گاهی وقت ها نه سهراب و نه سپید ترین شعر مرا تا ناکجای میکشاند که سمت دلم تو باشی .
در وارستگی فصل وسکوت اینه ها .. در بمب شدن ترس و تکه تکه های معصومیتی به نام و بی نام ..
نمیدانم چه را برای که میگویم .. وقتی پاییز است و آبان دارد مرا مبتلا تر میکند به رفتن و عابر تر شدن
میان این همه ...
و هی تو را زمزمه کردن در آمدن هان های خیالی در چشم در چشم شدن هایی به اندازه سن سرو ناز های إرم ..
و سپیدو سیاه شدن تمام آسمان برای بارانی برای لحظه ای ترنم، نم ، ناز ، و شستن ما ی ناامیدی از آنچه در این ماورا آری ماورا تقدیر میشود .... فقط با کمی باران و پاییز و کمی کلمات آمیخته با تو ....