشته است. مشکلی که شاید با داستانهای عاشقانه داریم، همین باشد که واقعی به نظر نمیرسد. داستانهای عاشقانه پر از لحظههایی است که آدم عاقل خودش را درون آنها نمیاندازد. هیچ فرهادی برای شیرین کوه نمیکند.
پیشنهاد فوق العاده:
تک دوره علایم نگارشی
توانایی زیادی لازم داریم که در مورد عشق عمیق صحبت کنیم. عشقی که با تمام وجود به جنبههای درونی ما میرود و دنیای ما را رنگی میکند. معمولاً این اتفاقات بعد از مدتی آنقدر عمیق و بدیهی میشوند که بعد از شروع رابطه عاشقانه گاهی یادمان میرود چه طور شروع کردیم. که البته کاش هیچ وقت یادمان نرود.
نویسندههای زیادی تلاش کردهاند که رابطه عاشقانه را بنویسند، فقط توانستهاند دو تا عاشق را از هم جدا کنند. بیشتر روایتهای عاشقانه در مورد نرسیدن است تا رابطه عاشقانه دونفره با لحظههای عمیق عاشقانه. اگر بخواهم صادقانهتر بگویم، بیشتر روایتهای عاشقانه، مثالهای خوبی برای روش اشتباه در عاشقی هستند. یعنی اگر این کارها را انجام بدهید، حتماً به عشق خودتان نمیرسید. داستان لیلی و مجنون، روایت اشتباهاتی است که مجنون انجام داد و به لیلی نرسید.
کسی از این دیدگاه به موضوع نگاه نمیکند که شاید واقعاً این روش عاشقی درست نباشد و باید در موردشان بازنگری کنیم. گاهی از این شیوه نگاه کنیم که «اگر با من نبودش هیچ میلی» شاید واقعاً درست نیست. شاید منظور این بود که «لیلی از این رفتار خسته شده و نیاز به جسارت بیشتری داشته.» و به عبارت شاعرانه بهتر «جگر شیر نداری، سفر عشق مرو.»
رفتارهای ضد و نقیض زیادی از روابط عاشقانه در داستانهای کلاسیک و مدرن میبینیم که برای خودم تعجبآور است. عشق نیاز به جسارت دارد. عاشق بزدل، عشق را هم خراب میکند. عجیب نیست که خیلی از عاشقانهها، سرانجام خوبی هم ندارند. ترس بی دلیل، باعث خراب شدن رابطههای به ظاهر عاشقانه میشوند.