سلام و درود.
باید گفت فضای علوم انسانی در ایران بسیار محدود است.و همین محدودیت در اعلاء ترین حالت خود در فضایی مانند حوزه های علمیه نمود میکند.رشد علمی در حوزه علمیه بسیار میتواند سریع اتفاق بیافتد.
این فضا به دلیل غنای علمی و چالشهای فراوان علمی مملو از زد و خورد های علوم انسانی است که چندبرابر بیشتر از دانشگاه های الهیات و علوم معارفیست.منتهی مشکل اصلی خروجی با دبی پایین متفکران علوم الهی در سطح کشور یا دانشگاهها یا حتی مدارس است.بماند که هماکنون اوضاع به لطف برخی موسسات تخصصی و طلاب دلسوز خیلی بهتر از چندسال قبل است و هر روز هم بهتر خواهد شد.ولی به نظر نگارنده به نوعی بازیافت شدن متخصصین فارغ التحصیل شده از حوزه علمیه در خود حوزه های علمیه وجود دارد به این معنی که بیشتر طلاب و حتی فضلای آن ها پس پایان سطح مشغول به تدریس در پایه های پایین تر حوزه ها می شوند و بعد از آن هم آمال آن ها تدریس در پایه های عالی حوزه و تدریس رسائل و مکاسب است.ورود این افراد به سطح جامعه مانند تدریس در مدارس و دبیرستان ها و دانشگاه ها کمتر صورت می گیرد.اغلب برای مشغله خود به دلیل کمبود زمان جهت درس و بحث به نماز خواندن در اداره ای یا ارگان و سازمانی اکتفا می کنند و آن هایی که متاهل هستند (در بهترین حالت)زمان مازاد خود را به درس خواندن و یا نوشتن مقالات تخصصی در همان فقه و عقاید می گزارنند.
این ها همه بد نیست! منتهی مگر جمعیت کل طلاب حوزه های علمیه چند درصد کل جمعیت ایران است؟اعتقاد جمعیت نوجوان و جوان محصل در مدارس و دانشگاه ها را چه کسی باید به آن ها یاد بدهد؟فقط معلمان پرورشی و دینی؟
این لباس همچون یک پزشک که روپوش سفید به تن دارد یا مکانیک که لباس خاص خود را می پوشد نمایانگر دکتر دین و مکانیک اعتقاد افراد است که متاسفانه به تعداد کافی وجود هم ندارد.این تعداد هم همه صلاحیت این لباس را ندارند چون خیلی مشاهده شده که خودشان هم دین را یا کج فهمیده اند یا استاد ندیده اند.
حال ممکن است بپرسید این مطالب چگونه به ذهن بنده رسیده که اینجا بنویسم؟ اگر سر و کار شما بیشتر در خیابان باشد حتما دیده اید که در ساعات ظهر به خصوص در مرکز شهر به یکباره تعداد معممین و روحانیون بسیار زیاد می شود. این طنزی است که مرا وادار به نوشتن این متن کرد.بماند که نماز خواندن جهت درآمد خود دچار مشکل است ولی با تغییر نیت می توان آن را به درآمدی جهت گذران زندگی تبدیل کرد.
اینجا حوزه های دانشجویی مطرح می شود که چند سالی است خوب جای خود را در بین دانشجویان باز کرده اند.بسیار هم خوب است.ولی سوال اینجاست آیا درست است که نوجوانان را هرگونه خواستیم در جامعه رها کنیم و آن ها پس از پر شدن از انواع شهوات و درخواست ها به محیط باز تری به اسم دانشگاه ورود کنند و هرکسی که طالب بود برای اغنای دل خود به حوزه های دانشجویی پناه بیاورد؟
بله پناه آوردن کلمه ای درست است که وقتی با اکثر شرکت کنندگان در حوزه های دانشجویی صحبت می کنید به معنای آن پی می برید.معنویت جزو لاینفک فطرت جوان است که برخی با بیدار نگه داشتن آن ولو به اندازه یک روزنه نیاز به آن را کماکان حس می کنند و به این حوزه های دانشجویی پناه می برند.آن هم چون نیمه وقت است و خللی در درس آن ها ایجاد نمی کند.با ورد به این حوزه ها اتفاق دیگر برای دانشجو می افتد.برخی پی می برند که تمام انتخاب رشته آن ها اشتباهی بزرگ بوده و مراد آن ها در حوزه و علم دین است.فلذا پس از انصراف از دانشگاهی که چندین سال (مثلا شش یا هفت سال) در آن تحصیل کرده اند به حوزه علمیه ورود می کنند.
برخی در اینجا خوش هستند تا اینکه پس از چند سال درس و بحث حوزه یا ازدواج کرده اند و جویای کار هستند یا قصد ازدواج دارند و باز دنبال کار.مدرکی هم که حوزه جهت استخدام یا کار در جایی به آن ها نمی دهد.نکته مهم دیگر بحث های مفصل فقهی است که جوانی با ذهن بسیار جوال معمولا از آن ها خسته می شود.
مثلا در کتاب لمعه پایه چهارم تا ششم چقدر بحث هایی که خیلی این روزها کاربرد ندارند مطرح می شود.یا کتاب های ادبیات عرب.
بله!اساتید خود ما هم ملا بودن را در تجزیه و ترکیب واو به واو کتب و شرح آن ها می دانستند.اما هدف چیست؟این چیزیست که در ذهن جوانان گم شده است.
در کل بسیاری از جوانان در این دو دسته هستند:
دسته اول نوجوانانی که پس از دیپلم وارد حوزه می شوند؟انگیزه؟وقتی در سال اول روند طولانی حوزه را می بینند که پس از شش سال معادل لیسانس را شاید بتوانند کسب کنند کمی شکه می شوند.پس از چهار سال وقتی مطالب زیاد از حد فقهی و ادبیات عرب آن ها را خسته کرده با چالش کار و درآمد روبرو می شوند و فکرش را نمی کردند.
دسته دوم جوانانی هستند که وارد دانشگاه می شوند و پس از مدتی اگر در فضای غیر معنوی دانشگاه حل نشوند رو به حوزه دانشجویی می آورند و در آن جا به تحصیل علوم مختصر دینی می آورند.
دسته سوم دانشجویانی هستند که پس از تلاش بسیار و تحصیل در فضای علمی مهندسی که بعضا در دانشگاه های مطرح دولتی هم هستند درس را رها کرده و به حوزه علمیه به صورت سنتی رو می آورند.
البته حوزه ای به اسم حوزه علمیه مشکات هم وجود دارد که از میان دسته سوم دانشجویانی را می پذیرد و به صورت اصلاح شده کتب را در مدت کوتاه تری درس می دهد و خروجی های خوبی هم داشته.
البته دانشجویان انقلابی و مذهبی و متعهدی هم هستند که در کنار درس و تحقیق به تهذیب هم پرداخته اند و در مقاطع بالاتر از کارشناسی ارشد مشغول تحصیل و تدریس هستند و حوزه دانشجویی هم حتی نرفته اند و در هیات های مذهبی و به طور شخصی به پرورش خود مشغول هستند.
حال سوال اینجاست که نباید از دوران نوجوانی این ساز و کار و آینده درست تحصیلی برای دانش آموزان روشن باشد و یا در دانشگاه فضای بهتری ایجاد کرد که این درخواست ها در فضای علمی کشور که ناشی از عدم آگاهی به موقع برای جوانان است به وجود نیاید؟
مدل درسی غلط در آموزش و پرورش که بدون یاد دادن مطالب مفید سالیان سال فقط بدتر و بدتر می شود و حتی یک فن برای آینده و کسب درآمد این نوجوانان یاد نمی دهد به همراه مشاوره غلط درباره ادامه تحصیل در دانشگاه و انتخاب رشته باعث شده برخی از این نوجوانان و جوانان در آینده ای نزدیک احساس بطلان اوقات خود کنند و باید از ریشه و از وزارت آموزش و پرورش این اصلاحات هرچه زودتر انجام گردد.