مسلم شبان  ...
مسلم شبان ...
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

ناکجا




گاهی وقت ها نه سهراب و نه سپید ترین شعر مرا تا ناکجای می‌کشاند که سمت دلم تو باشی .

در وارستگی فصل وسکوت اینه ها .. در بمب شدن ترس و تکه تکه های معصومیتی به نام و بی نام ..

نمیدانم چه را برای که میگویم .. وقتی پاییز است و آبان دارد مرا مبتلا تر میکند به رفتن و عابر تر شدن

میان این همه ...

و هی تو را زمزمه کردن در آمدن هان های خیالی در چشم در چشم شدن هایی به اندازه سن سرو ناز های إرم ..

و سپیدو سیاه شدن تمام آسمان برای بارانی برای لحظه ای ترنم، نم ، ناز ، و شستن ما ی ناامیدی از آنچه در این ماورا آری ماورا تقدیر میشود .... فقط با کمی باران و پاییز و کمی کلمات آمیخته با تو ....

قصر الدشت
قصر الدشت




یه خط شعر یعنی یه عمر زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید