ویرگول
ورودثبت نام
دغدغه‌های ذهنی یک متممی
دغدغه‌های ذهنی یک متممی
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

پناهگاه امن (البته در ۵۰ درصد مواقع!)

خب باید بگم تا اینجای کار راضی هستم از نوشتن این وبلاگ. دو سه نفر از عزیزان متممی بهم بازخورد دادن و خوشحالم کردن😊

در مورد ادامه روند متمم خوندنم تو پست‌های بعدی می‌نویسم. الان می‌خوام در مورد نظرم نسبت به متمم بنویسم. از همون اول حسی که نسبت به متمم داشتم این بود که یک آدم درونگرا چنین چیزی رو طراحی کرده و از اونجایی که خودم هم درونگرا هستم خوشحالم از این موضوع. همین که فقط لازمه نظرمون رو بنویسیم، هر جا دلمون خواست به بقیه جواب بدیم و نیازی نیست رو در رو صحبت کنیم، ویژگی‌هایی هست که درونگراها باهاش راحت‌تر هستن. البته من در حال حاضر حتی با وجود درونگرا بودنم، قطعا از دیدار رو در رو و صحبت با متممی‌ها خوشحال میشم. لازمه این رو هم بگم منظورم این نیست که متمم صرفا برای درونگراها طراحی شده. این دیدگاه من، بیشتر بر اساس شهود بوده که متمم، حس درونگرایی بهم میده.

حدودا دو ساله که خیلی جدی دارم متمم می‌خونم. اثراتی که روی زندگیم گذاشته ورای تصورم بوده. مخصوصا اون اوایل انقدر تاثیراتش زیاد و خوشایند بود که عملا به متمم خوندن اعتیاد پیدا کردم. عادت کرده بودم هر دو سه ماه یکبار تغییرات چشمگیر در خودم ببینم و اگه نمی‌دیدم احساس می‌کردم یه چیز مهمی توی زندگیم کم دارم. هنوز هم وقتی این اتفاق می‌افته دنبال پیدا کردن تغییرات توی زندگیم میرم و تا تاثیرش رو نبینم آروم نمی‌گیرم. اما الان یاد گرفتم که نیازی نیست بیفتم دنبالشون تا پیداشون کنم. این تغییرات جزیی از وجودم شدن و کسی نمی‌تونه اون‌ها رو از من بگیره. برای مثال، یه بازه زمانی روی درس‌های مهارت‌های ارتباطی و هوش هیجانی وقت زیادی گذاشتم و خیلی روی مهارت‌های ارتباطیم تاثیرگذار بوده؛ اما مدتی هست که توی متمم درس‌های مربوط به این حیطه رو نمی‌خونم. از طرفی ارتباطم با دوستانم و آدم‌ها کمتر شده. فکر می‌کردم که مهارت‌های ارتباطیم افت پیدا کرده باشه. ولی بعد از اینکه دوست‌هام رو دیدم و باهاشون صحبت کردم، متوجه شدم صمیمیت توی روابطم هم‌چنان هست و با چند دقیقه گپ و گفت، دوباره احیا میشه.

وقت گذروندن توی متمم چیزی هستش که با اطمینان می‌تونم بگم که واسم پشیمونی نخواهد داشت. کوچک‌ترین مطلبی هم که اینجا بخونم در نهایت گوشه‌ای از ذهنم ته‌نشین میشه و یه جایی به کارم میاد. رویکردی که دوست دارم در مورد انتظاراتم از تاثیرات متمم توی زندگیم پیش بگیرم اینه: تا جایی که می‌تونم از متمم یاد بگیرم و هی نگردم دنبال نشونه‌های تغییر و بهتر شدن. بالاخره خوندن این همه مطلب و تغییر نگرشم یه جایی یه جوری خودش رو نشون خواهد داد.

متمم خوندن برای مدت‌ها به نظرم مفیدترین کاری بوده که توی زندگیم انجام دادم. به خاطر همین هر موقع حالم خوب نیست یا انگیزه کافی ندارم یا دلم یه زیر و رو شدنِ اساسی می‌خواد بهش پناه میارم. می‌تونم بگم در ۵۰ درصد موارد پناهگاه خوبی بوده. در ۵۰ درصد دیگه مشکل اینجا بوده که من تغییرات فوری می‌خواستم ولی برای دیدن تغییرات اساسی باید صبور باشیم. اینکه بخوام همه‌ی حال خوبم رو از متمم تامین کنم امکان‌پذیر نیست. باید برای حال خوب فوری روش‌های دیگه‌ای پیدا کنم؛ مثل فیلم دیدن و کتاب خوندن و از اینجور کارها. امتحانشون هم کردم ولی خب این‌ها از جنس حال خوبِ‌ فست‌فودی هستند.(اینجا در مورد خوشبینی فست‌فودی توضیح داده شده، تقریبا آخرهای درسه) نمی‌تونم انتظار حال خوبِ اساسی ازشون داشته باشم. مثل پانسمان موقت می‌مونن و باید بهشون قانع باشم تا وقتی که متمم تاثیراتش رو نشون بده.

متممتوسعه فردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید