از کوه فوجی بالا برو
ای حلزون
اما آهسته آهسته کوبایاشی ایسا
اینجا کوه فوجی همین کتاب در مورد محیط زیسته، حلزون منم، کوبایاشی ایسا هم طاقچهست که مجبورم کرد این کتاب ر بخونم.
دقیقن این ماه که زیاد حال و حوصلهی کتاب خوندن نداشتم باید یه کتاب در مورد حلزون میخوندم، با بیمیلی شروع کردم اما یواش یواش ازش خوشم اومد، تقریبن.
ماجرا ازینجا شروع میشه که الیزابت دچار بیماری اختلال عصبی میشه که حدود دو دهه درگیرش میکنه، یه بار که دوستش برای عیادتش میاد حلزونی ر که سر راهش دیده بوده براش میاره میزاره تو گلدون کنار تختش.حالا اگه ما بودیم حلزون و گل و گلدون ر با هم میکوبیدیم تو سر دوستمون. اما الیزابت به حلزون علاقه مند میشه و در موردش مطالعه و تحقیق میکنه.
«میتوانستم صدای خوردنش را بشنوم. صدای موجود بسیار کوچکی بود که به وضوح پیوسته در حال جویدن بود.... صدای ضعیف و صمیمی غذاخوردن حلزون احساس دوری از همراهی و فضای مشترک به من داد.»
حلزونه یه مدت تو همون گلدون بود روز چرت میزد شب پا میشد میچرخید تو اطاق. براش یه تراریوم درست میکنن. یه سال نگهش میداره. حال الیزابت کمی بهتر میشه میتونه بره خونه، حلزون ر با بچههاش در طبیعت رها میکنه، کتاب تموم میشه. تراریوم هم همون آکواریومه که توش خاک ریخته شده باشه.
«ما همه گروگانهای زمان هستیم...»
«صدف حلزون من راهحلی زیرکانه برای زندگی یک آوارهی عاشق مسافرت یا یک عمر خانهبهدوشی بود. و البته یک فایدهی دیگر هم دارد. فیلمون شاعر آتنی نوشت «حلزون چه جانور خلاقی است... هنگامی که گیر همسایهی بدی میافتد خانهاش را برمیدارد و از آنجا میرود.»»
«وقتی به فاصلهای فکر میکردم که حلزونم میتوانست نسبت به جثهاش طی کند، ناتوانی خودم در حرکت در مقایسه با آن بدجور توی ذوق میزد. و زندگیام داشت به اندازهی زندگی حلزونم به انزوا کشیده میشد.»
هر بخش کتاب با یه شعر یا هایکو یا متنی از یه کتاب شروع میشه که بیشترشون قشنگ و بامزهس اما همه ر که نمیتونم بنویسم.
«یک قطره باران که به صورتش خورد کرکره را پایین کشید حلزون»
بخش مربوط به شیوههای دفاعی حلزون هم جالب بود.
«از نظر یک شکمپا، بقای شایستهترینها اغلب به معنای بقای لزجترینهاست»
توی آدمها هم همینه، متاسفانه.
«بیماری تنها میکند، تنها نامرئی میشود، نامرئی فراموش. اما حلزون... حلزون نمیگذاشت که روحم تبخیر شود. ما دو تا با هم یک جامعه بودیم، و این سد راه تنهایی میشد. اکنون اثری از حلزون نبود، و روز که به پایان رسید، تنها مانده بودم.»
هر چند خوندن کتاب غیر داستانی ر زیاد دوست ندارم اما اگه به زندگی حیوانات یا محیط زیست علاقه داشته باشید کتاب جذابیه، اطلاعات خوبی در مورد حلزون، تحقیقاتی که قبلن در موردش شده، داستانهایی که نوشته شده و چیزای دیگه میده. نمره 3 از 5.