گاهی ناامیدی و سیاهی ، خشم و ترس کاری با آدم میکنه که به سختی انگیزه ای می تواند برای نوشتن یا خلق یا حتا خواندن و دیدن داشته باشد. وقتی تصمیم گرفتم دوباره نوشتن را شروع کنم ،دقیقا همون موقع با اتفاقاتی جوری خشم و ترس به تک تک سلول های من رسوخ کرد که توانی برای نوشتن نبود. از هر فضایی که هویتم اسمم در آن دیده میشد گریزان بودم. همین شد که فیلمم را از ادامه سفرهایش به جشنواره ها منصرف کردم. همیشه دوست داشتم فیلم هایم را هر چقدر بیشتر نمایش دهم . چه کسی دوست ندارد؟ اما اینبار من از هر حضوری و هر دیده شدنی وحشت داشتم.
ولی کم کم این ویروس ترس و وحشت از بدنم بیرون رفت تنها ویروس خشم مونده که هر روز قوی تر میشه. ویتامین هایی که برای مقابله باهاش دارم خیلی تاثیر کمی دارد، ویروس خشم قوی تر از همه این ویتامین هاست.