قصد داشتم پاراگراف اول ترجمهی بهرنگ رجبی از رمان مشهور جیمز ام. کین، پستچی همیشه دو بار زنگ میزند، را بررسی و تحلیل کنم. اما ترجمهی رجبی به حدی غلطهای فاحش دارد که اشاره به تکتک آنها بسیار وقتگیر خواهد بود. در عوض، ترجمهی خودم از آن را میآورم تا خواننده خود با مقایسهی دو متن از فاجعهای که در سال ۹۳ منتشر شده و به چاپ هشتم هم رسیده آگاه شود.
* متن اصلی:
They threw me off the hay truck about noon. I had swung on the night before, down at the border, and as soon as I got up there under the canvas, I went to sleep. I needed plenty of that, after three weeks in Tia Juana, and I was still getting it when they pulled off to one side to let the engine cool. Then they saw a foot sticking out and threw me off. I tried some comical stuff, but all I got was a dead pan, so that gag was out. They gave me a cigarette, though, and I hiked down the road to find something to eat.
* ترجمهی بهرنگ رجبی (نشر چشمه):
طرفهای ظهر بود که از تو کامیونِ یونجه پرتم کردن بیرون. شب قبلش دوروبَرِ کامیونه ول گشته بودم و به محضِ اینکه خزیدم زیر برزنتش، خوابم بُرد. بعدِ سه هفته تو تیاجوآنا خیلی خوابلازم بودم و کماکان هم داشتم به خوابم میرسیدم که یهطرف برزنته رو ــ برا خاطرِ خنک شدنِ موتور ــ زدن کنار. یهو دیده بودن یه پایی از زیرش زده بیرون، پرتم کردن پایین. ولی یه سیگار بهم دادن؛ من هم دیگه زدم به جاده تا یه چیزی برا خوردن پیدا کنم.
* ترجمهی دقیقتر:
حوالی ظهر از کامیون یونجه پرتم کردند بیرون. شب قبلش، آن پایین لب مرز، بالا پریده بودم و به محض اینکه سوار شدم و رفتم زیر برزنت، خوابم برد. بعد از سه هفته تو تیا خوآنا، شدیداً کمبود خواب داشتم و وقتی هم که زدند کنار تا موتور خنک شود، هنوز خواب بودم. آن موقع بود که دیدند پایی بیرون زده و من را پرت کردند بیرون. سعی کردم بامزهبازی دربیاورم، اما فقط سنگ رو یخ شدم، پس خوشمزگی بیفایده بود. ولی یک سیگار بهم دادند و در جاده راه افتادم تا چیزی برای خوردن پیدا کنم.