مصطفی کزازی
مصطفی کزازی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

سینمایی پدر / #نگاه_من

"به نام هنرمندترین"

در ابتدا باید گفت، پدر، اگرچه درامی تلخ و سرد است اما بی‌گمان مخاطب می‌تواند با آن تا انتها همراهی کند. چرا که منطق فیلمنامه شما را وادار می‌کند بدون اینکه منتظر اتفاقی منحصر به فرد و یا حضور قهرمانی سرزده باشید، سرنوشت پیرمردی که دچار آلزایمر است را تا انتها دنبال کنید.

فلوریان زلر نویسنده و نمایشنامه‌نویس فرانسوی متولد ۱۹۷۹ در پاریس است.

نخستین رمانش را در سن بیست‌ودوسالگی منتشر می‌کند و جایزه‌ی ادبی هاشِت را برای این کتاب، و جایزه‌ی انترآلیه را برای رمان سوم‌اش از آن خود می‌کند.

او تا به‌حال پنج رمان در فرانسه منتشر کرده. زلر به‌عنوان نمایشنامه‌نویس فرانسوی‌ای که نمایشنامه‌هایش از همه بیش‌تر در دنیا اجرا می‌شوند، شناخته شده است.
آن سوی آینه،‌ دیگری، چرخ و فلک، مادر، حقیقت، پدر، یک ساعت آرامش، اگر بمیری، دروغ و پیش از پرواز از جمله نمایشنامه‌های مهم این نویسنده هستند.

فیلم پدر، به نویسندگی و کارگردانی زلر و بر اساس نمایشنامه سال ۲۰۱۲ خود او به نام پدر ساخته شده‌است.

البته اثر، با (عشق) هانکه هم مقایسه شده است، که پربیراه هم نیست. هر دو فیلم، از آن فیلم‌هایی نیستند که حالتان را خوب کند، ولی قطعاً از آن فیلم‌هایی هستند که ارزش زندگی را به شما یادآور می‌شوند.

این فیلم یک اثر یک ساعت و نیمه و در ژانر درام / بریدن از زندگی، است.

پدر، با نمایی نه چندان طولانی از راه رفتن اَن (دختر آنتونی) شروع می‌شود.

در ادامه طی چندین نمای داخلی و نسبتا بلند، با رسیدن اَن به محل سکونت پدرش (آنتونی)،‌ با فضاهای آپارتمانی بزرگ اما خالی از انسان رو به رو می‌شویم.

صحنه‌های مکرر ورود و خروج از خانه، و حرکت بازیگران در قسمت‌های مختلف، فضای بسته محیط را به عنوان عنصر مهمی در فیلم معرفی می‌کند.

و در انتها هم، با خروج از پنجره و ورود به محیط باز بیرون، با نشان دادن نمایی از درختان سرسبز و بادی که میان آن ها می‌دمد، انگار می‌خواهد آزادی و یا حتی پرواز روح آنتونی و راحت شدنش از این قفس را نشان‌مان دهد.

فیلم تصویری قدرتمند از آلزایمر و تغییر پویایی عملکرد فرزندان در هنگام مراقبت از پدر و مادر را در درامی جمع و جور و البته دلخراش، ارائه می‌کند.

اما جادوی واقعی این درام، آن است که کارگردان ما را در تجربه ذهنی آنتونی که به تدریج درحال زوال است، و در زمان و مکانی نا‌مشخص حبس می‌کند و در لحن احساسی هر صحنه خاص نگه می‌دارد.

در این اثر، چندان مهم نیست که چقدر از حقیقت را فهمیده باشیم! مهم نیست که دختر می‌خواهد به پاریس سفر کند یا نه! مهم نیست که معشوقه‌اش چه کسی است! همه‌ی این روایت‌های متناقض قرار است ما را با آشفتگی یک پیرمرد رو‌به‌رو کند. با لحظاتی تلخ از درونیات پیرمردی در یک خانه‌ی سالمندان، و با واهمه‌ها و اضطراب‌هایی که هر روز برایش تکرار و مرور می‌شود.

با پدر می‌فهمیم تنها ماندن که احتمالاً ناگزیر رخ خواهد داد، چقدر ویران‌کننده و تلخ است.

فیلم در روال پیشبردش، سرنخ‌های کوچکی را به ما می‌دهد اما بلافاصله زیر پایمان را خالی می‌کند. این کار ما را وسوسه می‌کند که فکر کنیم این بار زیر پایمان محکم است، اما نه، ما یک لحظه هم آرام نمی‌گیریم؛

درست به مانند ذهن آنتونی این سوالات ذهن‌مان را درگیر می‌کند که اکنون در روزی متفاوت هستیم یا خیر؟ مجموعه مکان و زمان ایستا است یا خیر؟ آن صندلی در آن طرف اتاق بود؟ یا فقط این یک صندلی بود که ما آن را از زاویه دیگری دوبار دیدیم؟ و ... .

پدر یک فیلم آپارتمانی است که در آن ذوق هنرمندانه‌ای برای پیچاندن واقعیت وجود دارد.

ذات اثری اینچنینی، به شدت دیالوگ محور و وابسته به میزانسن‌های صحنه‌ای است.

روایت فیلم از نقطه‌نظر مبتلای به آلزایمر است و کارگردان موفق شده فقط با کمی تغییر در میزانسن‌ها و جزئیات لوکیشن‌ها، آن آشفتگی تدریجی و فراموشی آنتونی را برای مخاطب تجسم کند. بازیگران مختلف و چهره‌ها، جای یکدیگر را می‌گیرند و گاهی، ما هم به اندازه‌ی آنتونی گیج می‌شویم که واقعیت کدام است.

زلر در تمامی نماها دست به نوآوری یا بداعت نزده و از همان سنت‌های مرسوم سینما برای قاب‌بندی و حرکت‌های ناچیز دوربین استفاده کرده و همچنین بیش از حد به اصل نمایش‌نامه وفاداری نشان داده است؛

اما نکته اینجاست که هیچکدام این‌ها به کار آسیبی وارد نکرده و حتی می‌توان آن‌ها را هوشمندانه دانست.

تطبیق یک نمایشنامه به یک فیلمنامه اساساً می‌تواند کاری دشوار و ریسک‌پذیر باشد، زیرا هم فیلمنامه و هم نمایشنامه مستعد اصول و قوانین زمین بازی خود هستند؛ به طور کلی سینمایی شدن یک نمایشنامه چارچوب‌هایی دارد که اگر درست اجرا نشوند، بینندگان هنگام تماشای اثر احساس می‌کنند در حال دیدن یک نمایش فیلمبرداری شده هستند که هیچ علاقه‌ای به فرمول‌های سینمایی ندارد. اما این اثر خوشبختانه از این چالش پیروز و موفق بیرون آمده است.

پدر، بدون حضور بازیگری قدرتمند نمی‌توانست بُعد واقع‌گرایی خود را آشکار کند و حضور آنتونی هاپکینز در این سن و سال و در این نقش از عواملی است که فیلم را به نقطه‌ی رفیع فعلی‌اش رسانیده است. او موفق می‌شود انواع مختلف گیجی و مبهوتی حاصل از زوال عقل را به نمایش بگذارد. برای مثال او گاهی مبهوت است، گاهی وحشت زده و گاهی با اندوه، یک انسانِ تنهای کامل رها شده است.

و البته از این نگذریم که، اولیویا کلمن هم یک بازی خوددار درخشان به نمایش می‌گذارد. بدون اینکه بیش از حد احساساتی شود، درگیری عاطفی دختر را چنان خوب تصویر می‌کند، که مخاطبان فیلم را احساساتی کند. بدون بهره گرفتن از حرکات دست و بدن و فقط با صورتش، رنجش‌ها و خستگی‌های آن را نشان می‌دهد.

دیگر چیزی که نباید از آن قافل شد موسیقی اثر است. موسیقی فیلم عالیست. گاهی اوقات موسیقی مانند یک هیجان پارانوئید پخش شده و باعث ایجاد تنش در بیننده می‌شود، گویا ما در آستانه کشف یک توطئه بزرگ علیه آنتونی هستیم.

درباره نورپردازی و فیلمبرداری هم باید گفت که کار خودشان را به خوبی انجام داده‌اند. و همچنین طراحی صحنه اثر، که بسیار به چشم می‌آید. و درنهایت، تدوین بسیار خوبی که به اثر حس و حال دقیق‌تری بخشیده است.

فیلم پدر جوایز بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلمنامه اقتباسی را در اسکار ۲۰۲۱ از آن خود کرد.

کلام آخر؛

هر فیلم یک تجربه است و تجربه، بدردبخورترین چیز آدمی! فیلم را ببینید.

به قلم: مصطفی کزازی

نقدنقد فیلم پدرنقد the fatherنگاه منمصطفی کزازی
قلم را نفس می کشم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید