ویرگول
ورودثبت نام
سیدمصطفی حسینی
سیدمصطفی حسینی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

حال بُهت و اضطرار

نمی‌دانم آخرالزمان چیست. و راستش ارائه تعریف دقیقی از این واژه هم کار سختی است. چون وقتی در خصوص زمان حرف می‌زنیم، خود این پدیدار آن‌قدر پیچیدگی و ابهام دارد که نتوان در خصوص «آخر» آن سخن گفت. تازه جز زمان و تعیین دقیق آخر آن تدقیق موضوع آخرالزمان پیچیدگی‌های بیشتری نیز دارد. زیرا به نظر می‌رسد بیش از آنکه ما بتوانیم این مفهوم را به صورت عینی مجسم کنیم، پدیده‌ای ذهنی است. یعنی در واقع حس ما نسبت به محیط اطرافمان است که خوب یا بد بودن اوضاع را در ذهن ما تعریف می‌کند. اینگونه است که می‌بینیم شخصی زمان کودکی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی در فقر مطلق و در روستایی دورافتاده زندگی می‌کرده و حتی کوچک‌ترین امکانات رفاهی هم نداشته و حالا در دهه ۹۰، اتومبیل شاسی‌بلند و آپارتمان در منطقه ۲ تهران و ویلا در شمال و بسیاری رفاهیات دیگر هم دارد ولی به نظرش اوضاع در رژیم سیاسی قبلی کشور بهتر بوده است. این نشان می‌دهد که تصور ما نسبت به محیط اطراف است که اوضاع زمان را مشخص می‌کند. ممکن است برای شخصی در خاورمیانه و به طور مشخص در ایران اوضاع به شدت آخرالزمانی (کنایه از پربلا بودن روزگار) باشد و همزمان شخصی در شبه‌جزیره اسکاندیناوی از فرط یکنواختی زندگی حوصله‌اش سررفته باشد.

به هر روی این نوشته شخصی است و برای من حال، حال آخرالزمانی است هر چند که نتوانم تعریف دقیقی از آنچه در ذهن دارم ارائه دهم. حال اخبار بد امروز مثل حال کسی نیست که سر کار باشد و کسی به او تلفن کند و با هزار مقدمه به او بگوید که پدر هفتاد و چند ساله‌ات که چند سالی زمین‌گیر شده بود، عمرش را داد به شما. حال اخبار بد امروز مثل حال تازه‌دامادی است که کلید انداخته در خانه را باز کرده و با سر بریده نوعروسش روی میز ناهارخوری مواجه شده در حالی که جسدش قطعه قطعه در اطراف خانه پراکنده شده است. حال بُهت و سکوت است. نه حال ضجه و زاری. حال «خارج از حد» و رد شدن از «اندازه» و «دیگر چه؟» حالی شبیه اضطرار. حالی شبیه اینکه کسی بخواهد از «وجود»ش استعفا دهد. این حال دوره‌ای است که در آن هستم.

برای دیگران شاید همه چیز مثل پنج سال قبل یا حتی پنجاه سال قبل باشد. شاید هنوز آخرالزمان آن‌ها نرسیده ولی برای من آخرالزمان است. حال بُهت و اضطرار.

آخرالزمان
گاهی فکر می‌کنم بعدها در دنیا یا آخرت ممکن است کسی مؤاخذه‌ام کند که چرا فلان چیز را نگفتی یا ننوشتی. شاید به درد کسی می‌خورد. هر چند خودم چندان از خودم هم خوشم نمی‌آید چه برسد به تراوشات فکری‌ام.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید