شبکههای اجتماعی آمدند تا ما را خوشحال کنند. ما دیگر اسیر فاصلهها نیستیم، بلکه ارباب آنیم. اسم اعظمی که سلیمان با آن طیالارض میکرد امروز دیگر یک راز نیست، بلکه اشارهای از انگشت ماست بر گوشیهای موبایلمان. فرصت دیدهشدن کمتر در انحصار قدرت است، علم در دسترس است، دلتنگی چاره دارد و هزار مزیت دیگر. اما من چرخی که در توییتر میزنم سرتاپام رخوت میشود. رخوتی که در دوستانم نیز هویداست. رخوتی که به مزایای بیشمار آن میچربد. آن قدر که تعداد زیادی هر روز از تصمیمشان برای پاک کردن یا محدود کردن شبکههای اجتماعیشان صحبت میکنند. در همین ویرگول هم کم نیست گزارشاتی از ماههایی که بدون شبکههای اجتماعی گذشته است. چه سلسله اتفاقی سبب میشود تا ابزاری که برای خدمت به ما ساخته شد، دست به خیانت به ما بزند؟
فیسبوک در سال ۲۰۱۴ یک آزمایش روانشناختی عظیم روی ۶۸۹ هزار و سه نفر با دستکاری فید خبری افراد به بررسی این موضوع پرداخت که آیا احساسات در تایملاین افراد قابل سرایت از فردی به فرد دیگر هست یا خیر. در این آزمایش افرادی که در معرض گزارههای مثبت کمتری قرار گرفتند مطالب مثبت کمتری تولید میکردند و احساسات منفی بیشتری بروز میدادند و بالعکس. هرچند امروزه با اجرای قوانین سفت و سخت از انجام چنین آزمایشهایی جلوگیری میشود اما شیطنت محققان این شبکه اجتماعی یک یافته مهم به همراه داشته است. نتایج حاکی از آن بودند که نه تنها به راحتی میتوان، مثل فیلمهای علمیتخیلی، عواطف خاصی را همچون شادمانی و غم یا یأس و امید و غیره در انسانها بارگذاری کرد بلکه عواطف ما واگیر دارند و به راحتی به افراد پیرامونمان در شبکههای اجتماعی منتقل میشوند. اگر شما در فضای مجازی احساسات روزمره خود را ابراز کنید، چه شاد باشید و چه غمگین، چه امیدوار و چه مایوس، افرادی که دنبالتان میکنند نیز از آن اثر میپذیرند و به آن دچار میشوند. بنابراین اگر به دنبال این هستید که شادتر باشید، شاید بهتر باشد مطالب و افرادی را که دنبال میکنید از این منظر نیز بازنگری کنید.
فرض کنید که دوستی از شما میخواهد در مورد انداختن یک سکه با او شرطبندی کنید. اگر برنده شوید، ۱۰۰ هزار تومان دریافت خواهید کرد و در صورت باخت باید همان میزان را بپردازید. آیا با این شرط موافقت میکنید؟ عموم افراد از قبول چنین شرطی خودداری میکنند، در صورتی که بر اساس قواعد ریاضیات و احتمال، میزان هزینه و سود این موقعیت مساوی و برآیند آن معادل صفر خواهد بود. پس اگر ذهن ما از منطق ریاضیات پیروی کند، نباید قبول کردن یا نکردن این شرط فرق چندانی داشته باشد. حال بیاید کمی شرایط را بهتر کنیم. فرض کنید این شرط به دریافت ۱۲۰ هزار تومان در صورت برد و پرداخت ۱۰۰ هزار تومان در صورت باخت تغییر کند. با وجود اینکه فرصت جدید پیشآمده در مجموع ارزشی معادل ۲۰ هزار تومان برای شما خواهد داشت، همچنان ممکن است از پذیرش آن ممانعت کنید. طبق آزمایشی که توسط ریچارد تیلر اقتصاددان رفتاری و برنده جایزه نوبل انجام شد، این چرخه تا نزدیک دو برابر شدن جایزه پیروزی در مقابل هزینه باخت ادامه پیدا میکند. از این آزمایشها میتوان نتیجه گرفت بیزاری انسان از شکست نزدیک به دو برابر احساس خوشبختی فرد از همان موفقیت با ارزشی یکسان است.
ما در زندگی به طور پیدرپی در حال تجربه کردن هستیم. تجاربی که به شکستها یا موفقیتهای زیادی ختم میشود. متاسفانه درد این شکستها قویتر از رضایت حاصل از موفقیتهاست و بنابراین داد آن میتواند بلندتر از فریاد شادمانیمان باشد. به همین خاطر است که خبرهای بد بیشتر مورد توجه ما قرار میگیرند، انتقاد طرفدار بیشتری دارد و لایک بیشتری میخورد و بازنشر میشود. بدین ترتیب حتی بدون دستکاری فید تایملاینمان هم ما هر روزه در معرض گزارههای منفی بیشتری قرار میگیریم. همانطور که در بخش پیشین گفتیم، عواطف ما مسری هستند، در معرض عواطف منفی بیشتر همچون یأس بودن برابر است با داشتن احساس ناامیدی بیشتر. حتی اگر شما به میزان برابری احساسات یأس و امید، انتقادات و تمجیدات خود را ابراز کنید، یأس با سرعت بیشتری از امید نیز در شبکههای اجتماعی به سایرین سرایت پیدا میکنند.
پس از بحران اقتصادی آمریکا در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، طبق آمار، تعداد سالانه ثبت پتنتها در این کشور به شدت کاهش یافت. این کاهش نظر محققان زیادی را به خود جلب کرد، زیرا تعداد پتنتهای ثبتشده در هر سال در یک کشور میتواند معیار خوبی برای اندازهگیری میزان نوآوری آن باشد. یکی از ریشههای این کاهش نوآوری، کاهش امید جامعه در اثر بحران است. شاید شما نیز در چند ماهه اخیر احساس مشابهی را با افزایش سرسامآور قیمت دلار تجربه کرده باشید. کاهش نوآوری و خلاقیت، قدرت حل مساله انسان را تحت شعاع قرار میدهد و کاهش توان حل مساله، چیره شدن بر مشکلات را سخت میکند. بنابراین میتوان گفت در معرض یأس قرار گرفتن ممکن است پیشرفت شخصی و حرفهای شما را مختل کند. شاید به همین دلیل باشد که دوری از شبکههای اجتماعی در بعضی افراد منجر به تمرکز و بهرهوری بیشتر در زندگی شخصی و حرفهای میشود. با کمک شبکههای اجتماعی احساسات اطرافیان ما با شدت بیشتری تحت تاثیر این یأس قرار میگیرد و ممکن است منجر به کاهش خلاقیت، موفقیت و در نهایت اعتماد به نفس و شادمانی افراد بیشتری شود.
انسان موجودی اجتماعی است که با همنوعان خود همدلی میکند. وقتی پای شبکههای اجتماعی مینشینیم در معرض اخبار زیادی قرار میگیریم. اخباری که درصد بیشتر آن ناخوشایند هستند؛ چون اخبار بد بیشتر به چشم میآیند و ریتوییت میخورند. عواطف دیگران به ما منتقل میشوند و همچنین امید و یا نا امیدیشان. همین ناامیدی مانع میشود تا با تمام قوا کار کنیم. حال آنکه بدون شبکههای اجتماعی به ما بیشتر خوش میگذرد و حالمان بهتر است. انگار شبکههای اجتماعی طاعونی دارد که هر وقت دست به آن میبریم روزمان را مبتلا میکند. هرچند پادذهر این طاعون میتواند پرهیز از شبکه های اجتماعی باشد یا دنبال نکردن افراد منفی باف، اما به هرحال قرار گرفتن در برابر اخبار منفی اجتناب ناپذیر است. و منفی بافی که شاید امروز یک خطای شناختی به حسابش میاوریم، دلیلی باشد که از گذر هزاران سال تاکنون زنده هستیم.
هدف این نوشته ارائه راهکار یا مذمت استفاده از ابزاری نیست، خطاهای شناختی آنقدر در وجود ما نهفتهاند و مزایای شبکههای اجتماعی آنقدر زیاد که نمیتوانیم به طور کامل از شرشان خلاص شویم. هرچند این نوشته ممکن است کلید حل مشکلات را در خود نداشته باشد اما همانطور که رولف دوبلی به خوبی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن به آن اشاره میکند، دستکم میتواند، با افزایش آگاهی مان از صورت مساله، مانند بیمهای در برابر مضرات آنها عمل کند. در واقع آرزوی ما کاملاً ساده است: اگر ما بتوانیم بزرگترین خطاهای فکری خود را بشناسیم و از آنها در زندگی شخصی یا حرفهای مان پرهیز کنیم، ممکن است شاهد جهشی در موفقیت خود باشیم. نیازی به طرحهای جدید و کارهای طاقتفرسا یا ابزار غیرضروری نیست؛ تمام آنچه نیاز داریم، پرهیز از نابخردی است.
____________________________________
این مطلب برای ماهنامه پیوست نوشته شده و در شماره 64، بخش خارج از محدوده (اینجا) به چاپ رسیده است.