پیش نوشت: این مقاله را به سفارش وب سایت رایتینا در مورد داستان سرایی در تولید محتوا و با لحن درخواستی سفارشدهنده نوشتم اما با توجه به فسخ توافق، آن را در اینجا منتشر میکنم.
خب من اینجا میخوام در مورد یکی از مهارتهای نرم یعنی داستانسرایی و قصهگویی در تولید محتوا براتون بنویسم اما همون طور که از عنوان نوشته مشخصه قراره برم سراغ یکی از بزرگترین تولیدکنندههای محتوا در تاریخ که از این جنبه شاید کسی در موردش ننوشته باشه: جناب جلالالدین محمد مولوی یا همون مولانای بلخی – رومی – قونیهای خودمون!
شما به عنوان خواننده مطالب رایتینا، حتما به شعار معروف ما برخورد کردین که میگه:
دنیا رو پُر از مُحتوا نکنیم، پُر مُحتواتر کنیم!
که به نظر ما خیلی شعار بجا و درستی هم هست. چون این روزا دنیای وب پر از محتواهای کپی، سطحی، زرد، مبتذل و در یک کلام محتواهای بیمحتوا یا زبالههای محتوایی شده.
یا اینکه نوشتهها محتوای خوبی دارن ولی خشک و بیروح نوشته شدن طوری که آدم احساس میکنه یه ربات و ماشین بیجان اونارو نوشته نه انسانی که دارای پوست و خون و غم و شادیه.
اما آیا هرکه محتواش بیشتر باشه، محتواش بیمحتواتره؟ یعنی کیفیت محتواش پایینه؟
یا میشه پر از محتوا باشیم و همزمان پرمحتوا هم باشیم؟
نگاهی به برخی تولیدکنندههای انبوه محتوا نشون میده که پر از محتوا بودن الزاما به معنی بیمحتوا بودن نیست.
خب همه ما میدونیم که مولوی دو اثر خیلی قطور داره. یکی مثنوی معنوی که از ۲۶.۰۰۰ بیت تشکیل شده. دومی دیوان شمس مولانا که شامل بیش از ۳۶.۰۰۰ بیته. فقط این دو اثر سرجمع شامل ۶۲.۰۰۰ بیت میشه.
خب با این حساب مولوی یک تولیدکننده انبوه محتوا بوده یا به زبان رایتینایی دنیا رو پر از محتوا کرده.
اگه هر بیت به طور متوسط ۱۰ کلمه داشته باشه این دو کتاب شامل چیزی حدود ۶۲۰.۰۰۰ کلمه میشه. اگه کسی این توان را داشته باشه که بدون توقف این دو کتاب رو بخونه و اگه خوندن هر کلمه ۱ ثانیه زمان ببره، صِرف از رو خونی این دو کتاب ۷ روز زمان میبره.
حالا چه برسه کسی بخواد با دقت آثار مولوی رو بخونه و در معانی اون عمیق بشه. در این صورت علاوه بر عمر فعلی احتمالا دهها عمر دیگه هم باید قرض کنه تا به قول معروف به کُنه مفاهیم اون پی ببره. همان طور که در طول ۷۰۰ سال گذشته هزاران نفر کتابهای مولوی رو خوندن، صدها نفر بر این آثار شرح و تفسیر نوشتن و این مولاناخوانی و تفسیر مولانا همچنان پررونق هست و ادامه داره.
این همه استقبال از محتواهای مولانا، از طرفی نشون از اون داره که مولوی محتواگر خیلی خوبی بوده. یعنی محتواش جذاب بوده و آدما رو جذب و در خودش غرق میکرده.
و از طرف دیگه، این همه شرح و تفسیر نشون میده که محتواهای مولانا پرمحتوا هم بوده. به طوری که هر کسی از ظن خود یار مولانا شده و برداشت خاص خودشو از اون داشته. این میزان از تفسیرپذیری و امکان برداشتهای متعدد و متکثر، یکی از ویژگیهای یک اثر پرمحتوا، عمیق و در عین حال هنرمندانه است.
پس مولانای ما یک محتواگر پر از محتوای پرمحتوا بوده. اما مولوی در عین حال یه بازاریاب محتوایی قهار هم بوده!
اگه باور نمیکنین با من همراه باشین.
خب من اصلا نمیخوام ادعا کنم که هنر -و همه چیزای خوب دیگه- نزد ایرانیان است و بس، و جناب مولانا بازاریابی محتوایی رو هفت قرن پیش ابداع کرده بوده است و دنیا تا حالا از اون بیخبر مونده. این افتخار رو باید به همون جو پولیتزی بدیم که با نوشتن کتاب بازاریابی محتوایی (Epic Content Marketing) برای اولین بار این نوع بازاریابی رو وارد تبلیغات و کسب و کار کرد. اما کاری که مولوی کرده این بوده که بسیاری از اصول بازاریابی محتوایی رو در آثار خودش به کار گرفته و یه بازاریاب محتوایی کاردرست بوده!
به طور کلی میتونیم بگیم که هدف مولانا بیشتر تبلیغ و ترویج عقاید عرفانیش بوده. اما حتی از جنبه فروش هم مولوی بازاریاب موفقی بوده. او علاوه بر ایجاد ارزش معنوی، ارزش مادی زیادی هم ایجاد کرده. به طوری که کتابهای مولوی و آثار مرتبط با اونها در طول هفت قرن اخیر همواره خریدار و رونق داشته است.
در دنیای امروز هم مولوی را باید یه دیجیتال مارکتر حرفهای به حساب آورد چون مولانا جهان وب و دیجیتال را نیز پر از محتوای جذاب و پرمحتوا کرده که مشتریان زیادی داره.
بررسی آثاری از گذشتگان که توسط گذشتگان و امروزیان نیز زیاد خوانده شده و میشه، از لحاظ اصول و تکنیکهای تولید محتوا میتونه جالب و آموزنده باشه. من در این سری نوشتهها به سراغ یکی از ترفندهای تولید محتوای مولوی یعنی داستانسرایی در مثنوی معنوی رفتم.
مولوی از همون بیت اول مثنوی صحبت از حکایت یا همون داستان میکنه و میگه:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
یعنی داستانسرایی از همون اولین بیت شروع میشه و مولوی میگه بشنو و خوب گوش کن میخوام یه قصه برات بگم:
یکی بود یکی نبود. یه نییی بود که از دوری از وطن و غم غربت شکایت داره و میخواد داستان جدایی خودشو از نیستان واسه شما تعریف کنه.
از بیت دوم راوی داستان از دانای کل (مولوی) به اول شخص تغییر میکنه و ما از زبان نی میخونیم:
من یه نی هستم که منو از اصل خودم یعنی نیستان بریدن. حالا من در فراق نیستان میسوزم و میسازم. هیچ کس درد منو نمی فهمه و هر کسی از ظن خودش یار و همراه من میشه. اما من به دنبال دلی هستم که مثل خودم از درد هجران تکه تکه شده باشه تا بتونم درد اشتیاق بازگشت به اصل خودم رو بهش شرح بدم و …
خلاصه مولوی با زیرکی شروع میکنه به قصه گفتن. او میگه «گوش کنید! اینجا یه خبری هست.» و بعد خودشو کنار میکشه تا نی داستانسرایی رو ادامه بده و ما اصلا متوجه نمیشیم که یه نی داره برامون قصه میگه. در اینجاست که به اولین اصل مولانایی در داستانسرایی در تولید محتوا میرسیم:
وقتی شروع به خوندن مثنوی میکنیم اصلا متوجه نمیشیم که با یه روایت داستانی مواجه هستیم. همه چیز خیلی طبیعی و بدیهی به نظر میرسه به طوری که اصلا به این فکر نمیکنیم که مگه یه نی زبون داره که بخواهد شکایت یا حکایت کنه.
پس در تولید محتوا باید طوری بنویسین که قصه گفتنتون تو چشم نزنه و خیلی طبیعی به نظر بیاد. برای این کار میتونید حرفای خودتون رو بذارید تو دهان دیگران. این «دیگران» هر چیزی میتونه باشه. از آدمیزاد تا سنگ و چوب. همون طور که مولوی در اینجا حرفای خودش رو از زبان نی میزنه شما هم میتونین از زبان هر کسی یا هر چیزی حرفتون رو بزنید به شرطی که طبیعی به نظر برسه و تو ذوق نزنه مگه اینکه با هدفی عمدا بخواییم توجه خواننده رو به این موضوع جلب کنیم.
من در این نوشته، برای بررسی مهارت نرم داستانسرایی در تولید محتوا به سراغ یکی از میراثهای بزرگ ادبیات ایرانی، یعنی مثنوی معنوی مولانا، رفتم؛ خیلی دوست دارم که نظر شما رو هم در مورد این ایده بدونم.
is thinking… نویسنده