انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه شریف
انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه شریف
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

نیوشا (جایی برای شنیدن شما)

میدان ولیعصر از مترو پیاده شدم. نزدیک محرم بود و نیاز به یک مانتوی مشکیِ پوشیده داشتم. یکی از بچه‌ها پاساژی را معرفی کرده‌بود که گویا مانتوهای بلند و پوشیده داشت. بعد از کمی پیاده‌روی و پرس‌وجو، بالاخره پاساژ را پیدا کردم. اوایل یک کوچه‌ی بن‌بست بود. یکی از دوستان هم کمی بعد آمد تا با هم بگردیم و در انتخاب کمکم کند.

چند ساعتی بی‌حاصل گشتیم، اما کم کم اوضاع داشت عجیب می‌شد. مغازه پشت مغازه، مانتو پشت مانتو، حتی چیزی پیدا نمی‌شد که واقعا بشود به آن گفت «مانتو»! لباس‌های شلِ آویزانی که نه فقط از جلو باز بودند، که از همه طرف چاک داشتند! واقعا حیرت‌آور بود... کل پاساژ را گشتیم و دیگر داشت دیر می‌شد، به دوستم گفتم برود تا دیرش نشود. گفتم: خودم بیشتر می‌گردم، بلکه چیزی بتوانم پیدا کنم و دست خالی برنگردم. دیگر شب شده بود و مغازه‌ها هم داشتند می‌بستند. آخرسر در اوج ناامیدی، در زیرزمین پاساژ مغازه‌ای پیدا کردم که در آن آقای مسن ساده‌ای نشسته‌بود. رفتم داخل و سلام کردم. مهربانانه جواب داد: سلام دخترم! مانتوهای این آقا هم جلو باز بود، اما بالاخره توانستم مانتویی پیدا کنم که هرچند مشکی نبود و جلویش باز بود، ولی آستین‌هایش بلند و گشاد بود و اگر جلویش را با سنجاق قفلی می‌بستم، باقی‌اش مشکلی نداشت! در آن بیابان واقعا غنیمتی پیدا کرده‌بودم. با خوشحالی هر چه تمام‌تر خریدمش و آمدم بیرون. آنقدر از این پیروزی نسبی خوشحال بودم که می‌خواستم تا خود خانه لی‌لی بروم!

بماند که این مانتو در اندک زمانی دانه دانه شد و مجبور شدم یکی دیگر بخرم؛ در آن نیاز مبرمی که داشتم، آن مانتو چند روزی «بحران بی‌مانتویی»‌ام را حل کرد و باید بگویم خدا مغازه‌دار و تولیدکننده‌اش را خیر بدهد! اما در آن تجربه متوجه نکته‌ی بسیار ناراحت کننده‌ای شدم؛ آن هم اینکه این روزها یک نفر هم که بخواهد مانتوی پوشیده با قیمت مناسب بخرد، نمی‌تواند! دیگر مد اسلامی و نوآوری در طراحی لباس‌های پوشیده پیشکش همه‌ی‌مان!

مریم عراقی

نشریه طلوعپوشاکبی حجابی اجباریمانتو جلوبازنیوشا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید