"به نام هنرمندترین"
کارگردان درد و شکوه که اتفاقاً نویسنده ی کار هم هست، به گونه ای شاید خود حقیقی اش را ساخته و یا حداقل ارجاعاتی به آن داشته است.
فیلم، در مورد فیلمسازی است که نوشته های خودش را می سازد و هنرش و عمرش را وقف این کرده که یک زندگی راحت در دوران میانسالی برای خودش دست و پا کند تا باقی عمرش را راحت بگذراند.
اما انگار در لحظه بودن و عاشق شدن را فراموش کرده (البته عشق به معنای معشوق زن داشتن، چون او همجنسگراست) و آنقدر به خودش انواع فشارهای جسمی و روحی را در مسیر چند ساله ی کاری اش آورده که با روحی خسته و افسرده و جسمی با تعداد قابل توجهی مریضی، در حال گذران همان دوران میانسالی است.
فیلم سر و شکلی کاملاً فانتزی دارد و بازی های خوب و طراحی صحنه و دکوری جالب با رنگ آمیزی شاد که در راستای کمک به شکل فانتزی فیلم است و البته به نظر رسانیدن تضاد مابین ساختن خانه ای خوب و سالم برای زندگی آدمی مریض و افسرده.
نه می توان به راحتی گفت فیلم خوب است و نه شاید بد.
فیلم فارغ از یکی دو صحنه ی نه چندان دوست داشتنی و به دید من انحراف جنسی، و لحظه هایی که صحبت از همین انحراف جنسی است، فیلم بدی نیست.
لااقل می توانم اینطور بگویم که شاید تجربه ای متفاوت است برای تماشا.
به قلم : مصطفی کزازی