شغل من در طی ۱۷ سال گذشته همواره مرتبط بوده با مدیریت و سازمان. بعد از این مدت می تونم بگم که زندگی را می تونستم بهتر از این بگذرونم و شاید پر فایده تر. یک روز استاد عزیزی به من گفت مسیری که می ری یک عیب داره. همواره با شیرین شدن کام دیگران تو باید حس موقت و کم فروغ موفقیت رو بچشی. من در این سال ها به عنوان کارشناس و مشاور مدیریت فعالیت کردم و این اتفاق خوبی برای من نبود. البته هستند افرادی که حس بهتری دارند ولی شنیدن حرف های من هم شاید کمک کننده باشه.
خوب بهتره از تفکری که امروز دارم برای شما بگم. هر آدمی می تونه به سه روش به یک تخصص نزدیک تر بشه.
به صورت کلی می شه گفت ریسک هرچه به سمت گزینه های پایین تر می آیید کمتر میشه و خوشحالی به واسطه ارتباط راحت تر و کم استرس تر بیشتر. ولی خوب بدبختانه ریسک و پاداش همیشه کنار هم هستند و با کناره گیری پاداش کمتر میشه.
به عنوان آدمی که ۱۷ سال از زندگی خود را به حوزه های مرتبط با کارشناسی مدیریت و مشاوره مدیریت گزرونده به شما پیشنهاد نمی کنم در ایران چندان به سمت مشاوره و معلمی حرکت کنید. دلایل ساده من شامل موارد زیر هست:
اول این که، محیط کلان به شدت عجیب و پر اتفاق کسب و کار ایران ارزشمندی در این نوع پیشه ها (مشاوره و آموزش)را کاهش داده و حتی ذاتا به رسمیت نمی شمارد و شما خیلی به پیچیدگی می توانید خدمات خیلی ارزشمندی به مشتریان بدید و این یعنی کاهش حس معنا در کار. یعنی من وقتی به عنوان مشاور به یک مجموعه کار می کنم و می بینم مشکلاتش خیلی ربطی به عملکرد اون مجموعه نداره و باید بیشتر چشم داشت به هزار متغییر بیرون از سازمان دیگه نمی تونم حس خوب و شیرین موثر بودن رو تجربه کنم.
دوم این که شما می تونید از راه آموزش و مشاوره هم پول خوب در بیارید ولی دو تا مشکل داره. یکی این که این پول درآوردن خیلی به حضور شما وابسته است و شما اگر یک روز نتونید برید سر کار خیلی ساده نمی تونید همکار یا نیروی کار خودتون رو به جای خود بفرستید و مشکل دیگه این است که مقدار پول درآوردن شما خیلی مربتط است با توان فروشندگی شما نه توان واقعی شما برای ارائه سرویس و خدمات.
خوب حالا شاید بپرسید از این کار چرا فاصله نمی گیری مرد؟!؟!؟
دلیلش سه تا نکته است که من در کار مشاوره و آموزش ازش لذت می برم...
درباره این موارد بعد خواهم نوشت.