مروری سریع بر "چلنجر دیپ"، اثر نیل شوسترمن!
"ترسناک تر از همه این است که هیچ وقت ندانی هر آن ممکن است چه چیزی را باور داشته باشی!"
راستش استاد خودتان خیلی وقت پیش گفته بودید که کتاب ها هم برای خواندن وقت رسیدن دارند و هر دم بیل به دستان ما سپرده نمی شوند؛ درست سر جا و وقت خودشان می رسند و چندی پیش چلنجر دیپ به دستم رسید که مشتاقانه در پی اندازه گیری عمق دیپش بودم که به چلنجرش برخوردم و فهمیدم نمیشود ره صد ساله را یک شبه طی کرد.
دستیابی به عمق چلنجر دیپ پاداش کسی است که تا آخرین صفحه پای درد نویسنده اش بنشیند و ببیند از چه و برای چه میخواهد حرف بزند که بعد میبیند یازده کیلومتر زیر دریا در مقایسه با سفر به ذهن آدمیزاد اصلا چیزی نیست و زهی خیال باطل که فکر میکردم زیر آب استعاری چلنجر دیپ، فقط ماهی خوابیده و گنج!
گنج هایش استاد همه شکلاتی بودند و ماهی هایش بی آزار. فقط گه گاهی به سر افعی ورطه ها میزد که حمله کند و بشود موتور محرکی که به راه بیندازد پاهای کیدن دست از خشکی بریده را.
اما درنهایت وقتی که آسمان بار امانتش را توانست به دوش بکشد و گرداب شرمنده کیدن قصه نشد، تازه میفهمی که بعضی وقت ها بهتر است دوهزاری ات کج بیفتد تا خیلی چیزها را نفهمی و نبینی
میدانید دردش از همان قبری بلند میشود که قدیمی ها در معصیتش اینگونه فاتحه خوانده اند:
"بی خبری، خوش خبریه"
وگرنه آدمیزاد محیرالعقول مدبرالاموری که فکر میکند اشرف مخلوقات است و سالم به هردو محال را چه به عمق چلنجر دیپ که به قول کاپیتان هیچکس تهش را ندیده، اگر هم بگوید دیده دروغ می گوید.
اما کاش چلنجر دیپ دستی میشد برای رساندن صدای متواری هایی که دستشان به سطح آب نمی رسد و سال هاست در پس این زندان گیر افتاده اند؛ زندانی که فقط یک موجود معلق در ژله آناناسی میتواند بفهمد پشت آن میله های آبی بودن چه حسی دارد.
به قول خود نویسنده ارجمند" این داستان فقط یک رمان نیست"