ویرگول
ورودثبت نام
مترجم
مترجم
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

نیم‌نگاهی به چند جمله‌ی آغازین ترجمه‎‌ی پیمان خاکسار از «سفر به انتهای شب» سلین (نشر چشمه)

امروز ترجمه‌ی پیمان خاکسار از مشهورترین کتاب لویی‌فردینان سلین، سفر به انتهای شب، در نشر چشمه منتشر شد. این کتاب اولین بار در سال ۶۳ توسط فرهاد غبرایی و از اصل فرانسه به فارسی برگردانده شده بود که بعد از فوت او در سال ۷۲ بالاخره اجازه‌ی چاپ گرفت، اما باز ممنوع شد تا همین دو سه سال پیش که با اصلاحاتی ظاهراً معدود دوباره اجازه‌ی انتشار یافت. خاکسار کتاب پیچیده‌ی سلین را که برای فرانسوی‌زبان‌ها هم دشوار است از زبان انگلیسی ترجمه کرده و مدعی است به این نتیجه رسیده که ترجمه از زبان واسط ذره‌ای به کتاب آسیب نمی‌زده و از آنجایی که می‌خواسته این بهترین ترجمه‌اش باشد، ۳ سال وقت گذاشته، بخش اعظم ترجمه را با فرانسوی و بخش‌هایی از آن را با ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی، رومانیایی، آلمانی، و هلندی نیز تطبیق داده است.

درمورد کیفیت ترجمه‌های انگلیسی خاکسار می‌توان برای مثال به این و این لینک مراجعه کرد، اما در اینجا به چند جمله‌ی ابتدای پاراگراف اول کتاب نگاهی می‌اندازیم که مترجم وقتی خبر انتشار قریب‌الوقوع کتاب را داد، آن را به‌عنوان نمونه‌ی ترجمه‌اش منتشر کرد، پاراگرافی که ازقضا جز یک مورد دشواری خاصی ندارد، اما در همین چند جمله‌ی اول که اینجا به عنوان نمونه بررسی می‌شوند هم ایرادهای متعدد دارد:


Ça a débuté comme ça. Moi, j’avais jamais rien dit. Rien. C’est Arthur Ganate qui m’a fait parler. Arthur, un étudiant, un carabin lui aussi, un camarade. On se rencontre donc place Clichy. C’était après le déjeuner. Il veut me parler. Je l’écoute. « Restons pas dehors ! qu’il me dit. Rentrons ! »


- جمله‌ی اول (Ça a débuté comme ça) در فارسی شده «ماجرا از اینجا شروع شد».
جمله با یک ça شروع می‌شود که مشخص نیست به چه‌چیز ارجاع دارد، اما ابهام آن در فارسی از بین رفته و با «ماجرا» جایگزین شده. ça را نمی‌توان به فارسی ترجمه کرد اما در فارسی، برخلاف فرانسوی (و انگلیسی)، می‌شود فاعل را حذف کرد؛ ضمن اینکه «این‌طوری» برای comme ça معادل دقیق‌تری است تا «از اینجا».

ترجمه‌ی دقیق‌تر: «این‌طوری شروع شد».


- بعد داریم: Moi, j’avais jamais rien dit. Rien. در فارسی شده: «من هیچی نگفته بودم. دریغ از یک کلمه».
در ترجمه jamais (هرگز) جا افتاده، moi (ضمیر تأکیدی اول شخص مفرد) معادلی ندارد و تکرار rien (هیچی) هم منتقل نشده، ضمن اینکه بار دوم تک‌واژه‌ی rien به ۴ واژه ترجمه شده است.

ترجمه‌ی دقیق‌تر: «من که هیچ‌وقت هیچی نگفته بودم. هیچی».


- دو جمله بعدتر داریم: Arthur, un étudiant, un carabin lui aussi, un camarade. ترجمه‌ی خاکسار: «آرتور در دانشکده‌ی پزشکی همکلاس و رفیقم بود». نیازی به فرانسوی بلد بودن نیست که متوجه شویم نحوه‌ی بیان سلین متفاوت است. تحت‌اللفظی آن می‌شود: «آرتور، دانشجو، او هم محصل پزشکی، رفیق». ممکن است مترجم بخواهد آن را کمی مفهوم‌تر کند ولی آنچه خاکسار نوشته به‌کلی از جمله‌ی منقطع سلین دور است.


- سه جمله بعدتر نکته‌ی سبکی دیگری دارد: سلین که تا حالا به زمان گذشته روایت می‌کرده، ناگهان زمان را به حال برمی‌گرداند: Il veut me parler. Je l’écoute. خاکسار ترجمه کرده: «می‌خواست حرف بزند که من گوش کنم». به‌جز اینکه تغییر زمان را اصلاً منتقل نکرده، ترجمه هم درست نیست.

ترجمه‌ی دقیق‌تر: «می‌خواهد با من حرف بزند. به او گوش می‌دهم».


- بعد: « Restons pas dehors ! qu’il me dit. Rentrons ! » ترجمه‌ی خاکسار: «گفت: "اینجا نه، بیا بریم تو."»
هم‌چنان زمان حال به گذشته ترجمه شده و "اینجا نه" هم معادل دقیقی نیست؛ ضمناً علامت تعجب‌ها هم تبدیل به نقطه شده‌اند.

ترجمه‌ی دقیق‌تر: «به من می‌گوید: "بیرون نمونیم! بریم تو!"».

نقد ترجمهسفر به انتهای شبلویی فردینان سلیننشر چشمهپیمان خاکسار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید