اصلا حق تقدم این جا با کیه؟
مگه من چی از تو کم دارم؟ کالسکهی من دو تا چرخ داره که به خوبی چرخهای بزرگ تانک تو میچرخند.
کالسکهی من شنیهای آهنی نداره. چون اصلا بهش نیاز نداره. در عوض، به خلاف اون تانک بزرگ زنگزدهات، میتونم وارد خونهها بشم. خونهی خالههام، خونهی داییهام، خونهی مادربزرگم.
ولی تو از روی خونهها رد میشی؛ مثل همین خونهی ما. بی اجازه، خراب میکنی. اسباببازیها رو تکه تکه روی زمین میکشی.
این درست نیست. خواهرم که شیش سالشه دیگه عروسک نداره. من هم جغجغه. مجبورم به صدای خشن تانک تو گوش بدم. و فریادهات از سر عصبانیت. و بمبارانهات از سر... شما بزرگترها چی بهش میگید؟ انسانیت؟!
اما من هنوز یه پستونک دارم. پیش مامان بود. از زیر آوار خونهی مامانبزرگ بیاد بیرون، میده بهم. اون وقت من و پستونکم، در برابر تو و لولهی بزرگ تانکت.
اصلا حق تقدم این جا با کیه؟