ویرگول
ورودثبت نام
انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه شریف
انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه شریف
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

ازدواج فیروزه ای

خیلی با خانواده‌ام بحث می‌کردم که چرا تو مراسم خواستگاری انقدر پذیرایی متنوع و به قولی تجملاتی انجام می‌دن؟ اولش به خاطر این بود که فکر می‌کردم ممکنه یک پسر مومن و خوب با دیدن این پذیرایی و این سبک زندگی بره و با من ازدواج نکنه!

ولی کم‌کم که گذشت، دیدم کاری که من می‌کنم-یعنی بحث و دعوا با پدر مادرم-احتمال اثرگذاریش تو سرنوشتم خیلی بیشتره و دیگه ادامه ندادم.توکل کردم بر اون کسی که همه تقدیرا دستشه و تو دلم می‌گفتم: تو می‌دونی که من به این چیزا راضی نیستم، تو میدونی که من تجملات دوست ندارم نه الان نه برای زندگی آینده‌ام...

گذشت و ماه رمضان آمد، سنم بالا رفته بود و تقریبا از پیدا شدن مردی با معیارهای دلخواهم ناامید شده‌بودم. تا اینکه خانمی برای پسرش تماس گرفت. مادرم به رسم خواستگاری‌های قبلی گفت که اول خودتون تشریف بیارید تا دخترم رو بی‌حجاب ببینید. ولی اون خانم قبول نکرد و گفت به این چیزا اعتقادی نداریم و با پسرم میام. واقعا خوشحال شدم از اینکه هستن افرادی که ظاهر براشون اولویت نیست.

جلسات خواستگاری من تو ماه رمضون بدون هیچ تشریفات و پذیرایی خاصی برگزار شد، بیشتر از چیزی که می‌خواستم خدا بهم داد. خیلی زود ما عقد کردیم، تو حرم حضرت معصومه(س) و بعد هم در یک رستوران همراه چند نفر از فامیل شام خوردیم و برگشتیم تهران.

خانواده من مراسم بله‌برون و نامزدی رو به سبک خودشون و تجملاتی برگزار کردن. البته من هرچی که دست خودم بود سعی می‌کردم ساده بگیرم‌. مثلا لباس نامزدی نخریدم و رفتم از دوستم قرض گرفتم. البته خانواده‌ام هنوزم نمی‌دونن و فکر می‌کنن چند میلیون بابتش پول دادم!

بعضی‌ از دوستام که از این داستان خبر داشتن بهم تذکر می‌دادن که لازم نیست برای همسرت از اول این کارا رو بکنی، تو هنوز نمی‌شناسیش و ممکنه این کارها باعث بشه بعدا به نیازهات بی‌تفاوت بشه.

اما من که با همسرم معامله نکرده‌بودم... همونی که به من جرات داده‌بود این کارها رو بکنم، طرف معامله من بود.

گذشت و رسید به مراسم عروسی. من و همسرم هردو خواهان برگزاری مراسم ساده بودیم. برای همین ارزون‌ترین جاها رفتیم برای خرید لباس عروس و تو ماه محرم و صفر سفارش دادیم که باز ارزونتر بشه. برای خرید سرویس طلا، یک سرویس با نگین‌های بدل خریدم و گفتم که جواهره و هنوز خانواده و اطرافیان نمی‌دونن!

اما برای عروسی، خانواده همسرم بعد از دیدن مراسم بله‌برون و نامزدی به اون سبک، قبول نکردن که عروسی ساده برگزار بشه و احتمالا ما یک مراسم تجملاتی‌تر در پیش داشتیم...

من و همسرم خیلی بد می‌دونستیم که بعد از اون همه ادعای دین و ساده‌زیستی و... پیش دوست و آشنا، حالا با همچین مراسم‌هایی داریم می‌ریم سر خونمون! تازه بعد از عروسی مراسم جهاز دیدن بود که خیلی خیلی ناراحتمون می‌کرد. من نتونستم سر خیلی از وسایل نظر خانواده‌ام رو عوض کنم و ایرانی بگیرم. از طرفی قرار بود یک نفر بیاد و جهیزیه رو تزیین کنه و بچینه. حتی نمی‌تونستم چنین کاری رو تصور کنم!

هردو ناراحت بودیم و واقعا چاره‌ای هم نداشتیم. تا اینکه کرونا اومد و بعد از ۳ بار جابه‌جایی تاریخ عروسی، عروسی کنسل شد! من و همسرم در ماه رمضان امسال به صرف شیرینی و شربت توسط دو تا خانواده به خونمون اومدیم.


خانم فارغ التحصیل شریف

نشریه طلوعازدواج آسانمشکلات اقتصادیحق ازدواجازدواج فیروزه ای
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید