Mostafa F
Mostafa F
خواندن ۱۱ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتاب‌خوانی طاقچه: پرفروش‌های ۱۴۰۱

جمعه، ۱۷ شهریور

برای چالش این ماه یه یادداشت نوشتم، فرستادم و جایزه‌ش ر هم گرفتم. می‌خوام یه کتاب دیگه پیدا کنم و یه یادداشت دیگه بنویسم. بین پرفروش‌های پارسال می‌گردم و چند تا کتاب مناسب پیدا می‌کنم. ناگهان به فکرم می‌رسه که چرا درباره‌ی همه‌شون ننویسم، چند تایی ر قبلن خوندم، بقیه ر هم می‌خواستم بخونم، تصمیم گرفتم یک یادداشت بنویسم درباره‌ی این ۱+۷ تا کتاب. شاید قوانین چالش کتاب‌خوانی طاقچه ر نقض کنه؟ نمی‌دونم، خیلی مهم نیست.

۱. کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

اولین کتابی که توی طاقچه خریدم و اصلا طاقچه ر برای این کتاب نصب کردم، ۵ اردیبهشت ۹۸، ۷ هزار تومن. اون موقع چیزای خوبی درباره‌ی این کتاب اینور و اونور می‌گفتن و دلم می‌خواست بخونمش، گشتم تو تلگرام پی‌دی‌اف مجانی‌ش ر پیدا نکردم، فیدیبو هم نداشت، مجبور شدم طاقچه نصب کنم.

این کتاب ر آخرای سال ۹۸ تموم کردم و چیز خاصی ازش یادم نیست. یه نگاهی باید بهش بندازم که بتونم یه چیزایی بنویسم.

کتاب درباره‌ی زندگی روزمره‌ی مردم و بخصوص زنان در کشورهای کمونیستی اروپای شرقی‌ه (تا همین قدر یادم بود)

۱۹ فصل داره و مقدمه و موخره، اوایل دهه ۹۰ نوشته شده.

فصل اول درباره‌ی تانیا است، روزنامه‌نگار بود، یه مقاله‌ی جنجالی درباره‌ی خصوصی‌سازی دولتی نوشته بود که باعث دردسرش شده بود،معشوقه‌ی یه مرد متاهل بود، باردار شد، مرده ولش کرد، سقط کرد، مرده موقع عمل قلب مرد، آخرشم تانیا خودکشی کرد.

فصلهای دیگه هم از خاطرات و آدمهای مختلف زندگیش میگه. درباره‌ی پیتزا و کیک و غذا و میوه و شیرخشک. وضع تامین احتیاجات اولیه در کشورهای کمونیستی، کمبودها و نبود تنوع و حق انتخاب. درباره‌ی لوازم آرایش، لباس، مد، تلاش برای زیبا بودن. درباره‌ی رختشویی، درباره‌ی عروسک. درباره‌ی شروع جنگ بالکان، کتاب سال ۱۹۹۱ چاپ شده.

از دراکولیچ کتابهای دیگه‌ای هم توی طاقچه هست، من بالکان اکسپرس و کافه اروپا ر ازش خوندم، دیدار مجدد از کافه اروپا ر هم قراره بخونم. اگه زندگی مردم عادی و شرایط زندگی تو کشورای کمونیستی اروپایی براتون جالبه این کتاب ر بخونید.


https://taaghche.com/book/2828

۲- یکصد منظومه‌ی عاشقانه‌ی فارسی

کتاب ر اون موقعی که حدود ۸۰ تومن بود با تخفیف ۹۰ درصد و حدود ۸ تومن خریدم. اما خیلی طولانیه، فکر کنم ۱۴۰۰ صفحه، نخوندمش هنوز و فکر نکنم وقت و حوصله کنم بخونم. اما سعی می‌کنم یه نگاهی بندازم و چند تا داستانش ر بخونم.

اول که خود منظومه عاشقانه ر تعریف و بررسی کرده، درباره‌ی وزن و قالب و ساختارش حرف زده، طبقه‌بندی‌های مختلف منظومه عاشقانه، بر اساس منشأ تاریخی، جغرافیایی، بر اساس پایان: غم‌نامه، شادی نامه. بر اساس نوع عشق: آسمانی، زمینی.

مضمون و موضوع و همه چی ر توضیح داده، شد حدود ۱۲۰ صفحه که اینجاها ر اصلن نخوندم و فقط از روی فهرست دیدم، حتی خود فهرست ر هم کامل نخوندم چون خیلی زیاد بود. بعد لیست عاشق‌ها و معشوق‌ها به ترتیب حروف الفبا اومده که خب بعضی‌هاشون خیلی معروفن مثل خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، بیژن و منیژه،بعضی تقریبا آشنان و اسم خیلی‌هاشون ر هم نشنیده بودم. داستان چند تا از غیر معروفا ر می‌خونم و براتون تعریف می‌کنم.

۱- ازهر و مزهر

این مثنوی سروده‌ی حکیم نزاری قهستانی‌ه، شاعر قرن ۷ و ۸. با این بیت شروع می‌شه:

سپاس و آفرین از حق تعالی

که جان را با خرد داد اتصالی»

مزهر تو یه خانواده‌ی سرشناس و پولدار از قبیله‌ی اوس به دنیا میاد، یه دختر عمه داره به اسم ازهر، عاشق هم هستن. پدر مزهر می‌میره، برادراش ثروت خانواده ر برباد می‌دن، برادرای ازهر با ازدواج این دو تا مخالفت می‌کنن، یه آدم پولدار به اسم هلیل از برادراش ازهر ر خواستگاری می‌کنه، برادرا موافقت می‌کنن، ازهر مخالفه، برادراش که نمیخوان خلیل ر ناراحت کنن می‌گن ازهر موافقه اما افراد قبیله مخالفن، هلیل عصبانی می‌شه با قبیله‌ی اینا جنگ راه می‌اندازه، مزهر می‌جنگه، شکست می‌خوره، دستگیر می‌شه، دست‌بسته می‌اندازنش تو دریا، خودش ر نجات می‌ده، یه قبیله‌ای پیداش می‌کنن، می‌خوان بکشنش، یکی دلش به رحم میاد، مزهر لشکر جمع می‌کنه و میاد هلیل ر شکست می‌ده و با ازهر خوشبخت می‌شن.

۲- جمال و جلال

اول که تو فهرست دیدم فکر کردم یه داستان عاشقانه‌ی هم‌جنس‌گرایانه‌ست اما جمال دختره. قدیما جمال اسم دخترانه بوده؟

یه شاهی بود که بچه‌دار نمی‌شد، بعد بچه‌دار شد اسمش ر گذاشتن جلال، تو کوه قاف شاه پریان یه دختر داشت اسمش جمال بود. جلال درباره جمال می‌شنوه و عاشقش می‌شه، پدر، جلال ر با یه لشکر و پسر یکی از وزیرا راهی کوه قاف می‌کنه، می‌رن می‌رسن به قلعه زنگیان، می‌جنگن اما زنگیان یه مرغ آتش‌بار دارن که اینا نمی‌تونن شکستش بدن، جمال میاد مرغه ر می‌کشه، دوباره اینا میان می‌رسن به یه بیابونی، غول می‌گیره جلال ر می‌ندازه تو چاه، یکی دلش می‌سوزه براش غذا می‌ریزه، دوباره جمال خبردار می‌شه میاد نجاتش می‌ده...

هی جلال تو دردسر می‌افته و نجات پیدا می‌کنه و بالاخره می‌رسه به کوه قاف و جمال، بعدش یاد باباش می‌افته و برمی‌گرده سرزمین خودشون و پیش باباش و کمی بعد هم می‌افته میمیره. داستانش طولانی بود، همه ر نخوندم. اسم‌هاشون هم سخت بود.

۳- چنیسر و لیلا

حاکم لکپت‌سند یه دختر خیلی زیبا داره به اسم کونرو، کونرو یه دختر عمو داره به اسم جمنی، کونرو نامزد برادر جمنیه، یه روز که دخترا دور هم جمع شده بودن جمنی و کونرو با هم بگو مگو می‌کنن و کونرو می‌گه پس من می‌رم زن شاه فلانجا، چنیسر می‌شم. پدر و مادرش هم حمایتش می‌کنن و با یه گروه و مادرش می‌رن شهر چنیسر. تو اون شهر اولش خودشون ر بازرگان جا می‌زنن و بالاخره وزیر یارو ر مجاب می‌کنن که با شاه حرف بزنه که کونرو زنش بشه، اما چنیسر اهمیتی نمی‌ده چون عاشق زنش، لیلا ست. مادر کونرو نقشه می‌کشه و به لیلا نزدیک می‌شن و کونرو گردنبندش ر به لیلا پیشنهاد می‌کنه و در عوض ازش می‌خواد که یک شب با چنیسر باشه، لیلا قبول می‌کنه و یه بار که چنیسر خیلی مست بوده می‌فرستدش اتاق کونرو، فرداش که چنیسر می‌فهمه لیلا به یه گردنبند فروختش عصبانی و ناراحت می‌شه و ولش می‌کنه و می‌ره سراغ کونرو. حالا لیلا باید نقشه بکشه برای پس گرفتن چنیسر...

بله همینجور که از داستانش معلومه شاعرش هندیه.

فکر کنم سه تا داستان بس باشه. کتاب جالب و آموزنده‌ایه اما چن تا مساله، اول اینکه پی‌دی‌افه و خوندنش کمی مشکله، فونتش خوب نیست. بعضی شعرها انگار ناقصه و جا افتادگی داره و وزن و قافیه‌ش درست به نظر نمی‌رسه. این نسخه از کتاب که تو طاقچه هست چاپ اولشه، اگه تو چاپ‌های بعدی مشکلات و غلط‌هاش ر رفع کرده باشن بهتره که نسخه‌ی جدیدتر ر جایگزین کنن. اما به هر حال به علاقه‌مندان ادبیات فارسی و داستانهای عاشقانه توصیه می‌کنم بخوننش.

https://virgool.io/p/isqqvinsavlu/%C2%AB%DB%8C%DA%A9%D8%B5%D8%AF%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D9%85%D9%87%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/108869

۳- سنگ، کاغذ، قیچی

این کتاب ر هم چن ماه پیش خوندم و واقعن پایان غافلگیرانه‌ای داشت.

آدام و آملیا زن و شوهری هستن که با هم مشکل دارن و می‌رن مسافرت که شاید بتونن مشکلاتشون ر حل کنن. آملیا تو محل کارش بلیت مسافرت به یه منطقه کوهستانی و یه کلیسای قدیمی ر برنده شده، وسط برف و بوران می‌رن اونجا و گیر می‌افتن. آدام یه مشکلی که داره اینه که هیچ قیافه‌ای ر تشخیص نمی‌ده، حتی قیافه‌ی زنش یا خودش ر هم نمی‌شناسه. هر فصل از زبان آدام یا آملیا تعریف می‌شه و هر چند فصل یکبار هم یه نامه خطاب به آدام هست که زنش نوشته. بعدن یه راوی دیگه اضافه می‌شه، رابین، که زن نیمه دیوانه ساکن کلبه‌ی نزدیک به کلیساست.

هر چی کتاب جلوتر می‌ره داستان پیچیده‌تر و جالب‌تر می‌شه و هیچی اونجوری که به نظر می‌رسه نیست.

یه داستان معمایی خوب و هیجان‌انگیز.

https://virgool.io/p/isqqvinsavlu/%C2%AB%D8%B3%D9%86%DA%AF%D8%8C%DA%A9%D8%A7%D8%BA%D8%B0%D8%8C%D9%82%DB%8C%DA%86%DB%8C%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/125758

۴- اتاق مهمان

داستان با مردی شروع می‌شه که چند خودکشی ناموفق داشته و درحال کلنجار رفتن با خودش برای یه خودکشی دیگه‌ست. از صندلی بالا می‌ره و طناب ر می‌ندازه گردنش و مثل دفعه‌های پیش پشیمون می‌شه و می‌خواد بیاد پایین اما چون مسته پاش لیز می‌خوره و آویزون می‌شه.

بعد یه آگهی برای یه اتاق از یه عمارت باشکوه قدیمی برای اجاره.

فصل اول، لیزا برای اجاره‌ی اتاق می‌ره تو اون خونه با صاحب‌خونه‌ها آشنا می‌شه، مارتا و جک، جک حدود ۳۰ ساله و مارتا ۵۰ و خورده‌ای. با هم به توافق می‌رسن. فصل بعد لیزا می‌ره خونه‌ی پدر و مادرش، ظاهراً لیزا ۴ ماه پیش اقدام به خودکشی کرده و والدینش نگرانش هستن، جز و بحث‌شون می‍شه اما لیزا قول می‌ده که پیش یکی از دوستان پدرش بره که دکتر روانشناسه.

فعلن تا همینجا خوندم، نخونده معلومه که این اتاق همونه که اون مرده اول کتاب توش خودکشی کرد با اینکه جک گفته بود این اتاق خالی بود و مستاجر دیگه‌ای نداشت، آخرشم ایشاللا لیزا از اینجا جون سالم در می‌بره.

داستان معمایی سرگرم‌کننده‌ای به نظر می‌رسه.

https://virgool.io/p/isqqvinsavlu/%C2%AB%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%82%D9%85%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/92249

۵- کتاب گورستان

از نیل گیمن قبلن کورالاین و یه داستان کوتاه خونده بودم و خوشم اومده بود، کتاب گورستان ر هم خریده بودم که بخونم. کتاب نوجوانانه‌ست؟ باشه، منم یه زمانی نوجوان بودم دیگه.

داستان با مردک همه‌کاره و خنجر توی دستش شروع می‌شه که سه نفر از اعضای یه خانواده ر کشته و داره می‌ره سراغ پسر‌بچه‌ی یک و نیم ساله‌ی خانواده و می‌ره تو اتاقش می‌بینه نیست. بچه که تازه راه رفتن یاد گرفته از سرو صدا بیدار شده و از پله‌ها اومده پایین و دیده در بازه و از خونه رفته بیرون. بچه تاتی کنان رفت داخل گورستان متروکه اون نزدیکی و آقای و خانم اوونز پیداش کردن، می‌بینن که مردک داره میاد و قبل از اینکه به بچه یرسه سه تو روح میان و یکی‌شون به خانم اوونز می‌گه مواظب بچه‌م باشید که اون یارو قاتله. خانم و آقای اوونز تصمیم میگیرن که بچه ر به فرزندی قبول کنن، آقا و خانم اوونز هم روح هستن. ارواح ساکن گورستان جلسه می‌ذارن و بالاخره تصمیم میگیرن که به بچه مجوز اقامت تو گورستان بدن، یه نفر به اسم سایلس هم هست که مُرده اما بین دنیای مردگان و زندگان می‌تونه رفت و آمد کنه، سایلس هم قبول می‌کنه که از بچه حمایت کنه. اسم بچه ر می‌ذارن نوبادی. چند سالی می‌گذره و بچه تقریبا ۶ ساله شده و برای خودش تو گورستان زندگی می‌کنه و یه روز با یه دختر بچه دوست می‌شه و با هم بازی و ماجراجویی می‌کنن. یه بار سایلس قراره بره مسافرت و به جای خودش خانم لوپسکیو ر میاره که از باد (مخفف نوبادی) مراقبت کنه، خانم لوپسکیو آشپز خوبی نیست و توی درس سختگیره. باد برای خودش تنها و افسرده یه گوشه نشسته که سه تا غول پیداشون می‌شه و باد ر با خودشون می‌برن که تبدیلش کنند به یکی از خودشون، غول‌ها جنازه‌ی مرده‌ها ر می‌خورن و توی هر گورستان یه قبری هست که به سرزمین‌شون راه داره. بالاخره یه سگ گنده میاد باد ر نجات می‌ده، همون خانم لوپسکیو. فصل ۳ تموم شد، تا همینجا خوندم.

داستان فانتزی و ارواح اگه دوست دارید بخونید، خوبه.

https://virgool.io/p/isqqvinsavlu/%C2%AB%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DA%AF%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/7090

۶- جنگجوی عشق

یادم نیست چرا تصمیم گرفتم این کتاب ر بخونم، اما شروعش کردم.

کتاب، خاطرات و تجربیات زندگی نویسنده ست. از کودکی و نوجوانی، از هیکل و بدنش راضی نیست و مشکل داره، احساس چاقی و گنده‌بودن می‌کنه، همیشه از دیگران دوری می‌کنه و منزویه. اون بیماری چیه که غذا می‌خورن بعدش بالا میارن؟ از همونا، هی می‌خوره هی بالا میاره، خانواده‌ش نمی‌تونن به‌شدت کمک کنن، یه بار تو مدرسه آشفته و به‌هم‌ریخته می‌ره دفتر مشاور و مشاور خانواده‌ش ر خبر می‌کنه و بالاخره می‌فرستنش آسایشگاه.

مدرسه ر تموم می‌کنه و می‌ره دانشگاه. به مشروب پناه می‌بره و هر شب انقدر می‌نوشه که بیهوش می‌شه، بعد دانشگاه معلم می‌شه و هنوز مشروب ر ترک نکرده و بالاخره اخراج می‌شه.

بالاخره یه جایی قراره متحول بشه و خودش ر دوست داشته باشه. شایدم بقیه‌ش ر نخونم، هنوز تصمیم نگرفتم.

https://virgool.io/p/isqqvinsavlu/%C2%AB%D8%AC%D9%86%DA%AF%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%B9%D8%B4%D9%82%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/28925

۷- از ترس تنهایی

اولین بار که راشل به ۳۰ سالگی فکر می‌کنه وقتیه که کلاس پنجمه و با بهترین دوستش دارسی از تقویم پشت دفترچه تلفن روز ۳۰ سالگی‌شون ر نگاه می‌کنن و تصورات و انتظاراتش ر به هم می‌گن. راشل دوست داره وقتی به ۳۰ سالگی رسید شغل مورد علاقه‌ش، وکالت، ر داشته باشه، شوهر و دو تا بچه. اما زندگیش اون جور که می‌خواست پیش نرفته، به ۳۰ سالگی که رسید توی دفتر وکالت کار می‌کنه و شغلش ر دوست نداره، شوهر و بچه نداره، دوست‌پسر هم نداره.

دارسی هنوز بهترین دوستشه و براش مهمونی تولد گرفته، دارسی خیلی خوشبخت‌تر و موفق‌تره، قراره چند ماه بعد با نامزدش،دکس، عروسی کنه. دارسی زودتر مهمونی ر ترک می‌کنه، دکس تا آخر مهمونی می‌مونه و وقتی همه‌ ر بدرقه کردن دکس و راشل با هم می‌رن بیرون می‌چرخن و برمی‌گردن خونه و به دارسی خیانت می‌کنن.

دو فصل بعدی هم درباره‌ی گذشته‌ی دوستی راشل و دارسی، دوران کودکی و مدرسه و دبیرستان، دانشگاه و آشنایی و دوستی راشل و دکس، دکس و دارسیه.

تا همینجاها خوندم فعلن.

https://virgool.io/p/isqqvinsavlu/%C2%AB%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/77237

۸- انسان در جستجوی معنا

این کتاب ر فروردین، برای چالش خونده بودم، اما حوصله نکردم یادداشتی درباره‌ش بنویسم، برای چالش مرداد (یا تیر؟) هم می‌خواستم بنویسم نشد، این ماه هم که اینجور، خرده یادداشت‌ها و بریده‌های کتاب که آماده کرده بودم ر اشتباهی پاک کرده بودم، جزییات چیزایی که خونده بودم هم یادم نیست، بالاخره گفتم حداقل اینجا طلسمش ر بشکنم.

ویکتور فرانکل روانشناس یهودی زمان جنگ جهانی دوم فرستاده می‌شه به اردوگاه‌های کار اجباری، آشویتس، پدر و مادر و همسرش کشته می‌شن، از خانواده‌ش فقط خواهرش زنده مونده بود که تو استرالیا بود.

سی و یک شهریور شد و حوصله نکردم کتاب انسان... ر یه نگاهی بندازم.

«انساندرجست‌وجویمعنا»راازطاقچهدریافتکنید
https://taaghche.com/book/74812














چالش کتابخوانی طاقچهطاقچهکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید