مریم محمدی/ ۹۸ مهندسی مواد
باتوجه به ميزان محروميت مناطق مختلف کشور، آسيبديدگي خانوادهها و زنان ميتواند به اشکال مختلفي بروز کند. نهادها و سازمانهاي بسياري در کشور هستند که در راستاي محروميتزدايي و خدمترساني به مردم فعاليت ميکنند که گروههاي جهادي هم يکي از آنهاست. به همين منظور سراغ سرکارخانم رفيعي رفتهايم تا با فعاليتهاي گروه جهادي شهيد وزوايي در خصوص زنان مناطق محروم بيشتر آشنا شويم.
*خيلي خوش وقتم از آشنايي با شما؛ به عنوان سوال اول به طور کلي بگوييد مناطق محرومي که گروه جهادي شهيد وزوايي ميرفتند؛ چطور و بر چه اساسي انتخاب ميشدند؟ و شما تا به حال کدام مناطق رفتيد؟
+بنده هم خيلي خوشحالم که بعد از چند وقت درمورد جهادي صحبت ميکنم؛ ورودي 93 هستم و در سال تحصيلي 95-96 مسئول جهادي خواهران بسيج بودم.
مناطق بر اساس چند ملاک و معيار انتخاب ميشد. واضحا در جايي که ما ميرفتيم، بايد حداقلهاي پذيرش در آنجا وجود ميداشت. آنجايي که ما ميرفتيم، محروم مطلق نبود؛ مثلا جاهايي هست که آب و گاز و راه و جاده آنقدر راحت نبود. ما جاهايي ميرفتيم که حداقل امکانات وجود داشته باشد. هم از لحاظ امکانات رفاهي و هم از لحاظ فرهنگي؛ يکي از مهمترين معيارها همين پذيرش رفاهي و فرهنگي بود و جاهايي که بتوان در آنجا کار کرد؛ مسجد و مدرسه داشته باشند. همين که مدرسه وجود داشته باشد نشان ميدهد فرهنگ اين قضيه وجود دارد و ميتوان کار کرد.
ما در بخش زيرکوه(استان خراسان جنوبي) که حدودا شش روستا دارد و نهبندان نيز رفتيم و نهبندان هم حدودا در 10 روستا کار کرديم.
*سوال بعد را مشخصا ميخواهم به بحث زنان و وضعيت بانوان اين منطقهها اختصاص بدهم، در اين مورد هم بفرماييد به طور کلي وضعيت زنان در مناطقي که نام برديد چطور هست؟
+الان و در نسل فعلي عمدتا اگر خانوادهشان کمي از لحاظ مالي تامين داشته باشند؛ بچهها را براي تحصيل ميفرستند شهر. اما به طور کلي سنت آنجا اينگونه است که خانمهاي جوان با تعداد بچه بالا، مثلا هفت يا هشت بچه، عمدتا سواد خواندن و نوشتن نداشتند و حتي مهارت هنري خاصي هم بلد نبودند که بتوانند کار خاصي انجام بدهند؛ اکثر وقت خانمهاي آن مناطق چون دام هم نداشتند؛ به تميزکردن خانه و رسيدگي به همسر و فرزندانشان اختصاص داشت. به دليل اينکه پدر يا همسر آنها اجازهي تحصيل به دختران و همسرانشان نميدادند، ما بعضي اوقات به زور مجبور بوديم اجازه بگيريم براي درسدادن! البته اوضاع دهههشتاديها و نوجوانها جديدا خيلي بهتر شده بود و به هرحال وارد مدرسه شدهبودند و اين موضوع، جا افتاده بود. در مجموع در بسياري از موارد، اجازه ندادن همسر يا پدر، علتالعلل کم تحرکي و رشدنکردن آنها به شمار ميرفت. البته بانوان سرپرست خانوار هم بودند و چه شيرزناني بودند! و شرايط سختتر و پيچيدهتري هم داشتند.
و يک نکته عجيب اين بود که آنجا عناب و زرشک و زعفران داشت. يک چيزهايي که خيلي قيمتي هستند. يا مثلا به جاي دام، شتر داشتند و اين ظرفيت خوبي بود که اگر ميتوانستند راهش را پيدا کنند و استفاده بکنند؛ از لحاظ مالي تامين ميشدند ولي عقل معاش نداشتند. حتي لبنياتي که درست ميکردند هم در حد مصرف خودشان بود. يکي ديگر از مشکلات، سطح پايين فرهنگ بود. بعضي از ازدواجها (ازدواجهاي شرعي) ثبت قانوني نشده بود با اينکه سالها بود زندگيشان درجريان بود. براي همين وقتي پدر يا شوهري فوت ميکرد؛ اگر چيزي ميداشت، نهايتا به خانواده خودش ميرسيد نه به همسر و فرزندانش.
*گروه جهادي دانشگاه، برنامهي خاصي براي برطرف کردن اين مشکلاتي که اشاره کرديد؛ داشت؟
+براي برطرف کردن اين مشکلات، ما خيلي برنامه داشتيم. حتي ما به مسئلهي تدريس به دختران و تشويق به دانشگاه رفتن هم برخورد کرديم و چنين برنامهاي داشتيم. حال سوال اينجاست که آنها حتما ميبايست شهر و ديار خود را رها کنند؟ يک عده دختر تهراني بروند خودشان و دنياي جديدي را به آنها نشان بدهند؟ معلوم نيست آسيبي که ايجاد ميکند، چقدر بيشتر از فايدهاش است. جوابهايي هم براي اين مسئلهمان داشتيم! اينکه آموزش ميبايست يکسان باشد؛ يا اينکه هرکس بايد به اندازهي خودش تلاش کند و... به آن چيزي که رسيديم اين بود که بايد رفت و آنجا (همان محيطي که فعاليت جهادي ميخواهد صورت بگيرد) را خيلي بيشتر از قبل، بشناسيم و مخاطبينمان را لزوما به رشتههاي آکادميک سوق ندهيم! دخترها ميتوانند حتي رشتهي طراحي لباس و چيزي که در منطقهي خودشان به کار بيايد بخوانند و بلد بشوند.
ما هميشه در تلاش براي افزايش خدمات گروه بوديم و هستيم اما واقعيت آن است که توان گروههاي جهادي زياد نيست. وقتي براي کلاس آموزشي با رئيس آموزش و پروش منطقه صحبت ميشد و ميگفتند قبلا با قلمچي صحبت کرديم؛ خب از دست ما خارج ميشد. اما تلاشمان اولا بر فهم مشکلات بود. فهميدن مشکل بخش عمدهاي از حل مشکل است.
*در منطقهاي که شما رفتيد؛ زنان سرپرست خانوار هم بودند؟
+بله؛ بودند خانمهايي که همسرشان را از دست دادهبودند اما خيلي زياد نبودند و ما خيلي مواجهه با آنها نداشتيم. از هر بيست يا سي خانهاي که ميرفتيم، حدودا در يک خانه، يک زن سرپرست خانوار بود. خيلي هم خانمهاي زرنگي بودند ولي عمدتا مجددا ازدواج ميکنند و گاها زن چندمِ يکي از مردان ديگر روستا ميشوند.
*به نظرشما گروههاي جهادي تا چه ميزان ميتوانند در برطرف کردن مشکلات زنان سرپرست خانوار در مناطق محروم، موثر باشند؟
+به نظر من کمکي که گروههاي جهادي ميتوانند به خانمها بکنند اين است که يکسري بسترهايي را فراهم بکنند. شما نميتوانيد کاري را که در فرهنگ اهالي يک شهر يا روستا، تعريف نشده است را انجام دهيد و بايد با ادبيات فرهنگ آنها، يادگيري و کار رخ دهد.
فرهنگ آن بخشها اينگونه نيست که خانمي که چند فرزند دارد، به راحتي قانع شود که برود درس بخواند! بنابراين چنين چيزي عملا ممکن نيست و چهبسا شايد بتوان در راستاي فرهنگ آنها فقط بهبود ايجاد کرد.
مثلا اگر بتوانيم يک کارگاه خياطي راه بيندازيم در آن منطقه و بازار کار پيدا کنيم و ارتباط با مراکز مختلف بگيريم، خيلي خوب است. ما بايد بستر ايجاد کار و بستر فروش و گسترش همين کارهاي خانگي را ايجاد کنيم.
براي مردهاي آن منطقه هم دقيقا بايد بستر فروش پيدا کرد. آن سال که بنده مسئول جهادي بودم؛ توانستيم يک چيزي حدود سي ميليون تومان زعفران (بين دانشجوها فقط فروختيم!) براي مردم آن منطقه بفروشيم و عملا خرج يک سالهي سه خانواده، از کِشت خودشان تامين شد. و به نظرم فرهنگ آن منطقه با کار کردن تغيير ميکند. شما نميبايست پول دست کسي بدهيد چون تکديگري تقويت ميشود! بلکه بايستي کار ايجاد کرد و مردم را اهل کار کرد. بين مرد يا زن فرقي ندارد و بايد براي همهي اينها کار ايجاد کرد.
*نقش قانون و پيگيريهاي دولتي را چقدر و چطور ميدانيد؟
+دولت هم کار خودش را کرده به نظرم! آب و گاز و جاده و مدرسه را احداث کرده و همه کار را کرده (البته نظر شخصيام است!). به نظرم ورود دولت انجام گرفته و فقط فرهنگ آن منطقه است که بايد اصلاح بشود و اگر اهل کار بشوند، خودشان و اطرافيانشان را ميسازند و اصلا ديگر به گروه جهادي نيازي نيست! ما در يک روستاي نزديک مرز که رفتهبوديم اصلا نميگذاشتند ما کار کنيم ولي در يک روستاي ديگر، اهالي فقط آه و شکوه ميکردند که «نداريم، نداريم!» در صورتي که زرشک، عناب و حتي زعفران داشتند و کافي بود عزم کنند و محصولاتشان را تقويت کنند براي فروش.
* از اينکه وقت خود را اختيار ما قرار داديد خيلي سپاسگزارم. اميدواريم با همت و عزم همگاني، يک قدم در راستاي پيشرفت و رشد اين مناطق و ايران عزيزمان، برداريم.